اول اینکه اصولاً مردم آمدن به خیابان برای اعتراض را دوست ندارند و ترجیح میدهند با روشهای سادهتری اعتراض خود را طرح کنند نه با پرهزینهترین شیوه
دوم اینکه وقتی کسی حرفی برای گفتن دارد، اگر صدایش شنیده نشد، شروع میکند به داد زدن و بلندتر صحبت کردن، اگر فریادش هم اثر نکند شروع میکند به دعوا کردن تا از خودش و حقش دفاع کند. کار که به دعوا برسد یعنی فرصت بزرگ و کم هزینه شنیدن صدای نرمال از دست رفته. در دعوا حلوا خیرات نمیکنند، وقتی کار به دعوا کشید آدم یا کتک می زند یا کتک میخورد که هر دو بد است. آدم متمدن اصولاً باید مشکلش را با گفتگو حل کند که کم هزینه ترین راه است، اما به شرطی که امکان گفت و گو موجود و قوی تر از امکان دعوا باشد، نه اینکه گفت و گو معنی وادادگی و عقبنشینی و ذلت داشته باشد. کتکی که در دعوا میخورید، حتی کتکی که میزنید، ذلتش بیشتر از متقاعد شدن و عقب نشینی از طریق گفتگوست
سوم اینکه استراتژی «عزیزم، حالا آروم باش بعدا درباره ش حرف میزنیم» یک بار جواب میدهد، دوبار جواب میدهد، ولی هربار که جواب نمیدهد. نمیشود که هربار مردم صدایشان شنیده نشد و فریاد زدند و شنیده نشد و در نهایت برای اعتراض به خیابان آمدند از یک طرف به آنها بگویید آرام باشید، بعدا درباره ش حرف می زنیم و از طرف دیگر فارغ از اینکه موضوع اعتراضشان سیاسی باشد، معیشتی باشد یا مربوط به سبک زندگی، متهم به خرابکاری شوند و به آنها توصیه شود صف خود را از اغتشاشگران جدا کنند.
آنچه بدیهی است این است که مردم حرف هایی برای گفتن دارند. اعتراض دارند. مکانیزم طبیعی مداخله مردم در حکومت از طریق نمایندگانشان در مجلس و انتخابات ریاستجمهوری است که نتایج آخرین انتخابات و میزان مشارکت مردم، نشان میدهد آن مسیر کور شده است و مردم باوری به آن ندارند. پس باید مکانیزم دیگری برای شنیدن صدای مردم پیدا کرد.
مردم از وضعیت سخت معیشیتی به تنگ آمدهاند، از سیاستهای اقتصادی و از نحوه حکمرانی و از فساد در سیستم اداری رضایت ندارند. به مداخله حکومت در سبک زندگی و به قوانین دست و پاگیر دیوانسالارانه اعتراض دارند. برخورد حکومت با خودشان را نمیپسندند و میخواهند به این وضعیت اعتراض کنند.
حالا سوالی که پیش میآید این است، صف مردم معترض کجاست؟ مردم کجا بایستند که جدا از اغتشاشگران دیده شوند؟ کجا بروند اعتراض کنند؟ با چه شیوهای به رویهها و قوانینی که نمیپسندند و موجب آزار آنهاست اعتراض کنند؟ شکایت خودشان از مدیریت کشور و نحوه حکمرانی حاکمان را پیش چه کسی ببرند که وابسته به حکومت نباشد و صدایشان را بشنود؟
نمیشود که شکایت از متهم را پیش خود متهم برد. بالاخره امروز حاکمیت در نظرگاه بخشی از مردم متهم است و از آن شکایت دارند، حالا هرکس به دلیلی. یکی از وضعیت معیشتش شکایت دارد، یکی از نداشتن نماینده در حاکمیت، یکی از محدودیتها و برخوردهای پلیسی با سبک زندگی متفاوتش، یکی از سانسور و فشار بر رسانه، یکی از فساد و بقیه هم از چیزهای دیگر...این گروه معترض، اعتراضشان را کجا ببرند و امید به شنیدن صدایشان داشته باشند؟
من یک شهروندان ایرانیام و به شیوه حکمرانی در این کشورم اعتراض دارم. به عنوان یک تحصیلکرده که مملکت کلی هم پول خرجم کرده تا به این تخصص برسم با همین تخصص اعطایی ممکلت و با دلیل مدرک به شیوه حکمرانی در کشورم اعتراض دارم. صف معترضان را به من نشان دهید بروم آنجا اعتراض کنم.
