#پارت31
-به فرید که نگفتی اصل قضیه چیه؟
شکلکی برام درآورد و دستاش رو به کمرش زد .
-نه اینکه خیلی به فکر آبروتی؟
داد زدم:خفه شو تو دیگه رو اعصابم نرو،یه غلطی کردم تو زندگیم خودمم دارم تاوانشو میدم.
کنارم روی تخت نشست و گفت:خب احمق جان به جای این همه دنگ و فنگ با یه عمل خودت رو
خلاص کن.
پوزخندی زدم.
-فکر می کنی کسی مثل سهراب رو میشه با یه عمل گول زد؟
خونسرد گفت:چرا نشه؟
چشام خود به خود باز شدن.
-یه دکتر از نوع زنانش ،فکر می کنی شب عروسیش نمی فهمه زنش باکره نبوده؟خر شدی یا
خودت رو میزنی به خریت.
خندید و با لودگی گفت: مگه قراره معاینت کنه ؟
با حرص گفتم:چرا که نه،حتما راهش رو بلده که خودمم نفهم.بعدش مطمئن باش آدمی مثل
سهراب حتما حواسش هست ،خودش این کاره اس.
ساکت شد و لب و لوچه اش رو جمع کرد.
بی ربط پرسیدم:چی به فرید گفتی؟
نفسش رو فوت کرد و گفت:گفتم می خوای تلافی پس زده شدنت رو دربیاری و با ازدواجت قبل از
اومدن سهراب حرصش بدی.
مزخرف بود اگه باور می کرد.
-باور کرد؟
-به فرید که نگفتی اصل قضیه چیه؟
شکلکی برام درآورد و دستاش رو به کمرش زد .
-نه اینکه خیلی به فکر آبروتی؟
داد زدم:خفه شو تو دیگه رو اعصابم نرو،یه غلطی کردم تو زندگیم خودمم دارم تاوانشو میدم.
کنارم روی تخت نشست و گفت:خب احمق جان به جای این همه دنگ و فنگ با یه عمل خودت رو
خلاص کن.
پوزخندی زدم.
-فکر می کنی کسی مثل سهراب رو میشه با یه عمل گول زد؟
خونسرد گفت:چرا نشه؟
چشام خود به خود باز شدن.
-یه دکتر از نوع زنانش ،فکر می کنی شب عروسیش نمی فهمه زنش باکره نبوده؟خر شدی یا
خودت رو میزنی به خریت.
خندید و با لودگی گفت: مگه قراره معاینت کنه ؟
با حرص گفتم:چرا که نه،حتما راهش رو بلده که خودمم نفهم.بعدش مطمئن باش آدمی مثل
سهراب حتما حواسش هست ،خودش این کاره اس.
ساکت شد و لب و لوچه اش رو جمع کرد.
بی ربط پرسیدم:چی به فرید گفتی؟
نفسش رو فوت کرد و گفت:گفتم می خوای تلافی پس زده شدنت رو دربیاری و با ازدواجت قبل از
اومدن سهراب حرصش بدی.
مزخرف بود اگه باور می کرد.
-باور کرد؟