Репост из: من دشمنت نیستم
149
صدای رها کردن نفسش تا خانه مان آمد. خودم را تبرئه کردم از فکر و خیال اشتباهم
_خب دیدم امروز زنگ نزدی گفتم شاید سرت شلوغه
کوتاه جواب داد
_نیست
خواستم به مکالمه مان خاتمه دهم که غیرمنتظره پرسید
_بیام دنبالت بیای اینجا؟
دوست داشتم بگویم این وقت شب؟ آن هم بعد از دو روز بی خبری که حتی یک بار هم سراغم را نگرفته بودی، آن هم حالا که خودم استارت زنگ زدن را زده بودم. به جای همه ی اینها کوتاه جواب دادم
_نه. برو بخواب
_حالت خوبه؟ تو دلیت خوبه؟ حالت تهوع نداری
به بچه مان می گفت «تو دلی» اشکی که روی گونه ام افتاد را پاک کردم
_خوبم. حالت تهوع هم ندارم. برو بخواب مراقب خودت باش
برخلاف همیشه که تماس را خاتمه می داد اینبار تمایل داشت به حرف زدن
_خونه ی باباتی یا خونه ی یکتا
آهسته جواب دادم
_خونه ی خودمون
میترسیدم صدایم بیرون برود. معترض جواب داد
_خونه ی خودتون اینجاست
غمگین جواب دادم
_شب بخیر امیر علی
معترض شد
_زنگ زدی خواب زده ام کردی الان شب بخیر امیرعلی؟ همین؟
لبخند روی لبم آمد. امیر علی هم تمایلی به خاتمه ی تماسمان نداشت و همین برایم جای امیدواری داشت
_ببخشید خب، میترسم بقیه بیدار بشن.
_تو فین فین نکنی بیدار نمیشن
خنده ام گرفت
_یعنی میگی من زر زرو ام؟
_نیستی؟
آه کشیدم
_نبودم، اما شدم. من نیستم خوش میگذره بهت
صدای رها کردن نفسش تا خانه مان آمد. خودم را تبرئه کردم از فکر و خیال اشتباهم
_خب دیدم امروز زنگ نزدی گفتم شاید سرت شلوغه
کوتاه جواب داد
_نیست
خواستم به مکالمه مان خاتمه دهم که غیرمنتظره پرسید
_بیام دنبالت بیای اینجا؟
دوست داشتم بگویم این وقت شب؟ آن هم بعد از دو روز بی خبری که حتی یک بار هم سراغم را نگرفته بودی، آن هم حالا که خودم استارت زنگ زدن را زده بودم. به جای همه ی اینها کوتاه جواب دادم
_نه. برو بخواب
_حالت خوبه؟ تو دلیت خوبه؟ حالت تهوع نداری
به بچه مان می گفت «تو دلی» اشکی که روی گونه ام افتاد را پاک کردم
_خوبم. حالت تهوع هم ندارم. برو بخواب مراقب خودت باش
برخلاف همیشه که تماس را خاتمه می داد اینبار تمایل داشت به حرف زدن
_خونه ی باباتی یا خونه ی یکتا
آهسته جواب دادم
_خونه ی خودمون
میترسیدم صدایم بیرون برود. معترض جواب داد
_خونه ی خودتون اینجاست
غمگین جواب دادم
_شب بخیر امیر علی
معترض شد
_زنگ زدی خواب زده ام کردی الان شب بخیر امیرعلی؟ همین؟
لبخند روی لبم آمد. امیر علی هم تمایلی به خاتمه ی تماسمان نداشت و همین برایم جای امیدواری داشت
_ببخشید خب، میترسم بقیه بیدار بشن.
_تو فین فین نکنی بیدار نمیشن
خنده ام گرفت
_یعنی میگی من زر زرو ام؟
_نیستی؟
آه کشیدم
_نبودم، اما شدم. من نیستم خوش میگذره بهت