برای تو مینویسم. برای تو که نامهای برای خواندن نمیخواستی. و فقط آب و دانه کافی بود. احساس میکنم اگر چیزی ننویسم، چیزی به این جهان اضافه نکردهام. بهرحال کسی که سازی مینوازد، هرکس که ترانهای میخوانَد، و آن ذهن هنرمندی که نقاشی بی مثالی کشید، هرکدام چیزی به جهان پیرامون خود اضافه کردند. این نامهها اگر تنها چیزی ست که از من باقی خواهند ماند، و این قلم اگر سازیست که با آن چیزی بنوازم، برای تو مینویسم. برای تو که پرندهای و از دنیای انسانها چیزی نمیفهمی. تو یک عروس هلندی زیبا هستی. و به این جهان نیامدهای که قلبت بشکند یا اندوهگین شوی. کار تو مدام و بیوقفه زیبا و بامزه بودن است. کار دیگری از تو برنمیآید. مثلا اگر برایت بگویم که درون قلبم شهریست که انگار صدها سال است کسی در آن زندگی نمیکند، تو سرت را تکان خواهی داد و خواهی گفت: جیک. زندگی برای تو یک جیک است. یک جیکِ کوتاه. برای من شبیه یک ماز توو در تووی بزرگ، که راه به بیرون آن نمییابم. و فکر نمیکردم کار من را هم به جایی برساند که با عروس هلندیها حرف بزنم.
@manonasrin
@manonasrin