داستان کوتاه


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


مادربزرگ منم فوت کرد…این زن واقعا عجیب بود. حتی یک قرون از اموالش رو به دختراش نداد و همشو سند زد به نام پسرش. حتی به قیمت سالها قطع رابطه و کینه و ناراحتی. یکبار هم تو جمع گفت «من فقط یک نوه دارم» (پسر داییم) و ۵تا نوه دیگه رو اصن حساب نکرد!
عجیب اینجا که خالم مثل پرستاری سالها ازش مراقبت کرد. آخر چی؟ خالم هنوز اجاره نشینه ولی مادرش ۴تا آپارتمانش رو سند زد به نام پسرش! تو که مردی زن ولی این بی‌مهری و بی‌معرفت بودنت از ذهن بچه‌هات پاک نمیشه. به‌چه قیمتی آخه..

‌📚 @irDastanak 📚


‌‎‌‌‌‎‌‌‌𖣦 ⃘⃔⃟ٜٖٜٖ༺🍃⭐️🔖⭐️🍃༻⃘⃕⃟ٜٖٜٖ 𖣦‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰#داستان۰شب ✰┅═─


🔆تو فامیل مادری یه دایی داریم به خان دایی معروفه
خان دایی ۶۰ سالشه ولی خب سرپاست ماشالله
بخاطر ابوهت و جدی بودنش یه جورایی همه ازش حساب میبرن  همیشه حرف خودشو میزنه و کسی رو حرفش حرف نمیزنه. 
خان دایی ۶۰سالشه ولی هنوز ازدواج نکرده و دلیلشم کسی نمیدونه !!!!
تا اینکه یه روز همه جمع بودن خونه عزیز جون.عزیز رفت سر صندوقی که چند سال بود درش وانشده بود.
همه مون صدا کرد گفت بیایید کارتون دارم
رفتیم نشستیم دورش در صندوق باز کرد
خاک گرفته بود؛سعی میکرد با دستای بی جونش تمیز کنه همین جور که تمیز میکرد بغضش گرفته بود؛
وسیله هارو یکی یکی نشون میداد و خاطره هاشو تعریف میکرد؛

🔆تا رسید به یه دست کت و شلوار سفید!!
دیگه بغضش ترکید و پیرزن گریه اش درومد
لباس چسبوند به سینش و به زبون محلی خودشون شروع کرد ناز دادن و گریه کردن
با گریه های عزیز همه گریه کردیم!
دلیلش نمیدونستیم
ولی عزیز انقدر باسوز گریه میکرد
دل سنگ آب میشد!!

🔆همینجور که گریه میکرد شروع کرد به تعریف کردن:
گفت این لباسای دامادی خان دایی تونه!
همه تعجب کردن !
اخه مگه امکان داشت خان دایی. که هیچوقت زن نداشته!
پرسیدیم مگه خان دایی ازدواج کرد؟
عزیز جون اشکاشو پاک کرد و ادامه داد:
خان داییتون بیست سالش بود که اومد خونه گف الا و بلا دختر کریم قصاب دلشو برده .از حق  نگذریم دختر دلبری بود
چشم و ابروی مشکی داشت
پوست گندمی
ریزه میزه  بود و با حیا
هرچی بود که دل سنگ خان دایی و نرم کرده بود
🔆عزیز میگفت یه شب زمستون سرد رفتیم خواستگاری دختر کریم قصاب
نگو دل دختر کریم قصاب هم گیر کرده
سر ماه نشد که بساط عقد گرفتیم و لیلا شد عروسمون...
لیلا عاشق دایی تون بود و برعکس خان دایی تون بیشتر شده  بودن لیلی و مجنون
عزیز جون هر دفه آه میکشید و میگف خدایا شکرت
ادامه داد.
🔆گف دوهفته مونده بود عروسی لیلا و خان دایی
که لیلا رو بردن براش لباس بدوزن
اون موقع ها رسم بود لباس پاتختی. میدوختن  یه مریم خانم خیاط داشتیم
لیلا لباسشو اندازه گرفت و ...

