Фильтр публикаций


هجوم اورد به سمت کصم و با ولع کصمو میخورد
زبونشو میکرد داخل و گرمای دهنش دیوونه ام میکرد
اسمشو گفتم و ازش خواهش کردم بس کنه
دکتر که حالمو دید خندید و گفت دختر کوچولو کیر ددی رو میخواد
با تمام وجودم جیغ میزدم
با شنیدن صدای اه و ناله هام کلفتشو از شورتش دراورد و بدون اینکه بهم مهلت بده فشار داد توم
آخ …
💦

مشاهده ادامه داستان 🔞


ت دو نفره بزرگ بود ، یک اتاق هم یه تخت یه نفره که من رفتم روش دراز کشیدم و با گوشی ور میرفتم .
صدای خنده های بلند نسرین و امیر از پایین میومد . هر از گاهی هم نسرین جیغ میزد .
فیلم کردن کون نسرین رو تو گوشیم باز کردم و نگاه میکردم ، چه جنده ایه نسرین . چه کونی داره .
دیدم صداشون داره میاد که از پله ها دارن میان بالا .
یه دفعه در اتاقم باز شد ، برق روشن شد .
نگاه کردم دیدم امیر ، لخت لخت با اون کیر گنده آویزان ، نسرین و از پاهاش گرفته انداخته رو شونش ، کون گندش سمت منه . نسرین هم لخت لخت بود .
خندم گرفت ، امیر گفت : میدونستم نخوابیدی پاشو بیا تو اتاقم . نسرین جون امشب هوس دوتا کیر کرده . بعد یدونه محکم زد رو کون نسرین . نسرین یه آاااااخ بلند گفت . بعدش گفت : نوید بیااا دیگه . من میترسم از امیر . بیا مواظبم باش .
خیلی صحنه قشنگی بود .
شورتمو در آوردم ، رفتم جلو ، یه بوس از کوون نسرین کردم ، گفتم : مگه میشه آخه تورو نکرد .
رفتیم تو اتاق ، امیر آروم نسرین و گذاشت رو تخت . پاهاشو داد بالا ، کیرشو کرد تو کوس نسرین و گفت : نوید با اجازت من یه تستی بکنم .
خندیدم گفتم : من که میدونم تو سالن پایین یه راند کوسشو کردی ولی بفرما .
امیر یکم تو کوس نسرین تلمبه زد بعد خوابید رو تخت ، نسرین و کشوند رو خودش ، کیرشو چپوند تو کوسش . کلفتی کیر امیر مثل کیر خودم بود اما حس میکنم یکم دراز تر ، کمره نسرین و گرفته بود و سینه نسرین و به سینه خودش چسبونده بود محکم تلمبه میزد .
نسرین هنوز مست بود و آخ و ناله میکرد .
امیر یه نگاه به من کرد یه نگاه به کون نسرین که یعنی شروع کن . بعد دستشو برد از کشو کنار تخت وازلین برداشت پرت کرد سمتم .
وازلین و مالیدم به کیرم یه کمم رو سوراخ نسرین . بعد آروم فشار دادم داخل نگه داشتم ، نسرین داد زد : واییییی مامان ، پاااره شدم ، جلو عقب رفتن کیر امیر رو با کیرم حس میکردم .
شروع کردم تند تند تلمبه زدن تو کون گندش ، بعد به امیر اشاره کردم جامونو عوض کنیم .
خوابیدم رو تخت ، نسرین و آوردم رو خودم ، کیرمو کردم تو کوسش ، شروع کردم یکم لبشو خوردن ، فهمیدم حسابی پایین واسه امیر ساک زده ، لبمو جدا کردم یکم چندشم شد .
امیر که حسابی کیرشو چرب کرده بود ، گذاشت رو سوراخ نسرین ، آرووم تا ته کرد توش .
نسرین : آااااخ ، امیر کونم انگار داره از هم جدا میشه . واییی در بیار .
امیر : نوید عجب کونی داره زن پسر داییت . دیگه هر وقت بیام تهران باید بکنمش .
بله فهمیدم نسرین تو مستی همه چیو تعریف کرده واسه امیر علی .
امیر علی : نوید من یکم دیگه بکنم آبم اومده تو چی ؟
گفتم : منم دارم میام داداش .
امیر علی : پس همزمان آبمونو میریزیم تو کوس و کون این جنده .
بعد شروع کرد سریع تلمبه زدن ، منم سرعتمو زیاد کردم ، یه دفعه امیر علی یه آاااه بلند گفتو و آبشو خالی کرد تو کون خوشگل نسرین ، منم بعدش با یه جووون بلند ، آبمو پاشیدم ته کوسش .
خیلی لذت بخش بود ، افتادیم رو تخت ، نسرین بین منو امیر لخت و بیهوش و تو اوج لذت دراز کشید .
ساعت ۱۲ ظهر بود ، بلند شدم ، هنوز امیر و نسرین خواب بودن ، زیر نسرین ، روی پتوی تخت پور از آب کیر خشک شده بود .
آرایش نسرین حسابی بهم ریخته بود .
به این فکر میکردم که روز اول اینجوری گذشت ، خدا رحم کنه بقیشو تو کیشو .
نوشته: نوید

