مه وقت باهم تنها بودیم چرا زودتر اینکارو نکردیم؟ چرا من الان باید بفهمم چی کنارم بوده؟ منم گفتم عیب نداره از این به بعد از هر فرصتی استفاده میکنیم. جمعه شد منم باز حسابی خودمو آماده کردم کونمم حسابی شسته بودم. میخواستم این دفعه بزارم بکنه تو کونم. نزدیکای ظهر بود که اومد پیشم از پشت منو گرفته بود سینه هامو میمالید گردنمو بوس میکرد، لباسامو کم کم در اوورد، بازی کردن کیرش وقتی تکون میخورد و میزد رو کونم خیلی دوس داشتم. منو دمر خوابوند، یکم کیرشو مالوند به کونم ، مثل سنگ سفت شده بود، کیرش مثل مثلث بود پایینش باریک بود سرش خیلی پهن بود، یکمی هم به پایین خم بود، واسم جالب بود کیرش، کیرشو چرب کرد بعد خیسش کرد، گفت لپ های کونت رو باز کن، بعد دقیق گذاشت روی سوراخم. خیلی آروم فشارش داد بره تو. خیلی با حوصله. اولش درد داشت ولی تحمل کرد ، سر کیرش به زور داشت میرفت تو. یکم دیگه که رفت تو یه حس خیلی عجیبی داشتم، هم درد داشتم، هم حس کردم جیشم داره میاد. روم نشد بگم داره جیشم میاد. هی فشار داد بعد یه حس خیلی خوبی اومد ، دیگه دست خودم نبود ، بیشتر فرو کرد گفتم الان جیشم میاد، بعد یهو آبم پاشید بیرون ، باورم نمیشد جیش نبود و آبم بود که داشت میومد، اینقدر آب زیادی ازم اومده بود که زیرم حسابی خیس شده بود ولی چه لذتی داشت. من تو حال خودم بودم توی دنیای دیگه، آرش هم همینطور داشت تلمبه میزد. کیرش بیرون نمیومد چون سرش خیلی قلمبه بود وقتی میکرد تو خیلی حس خوبی داشت حس میکردم کیرش تو کونم گیر کرده. بالاخره صداش بلندتر شد، یه آهی کشید که گفتم الان همسایه ها میفهمن، کل آبش رو ریخت تو کونم، انقدر با فشار ازش آب میومد که من نبض رگش رو حس میکردم. بعد ولو شد روم. جونش در اومده بود. گفت دهنت سرویس تو منو گی کردی. اینجور که جفتمون ارضا شدیم هر دوی ما رو بدجور بهم وابسته کرد، هر جایی گیر می آوردیم میرفتیم توکار، اینقدر زیاد که حتی شبها که با دوستامون خیاری کنار هم میخوابیدیم، بازم یواشکی سکس داشتیم. هر سوراخی پیدا میکردم یا کیرش تو دهنم بود یا تو کونم. و تا این لحظه که ۱۵ سال گذشته من و آرش همچنان عاشق همیم. دوریم ولی هر چند وقت یکبار قرار میزاریم و کلی لذت میبریم.
همیشه به هم میگیم کاش میشد باهم ازدواج میکردیم. شاید یه روزی….
این از داستان من . واقعیتی که بهترین قسمت زندگی من شد. امیدوارم که لذت برده باشید، هرچند که بنظر خودم داستان گویی خوبی ندارم. بالاخره اولین باره که داستان مو مینویسم به امید اینکه بیشتر یاد بگیرم.
دوستتون دارم.
نوشته: پدی
@dastan_shabzadegan
همیشه به هم میگیم کاش میشد باهم ازدواج میکردیم. شاید یه روزی….
این از داستان من . واقعیتی که بهترین قسمت زندگی من شد. امیدوارم که لذت برده باشید، هرچند که بنظر خودم داستان گویی خوبی ندارم. بالاخره اولین باره که داستان مو مینویسم به امید اینکه بیشتر یاد بگیرم.
دوستتون دارم.
نوشته: پدی
@dastan_shabzadegan