🔆عزیز جون دوباره بغضش شد و آه کشید
با دستای چروکش با گوشه روسریش پاک کرد و گفت شب همون روز
وقتی لیلا داشته از خرید میومده یه ماشین بهش زده تا همه جمع شدن و بردنش بیمارستان
لیلا روی تخت بیمارستان صورتش غرق خون بود خان دایی دیوونه شده بود
داد میکشید و گریه میکرد و لیلا رو ناز میداد
میگف؛ پاشو عروسم پاشو میوه رسیدم
پاشو دلخوشیم پاشو ماه کاملم
ولی لیلا هیچوقت پانشد !!!!!!!
لیلا مرد عروس حجله خان دایی مرد
.دیگه عزیز جون نای تعریف کردن نداشت و بلند بلند گریه کرد

🔆همه فهمیدیم چرا خان دایی هیچوقت ازدواج نکرده.....
همون خان دایی بداخلاق که ازش حساب میبریم عاشق لیلاش بودع
شایدم بی لیلا مونده اینجوری شده
خان دایی همه حرفای عزیز جون پشت در زیر زمین شنید و گریه میکرد
🔆اره خان دایی برای اولین بار پیش ما گریه کرد و شد اخرین بار.....
خان دایی فردای همون روز
سکته کرد و رفت پیش لیلا......
شایدم لیلا اومده بود دنبالش.......
بی هم نمونن ....

به قلم:
#سپیده۰زاهدی

📚 @irDastanak 📚


📚📕📚📗📚📘📚📒

#داستان۰کوتاه

دو مرد در کنار دریاچه ای مشغول ماهیگیری بودند. یکی از آنها ماهیگیر با تجربه و ماهری بود اما دیگری ماهیگیری نمیدانست.
هر بار که مرد با تجربه یک ماهی بزرگ میگرفت، آنرا در ظرف یخی که در کنار دستش بود می‌انداخت تا ماهی ها تازه بمانند، اما دیگری به محض گرفتن یک ماهی بزرگ آنرا به دریا پرتاب میکرد.
ماهیگیر با تجربه از اینکه می‌دید آن مرد چگونه ماهی را از دست میدهد بسیار متعجب بود. پس از مدتی از او پرسید چرا ماهی‌های به این بزرگی را به دریا پرت میکنی؟ مرد جواب داد: آخر سبد من کوچک است.

گاهی ما نیز همانند مرد ماهیگیر، شانس‌های بزرگ، شغل‌های بزرگ، رویاهای بزرگ و فرصت های بزرگی را که خداوند به ما ارزانی میدارد را قبول نمیکنیم چون ایمانمان کم است.

این جمله را بخاطر داشته باشید:“خداوند هیچگاه چیزی را که شایسته آن نباشی به تو نمیدهد.” این بدان معناست که با اعتماد به نفس کامل از آنچه خداوند بر سر راهت قرار میدهد استفاده کن چون هیچ چیز برای خدا غیر ممکن نیست. چون تو لایق بهترین ها هستی
.❤️


📚 @irDastanak 📚




Репост из: .
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
خداحافظی محترمانه با چروک های صورت در خانه ‼️
یعنی هنوز کسی هست بوتاکس کنه؟


🔼ترفند ویژه جوانسازی پوست که محبوب تر از بوتاکس شد
با این کرم بوتاکس به راحتی تموم خطوط اخم،لبخند،پیشونی،دورچشم و... رو از بین ببر و پوستت رو سفت کن
دریافت اطلاعات بیشتر و سفارش با 40درصد تخفیف ویژه فقط تا پایان
امشب👇🏻👇🏻👇🏻

https://landing.saamim.com/uOzCR
https://landing.saamim.com/uOzCR


🌷🌷🌷
ترس از آینده همیشه با من بوده.
این حس که نمی‌دونی فردا چه اتفاقی میفته،
می‌تونه خیلی آزاردهنده باشه.
اما وقتی به اون فکر می‌کنم،
می‌بینم که همیشه تو تلاش بودم تا خودم باشم،
حتی وقتی دنیا به نظر می‌رسید که نمی‌دونه من کی‌ام.
تو مسیر فهمیدن و درک خودم،
متوجه میشم که شاید مهم‌ترین چیز این باشه که
اصلاً از خودم فرار نکنم.
درک اینکه هر لحظه از زندگی من مهمه و ارزش داره،
به من کمک میکنه تا ترس از آینده رو کنترل کنم و
از هر چیزی که تو آینده می‌خواد اتفاق بیفته،
با آرامش بیشتری روبه‌رو بشم.