صف معترضان کجاست که من و بقیه مردم خودمان را از صف اغتشاشگران جدا کنیم و برویم آنجا برای دادخواهی؟
دوم اینکه وقتی کسی حرفی برای گفتن دارد، اگر صدایش شنیده نشد، شروع میکند به داد زدن و بلندتر صحبت کردن، اگر فریادش هم اثر نکند شروع میکند به دعوا کردن تا از خودش و حقش دفاع کند. کار که به دعوا برسد یعنی فرصت بزرگ و کم هزینه شنیدن صدای نرمال از دست رفته. در دعوا حلوا خیرات نمیکنند، وقتی کار به دعوا کشید آدم یا کتک می زند یا کتک میخورد که هر دو بد است. آدم متمدن اصولاً باید مشکلش را با گفتگو حل کند که کم هزینه ترین راه است، اما به شرطی که امکان گفت و گو موجود و قوی تر از امکان دعوا باشد، نه اینکه گفت و گو معنی وادادگی و عقبنشینی و ذلت داشته باشد. کتکی که در دعوا میخورید، حتی کتکی که میزنید، ذلتش بیشتر از متقاعد شدن و عقب نشینی از طریق گفتگوست
سوم اینکه استراتژی «عزیزم، حالا آروم باش بعدا درباره ش حرف میزنیم» یک بار جواب میدهد، دوبار جواب میدهد، ولی هربار که جواب نمیدهد. نمیشود که هربار مردم صدایشان شنیده نشد و فریاد زدند و شنیده نشد و در نهایت برای اعتراض به خیابان آمدند از یک طرف به آنها بگویید آرام باشید، بعدا درباره ش حرف می زنیم و از طرف دیگر فارغ از اینکه موضوع اعتراضشان سیاسی باشد، معیشتی باشد یا مربوط به سبک زندگی، متهم به خرابکاری شوند و به آنها توصیه شود صف خود را از اغتشاشگران جدا کنند.
آنچه بدیهی است این است که مردم حرف هایی برای گفتن دارند. اعتراض دارند. مکانیزم طبیعی مداخله مردم در حکومت از طریق نمایندگانشان در مجلس و انتخابات ریاستجمهوری است که نتایج آخرین انتخابات و میزان مشارکت مردم، نشان میدهد آن مسیر کور شده است و مردم باوری به آن ندارند. پس باید مکانیزم دیگری برای شنیدن صدای مردم پیدا کرد.
مردم از وضعیت سخت معیشیتی به تنگ آمدهاند، از سیاستهای اقتصادی و از نحوه حکمرانی و از فساد در سیستم اداری رضایت ندارند. به مداخله حکومت در سبک زندگی و به قوانین دست و پاگیر دیوانسالارانه اعتراض دارند. برخورد حکومت با خودشان را نمیپسندند و میخواهند به این وضعیت اعتراض کنند.
حالا سوالی که پیش میآید این است، صف مردم معترض کجاست؟ مردم کجا بایستند که جدا از اغتشاشگران دیده شوند؟ کجا بروند اعتراض کنند؟ با چه شیوهای به رویهها و قوانینی که نمیپسندند و موجب آزار آنهاست اعتراض کنند؟ شکایت خودشان از مدیریت کشور و نحوه حکمرانی حاکمان را پیش چه کسی ببرند که وابسته به حکومت نباشد و صدایشان را بشنود؟
نمیشود که شکایت از متهم را پیش خود متهم برد. بالاخره امروز حاکمیت در نظرگاه بخشی از مردم متهم است و از آن شکایت دارند، حالا هرکس به دلیلی. یکی از وضعیت معیشتش شکایت دارد، یکی از نداشتن نماینده در حاکمیت، یکی از محدودیتها و برخوردهای پلیسی با سبک زندگی متفاوتش، یکی از سانسور و فشار بر رسانه، یکی از فساد و بقیه هم از چیزهای دیگر...این گروه معترض، اعتراضشان را کجا ببرند و امید به شنیدن صدایشان داشته باشند؟
من یک شهروندان ایرانیام و به شیوه حکمرانی در این کشورم اعتراض دارم. به عنوان یک تحصیلکرده که مملکت کلی هم پول خرجم کرده تا به این تخصص برسم با همین تخصص اعطایی ممکلت و با دلیل مدرک به شیوه حکمرانی در کشورم اعتراض دارم. صف معترضان را به من نشان دهید بروم آنجا اعتراض کنم.
صف معترضان کجاست که من و بقیه مردم خودمان را از صف اغتشاشگران جدا کنیم و برویم آنجا برای دادخواهی؟