با دیوارها میشود صحبت کرد. با بچه گربهها هم. با گلهی ماهیها، با پروانهها، با میدانهای کوانتومی، با خدا، حتی با یک چاه میشود صحبت کرد. اگر به اندازهی کافی تنها شده باشی که احساس کنی کسی حرفت را نمیفهمد. و همه قرار است یک روز بالاخره احساس کنند که کسی نیست که واقعا آنها را بفهمد. شاید چون زندگی نهایتا یک سفر انفرادی ست، که دوستانی تو را همراهی خواهند کرد؟ نمیدانم. و چقدر خوب است که تو فقط یک عروسک دایناسور پلاستیکی کوچک هستی که عمرت تمام شده است و باید بیندازمت که بروی. و از دنیای انسانها چیزی نمیفهمی. و قرار نیست مکالمهی بین من و تو را کسی بداند. پس میتوانم تا صبح از ندانستههایم برایت تعریف کنم. پس برای آخرین بار یک چیز دیگر را هم که نمیدانم به تو میگویم و بعد برای همیشه تو را دور میاندازم. قرار است زندگی مدام یادت بیاورد که قبلا چیزی نمیدانستی. این یک چرخهی بیپایان است. درواقع لازم است که تو مدام احساس کنی چیزهای جدیدتری وجود دارند که تو نمیدانی. تا تو احساس بودن کنی. و ادامه بدهی. ادامه دادن مهم است. انگار.
@manonasrin
@manonasrin