🌷🌷🌷


🌷🌷🌷
اما به قول هدایت:

افتخار میكنم در اين چاهک خلا كه به قول خودتان درست كرده‌ايد و همه چيز با سنگ دزدها و طرارها و جاسوس‌ها سنجيده می‌شود و لغات مفهوم و معانی خود را گم كرده،
درين چاهک هيچ كاره‌ام...

👤صادق هدایت
📚 @irDastanak 📚
🌷🌷🌷


‏منو دخترم اگه باباش بگه "نه" :

📚 @irDastanak 📚


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
عاقبت‌بخیر شدن اگه فیلم بود🥺❤️‍🩹

📚 @irDastanak 📚


همه‌چیز برای گوشی شما!
بهترین و جدیدترین لوازم جانبی موبایل را از ما بخواهید:
✅ قاب‌های شیک و مقاوم
✅ گلس‌های باکیفیت برای محافظت کامل
✅ هندزفری، شارژر و کابل‌های اورجینال
✅ پاوربانک‌های قدرتمند با طول عمر بالا
✅ انواع استند، نگهدارنده و لوازم کاربردی
🔋 کیفیت عالی و قیمت مناسب رو در کانال ما تجربه کنید!
💥 تخفیف‌های ویژه منتظر شماست!
📦 ارسال به سراسر کشور
برای مشاهده محصولات وارد کانال شوید:

https://t.me/elitemobilem

https://t.me/elitemobilem

https://t.me/elitemobilem


:


شب می‌تپد
پروای چه داری،
مرا در شب بازوانت سفر ده
انگشتان شبانه‌ات را می‌فشارم
تو مثل ماه برکه‌ای
و من غریق مست شب ...

سهراب سپهری

📚 @irDastanak 📚


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
از لحاظ روحی نیاز دارم
با کسی که سلیقه موسیقیش بامن یکیه
بزنم به دل جاده
توی سکوت و موسیقی غرق شیم و
این انتهای دغدغمون باشه

📍:گیلان
📚 @irDastanak 📚


🌷🌼🌷🌼🌷
🌺🧚‍♀️ما آدم هایِ لاکچری و ورژن بالایی نبودیم ...
ما دوست داشتنمان سنتی بود و
محبت کردنمان در نهایتِ سادگی ...
دور زدن را به ما یاد نداده بودند ،
و ریشه ی مشکلاتمان همینجا بود !!!
شاید اگر هفت خطی بلد بودیم ؛
از صداقتمان برایِ خودمان کلاه نمی بافتند ...
شاید اگر کمی سیاست داشتیم ؛
محبتمان ، قفلِ اسارتمان نمی شد ...
ما با تمامِ مردمِ این حوالی فرق داشتیم ...
نباید ساده تربیتمان می کردند ...
این روزها ؛
کسی جنبه ی محبت ندارد !
سادگی ، خطایِ بزرگیست ...
و "اصالت" ؛
به هیچ دردی نمی خورَد ...
چاره ای نیست !
باید کمی هم "بد" بود ...
بد بودن ؛
چاشنیِ حیاتیِ این روزهاست ...

نرگس_صرافیان_طوفان
📚 @irDastanak 📚
🌷🌷🌷


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
این تصاویر با استفاده از هوش مصنوعی بازسازی شدن🤩🥹

چه دنیایی بشه

📚 @irDastanak 📚


  ‌ رندي گيج ، در خانواده ای دیده به جهان گشود که مادری تنها و بدون همسر، با درآمدی بسیار ناچیز، مسؤلیت بزرگ کردن سه کودک را بر عهده داشت.

