Репост из: من دشمنت نیستم
114
بی تفاوت شانه بالا انداخت
_هیچی. مگه باید اتفاقی بیفته که تو بیای اینجا.
_غذا خوردی؟
_نه
به تنها چیزی که فکر نمیکردم آشپزی کردن بود. به شدت احساس گرسنگی میکردم و دلم میخواست غذای آماده بخورم
_زنگ میزنی غذا بیارن؟
اخم کرد
_نه
_گرسنمه خب
_پاشو یه چیزی درست کن بخوریم
وا رفته اسمش را صدا زد
_امیر علی گرسنمه، خسته م، بی حوصله ام، خوابمم میاد زیاد. هی گفتی بیا بیا که چی. که باهام کل کل کنی. یه غذا سفارش بده. خونه هم که انگار بمب زدن توش. از الان تا فردا هم که جمع کنم جمع نمیشه. پاشو عزیزم
صدایم زد
_جانم
_بیا اینجا
رفتم و رو به رویش ایستادم
_بله
_بشین
مطیع نشستم
_لباستو میپوشی من ببینم، رنگش تو چشم باشه، باز باشه تنگ باشه نمیپوشیش
زیر لب گفتم
_چشم. دیگه
_گوشی تلفن خونه رو بیار غذا سفارش بدم
بلند شدم و گوشی را برایش آوردم
_من چلو کباب کوبیده میخوام. با دوغ و زیتون پروردهُ سالاد فصل
نگاهم کرد
_همه ا اینا رو بخوری میترکی ها
اخم کردم
_نهارم نخوردم
_کجا بودی مگه
_رفتم خرید بعدشم خیاط بعدشم خونه یوسف. کی غذا رو میاره امیر جان
تماس که وصل شد سفارش غذا را داد و گوشی را کنارش گذاشت.
بی تفاوت شانه بالا انداخت
_هیچی. مگه باید اتفاقی بیفته که تو بیای اینجا.
_غذا خوردی؟
_نه
به تنها چیزی که فکر نمیکردم آشپزی کردن بود. به شدت احساس گرسنگی میکردم و دلم میخواست غذای آماده بخورم
_زنگ میزنی غذا بیارن؟
اخم کرد
_نه
_گرسنمه خب
_پاشو یه چیزی درست کن بخوریم
وا رفته اسمش را صدا زد
_امیر علی گرسنمه، خسته م، بی حوصله ام، خوابمم میاد زیاد. هی گفتی بیا بیا که چی. که باهام کل کل کنی. یه غذا سفارش بده. خونه هم که انگار بمب زدن توش. از الان تا فردا هم که جمع کنم جمع نمیشه. پاشو عزیزم
صدایم زد
_جانم
_بیا اینجا
رفتم و رو به رویش ایستادم
_بله
_بشین
مطیع نشستم
_لباستو میپوشی من ببینم، رنگش تو چشم باشه، باز باشه تنگ باشه نمیپوشیش
زیر لب گفتم
_چشم. دیگه
_گوشی تلفن خونه رو بیار غذا سفارش بدم
بلند شدم و گوشی را برایش آوردم
_من چلو کباب کوبیده میخوام. با دوغ و زیتون پروردهُ سالاد فصل
نگاهم کرد
_همه ا اینا رو بخوری میترکی ها
اخم کردم
_نهارم نخوردم
_کجا بودی مگه
_رفتم خرید بعدشم خیاط بعدشم خونه یوسف. کی غذا رو میاره امیر جان
تماس که وصل شد سفارش غذا را داد و گوشی را کنارش گذاشت.