Репост из: من دشمنت نیستم
138
_دوست دخترِ سابقش، البته وکیلشم میشه غروبم با اون اومده بود
یکتا دست مشت شده اش را مقابل چانه اش گرفت
_اِ اِ اِ. ببین بیشعور رو. بیا بریم پس
_نمیخواد با مامان میرم خونه. تنها هم هست.تازه فردا هم....
هنوز حرفم تمام نشده بود که گوشی ام زنگ خورد. شماره امیر علی بود. گوشی را به یکتا نشان دادم
_ببین چه میگه خب
تماس را وصل کردم
_بله
_کجایی یغما، خوابم گرفت
_تو کجایی؟
_تو ماشین همون جایی که بودم. بیا بریم
به تردید گفتم
_من امشب میرم خونه خودمون
خنده دار بود اما صدای فریادش را حس کردم اطرافیانم هم شنیده باشند. با فریاد جواب داد
_من تا الان اینجا نموندم که تو بگی برو من خودم بیام. بدو یغما، بدو که دو دقیقه ت بشه سه دقیقه اومدم سراغ پدرت
نگران از تهدیدش صریح جواب دادم
_باشه. خداحافظ
یکتا نگاهم کرد میدانستم توضیح میخواهد
_چشه این همه داد میزنه. تعادل روانی نداره ها یغما
_نه یکتا. خيلی مهربونه. الان زیاد منتظر مونده بی حوصله شده.
یکتا خندید و همراهم به سمت پارکینگ آمد
_بدو تا نخورده مون مثل شیر
پشت به ماشین های توی پارکینگ ایستادیم
_تو میری خونه یوسف
_نه بابا، ندیدمشون. میرم خونه خودم.
_حواست باشه به محسن و مامان
خندید
_به محسن میگم با مامانی به مامان میگم با ما
غمگین لبخند زدم
_خسته شدم از این موش و گربه بازی یکتا
_میدونم عزیزم. تکلیفت رو باهاش معلوم کن
_حتماً امشب باهاش حرف میزنم
_کار خوبی میکنی. برو عزیزم.
_دوست دخترِ سابقش، البته وکیلشم میشه غروبم با اون اومده بود
یکتا دست مشت شده اش را مقابل چانه اش گرفت
_اِ اِ اِ. ببین بیشعور رو. بیا بریم پس
_نمیخواد با مامان میرم خونه. تنها هم هست.تازه فردا هم....
هنوز حرفم تمام نشده بود که گوشی ام زنگ خورد. شماره امیر علی بود. گوشی را به یکتا نشان دادم
_ببین چه میگه خب
تماس را وصل کردم
_بله
_کجایی یغما، خوابم گرفت
_تو کجایی؟
_تو ماشین همون جایی که بودم. بیا بریم
به تردید گفتم
_من امشب میرم خونه خودمون
خنده دار بود اما صدای فریادش را حس کردم اطرافیانم هم شنیده باشند. با فریاد جواب داد
_من تا الان اینجا نموندم که تو بگی برو من خودم بیام. بدو یغما، بدو که دو دقیقه ت بشه سه دقیقه اومدم سراغ پدرت
نگران از تهدیدش صریح جواب دادم
_باشه. خداحافظ
یکتا نگاهم کرد میدانستم توضیح میخواهد
_چشه این همه داد میزنه. تعادل روانی نداره ها یغما
_نه یکتا. خيلی مهربونه. الان زیاد منتظر مونده بی حوصله شده.
یکتا خندید و همراهم به سمت پارکینگ آمد
_بدو تا نخورده مون مثل شیر
پشت به ماشین های توی پارکینگ ایستادیم
_تو میری خونه یوسف
_نه بابا، ندیدمشون. میرم خونه خودم.
_حواست باشه به محسن و مامان
خندید
_به محسن میگم با مامانی به مامان میگم با ما
غمگین لبخند زدم
_خسته شدم از این موش و گربه بازی یکتا
_میدونم عزیزم. تکلیفت رو باهاش معلوم کن
_حتماً امشب باهاش حرف میزنم
_کار خوبی میکنی. برو عزیزم.