سالهای کودکی رندی در فقر و فلاکت سپری شد. زمانی که او نوجوانی بیش نبود ، در دام اعتیاد به مواد مخدر و الکل گرفتار شد. بنابراین مجبور شد هم برای مصرف خویش و هم برای کسب درآمد، به فروش مواد مخدر روی آورد اما او با این درآمد نیز نمی توانست مخارج خود را تأمین کند. پس به سمت جرم و جنایت کشیده شد. او در نتیجه اعمال خلاف از دبیرستان اخراج و نهایتاً در یک سرقت مسلحانه دستگیر و روانه زندان شد.

زمانی که رندی در زندان به سر می برد ، مردی بازاریاب به استعدادی ذاتی و نهانی در وجود او پی برد که تا کنون در شخص دیگری ندیده بود او احساس کرد اگر رندی روش خود را در زندگی تغییر داده و در راه مثبت قدم بگذارد، می تواند هر کاری را که اراده کند به بهترین نحو ممکن انجام دهد و انسان موفقی شود. ازاین رو رندی را از این مطلب آگاه کرد که توانایی انجام کارهای بسیار عظیمی را دارد. این سخن تأثیر بسیار زیادی بر ذهن رندی گذاشت و او را دگرگون ساخت.

او شهامت و جرأتی مضاعف یافت و تصمیم گرفت زندگی خود را از نو بسازد. زمانی که از زندان آزاد شد، دنیا در نظرش تغییر کرده بود. او تصمیمش را گرفت تا آینده ای موفق برای خود بسازد. پس شروع به تلاش کرد: از کارگری به عنوان ظرفشوی یک شیرینی پزی آغاز کرد تا اکنون که به یک مولتی میلیونر تبدیل شده است. اکنون زندگی او به اندازه ای خوب است که اکثر مردم حتی در رؤیاهایشان نیز نمی توانند تصور کنند.

او یک انسان مولتی میلیونر و در عین حال بسیار خیرخواه است و خدمات بشردوستانه بسیار زیادی در سراسر جهان انجام می دهد.


📚 @irDastanak 📚


‍ 💐🌸🍃🍂❄️🍃🌻🍁🍃❄️🍂
🌼🌿
🌺


              ─═ঊঈحکایت کوتاه ঊঈ═─

🔥حسود هرگز نیاسود


اتاق پیرزن یک اتاق ساده بود با یک پنجره ی کوچک رو به آسمان. و یک گل شمعدانی در یک گلدان گلی کنار پنجره.

اتاق پیرزن با همه ی سادگی اش چیزی کم نداشت اما وقتی تابستان از راه رسید، پیرزن باید برای اتاقش پرده ای می دوخت تا از تیزی آفتاب جلوگیری کند.

پیرزن، با ذوق و سلیقه، یک پرده ی زیبا دوخت و آن را به پنجره ی اتاقش آویزان کرد. پرده، اتاق پیرزن را زیباتر کرد. و صفای آن را دو چندان.

پیرزن، همسایه ای داشت با اتاقی پر از تجملات، اما دلی داشت که مثل اتاقش زیبا نبود. همسایه ی پیرزن بسیار حسود بود. او بزرگترین نعمتهای خودش را نمی دید و به کوچکترین نعمتهای پیرزن حسرت می خورد و حسادت می کرد.

او هر روز به بهانه ای به خانه ی پیرزن سرک می کشید تا همیشه از وضع او آگاه باشد. آن روز هم همسایه به بهانه ای وارد اتاق پیرزن شد و متوجه شد که پیرزن پرده ی جدیدی دوخته است و به اتاقش آویزان کرده است. آتش حسادت همسایه با دیدن پرده دوباره گر گرفت. آرزو می کرد هرطوری شده آن پرده را از بین ببرد.

همسایه از پرده ی پیرزن خیلی تعریف کرد و سپس از پیرزن خواست که آن پرده را به او بدهد تا یکی مثل آن برای خودش بدوزد. پیرزن پرده را به همسایه داد.

همسایه پرده را با خود برد و قسمتی از آن را با ریختن چای، لکه دار کرد و قسمت دیگری را هم سوراخ و پاره کرد. سپس پرده را تا کرد و بدون اینکه چیزی بگوید وقتی که پیرزن خواب بود آن را در خانه ی پیرزن گذاشت و به خانه برگشت .

فردای آن روز، همسایه دوباره به خانه ی پیرزن رفت تا ازدیدن پرده ی لک شده و پاره ی پیرزن لذت ببرد و او را سرزنش کند. اما برعکس انتظار او، پرده ای کاملا سالم و زیبا جلوی پنجره آویزان بود. مثل اینکه هیچ اتفاقی برایش نیفتاده بود.

همسایه متعجب و عصبانی شد اما نمی دانست چه بگوید و چگونه از پیرزن راز پرده را سوال کند. دائم حرص می خورد و زیر لب غر می زد تا اینکه بالاخره پیرزن جلو آمد  و پرده ی تا کرده ی دیروزی را به همسایه تعارف کرد و گفت:

بیا دخترم دیروز که پرده را بردی من یکی مثل همان برای خودم دوختم و تصمیم گرفتم این پرده را از تو پس نگیرم. ولی مثل اینکه غروب وقتی خواب بودم خودت آن را آورده بودی و در اتاق من گذاشتی . من دیگر تای آن را باز نکردم و آن را برایت نگهداشتم.

همسایه ی حسود حرفی برای گفتن نداشت ناچار پرده را گرفت و تشکر کرد و رفت.

پرده ی لکه دار، بر دیوار اتاق همسایه آویزان شد تا همه بدانند او چه زن شلخته و حسودی است.


📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°


📚 @irDastanak 📚


💐🌼☘🌸
🌼🌺🍃
☘🍃
🌸

🌼🍃نوزاد از سینه مادرش شیر میخورد تا آنکه سیر میشود

🌼🍃کلسیم ازاستخوان های مادر کم میشود و دندان های او را به درد می آورد
و سبب استرس و اضطراب مادر میشود
هنگامیکه آن نوزاد برای خود مردی میشود

🌼🍃پایش را بر روی پای دیگر می اندازد و
در قهوه خانه ای با کلاس با ادعای علم و فرهنگ میگوید :

🌼🍃عقل زن نصفه و نیمه میباشد
تا به حال از خودت پرسیدی عقل تو که کامل است چگونه کامل شد؟

🌼🍃عقل تو از غذای همان صاحب عقلی که نصفه و نیمه هست کامل شد.

❣واقعا جمله قشنگیه باید قاب گرفت...


📚 @irDastanak 📚


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
خانم جان خدا رحمتش کند می گفت:
صبر است که غوره را انگور می‌کند.
شیرین و خوش عطر و ملایم.
تو هم صبر کن!
خدا را چه دیدی؟!
شاید وقت انگور شدن غوره‌ات رسید.
خانم جان خدابیامرز ،
استاد شناختن انگورهای ناب بود.
می‌گفت: انگور هر دانه اش نعمت ست.
تو ببین چه داریم که این‌گونه بتواند
به هزار شکل در بیاید و جهان را زیبا کند؟!

شراب عاشق‌افکن
سرکه‌ی تیز
شیره‌ی قدرت بخش
انگور هر رنگش حتی برگ درختش، برکت ست.
راستی چقدر مانده غوره‌ات انگور شود؟!..

شوری بِنِه در جوشِ ما
تا مِی شَود انگورِ ما....

#عادله۰زمانی

📚 @irDastanak 📚




Репост из: «شهر تی وی»
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
"اینجا بنیادی است برای مشارکت مردم"

به سوی موفقیت؛
از نمایشگاه الگوهای مسیر پیشرفت چه میدانی؟

#اقتصاد_مردمی
@shahrrtv

Показано 20 последних публикаций.