@dastan_shabzadegan


، رفت داخل هتل ، وقتی می‌رفت داخل ، کونش حسابی دلبری میکرد . امیر گفت : نوید چه شاه کوسیه این نسرین .
گفتم : امیر دهن سرویس ، چیکار کردی که این نسرین اینجوری برات تو رستوران دلبری میکرد .
امیر : وقتی رفتیم دست بشوریم ، نسرین خم شده بود دستاشو بشوره ، از پشت کیرمو فشار دادم به کونش ، تو آیینه تو چشاش نگاه کردم گفتم اگه میخوای یه شب رویایی برات تو کیش بسازم ، هرچی گفتم نه نیار . نسرین گفت پس نوید چی ؟ منم گفتم نوید رو حرف من حرف نمیزنه .
امیر گفت : نوید اینو از کجا پیدا کردی ناموسا ، خیلی بدن و چهره خوشگلی داره ، خیلیم حشریه ، راحت پا میده .
گفتم : امیر علی داستانش طولانیه ، حالا شاید یه روز گفتم ، تو فقط بکنشو لذت ببر ، نوش جونت .
امیر زنگ زد به یکی شروع کرد عربی حرف زدن و قطع کرد .
دیدم نسرین با چمدونش داره میاد سمت ما .
امیر علی سریع پیاده شد ، چمدونش و گرفت گذاشت پشت ماشین ، در ماشین و براش باز کرد نسرین بشینه .
کاری به کوس لیسی امیر ندارم ولی واقعا امیر تو مهمون نوازی درجه یکه .
رفتیم سمت خونه امیر علی ، خونه امیر علی قبلا رفته بودم ، یه خونه ویلایی دوبلکس .
ریموت و زد ، با ماشین رفتیم تو حیاط خونش .
امیر چمدون و برداشت و راهنماییمون کرد داخل .
طبقه پایین خونه یه سالن بزرگ با مبل و یه اتاق خواب داشت ، طبقه بالا ۲ تا اتاق با یه سالن کوچیک و یه تراس بزرگ روبه حیاط .
امیر علی گفت : نوید تو که همه جا خونه رو بلدی ، بعد روبه نسرین گفت : یه اتاق اینجاست ، دو تا اتاق بالا ، همه اتاق ها هم مستر هستن .
نسرین : امیر جان خونت خیلی تمیز و شبکه ، اصلا به خونه مجردی نمیخوره . بعد گفت من با اجازتون همین اتاق پایین وسایلمو می‌زارم . بعد با چمدون رفت تو اتاق و درو بست .
امیرم رفت بالا ، وقتی از پله ها میومد پایین دیدم فقط یه شلوارک پاشه که اون کیر گندش توش تاب میخوره این ور اون ور . بعد وایستاد جلوم چند تا فیگور گرفت ،. گفت : حال می‌کنی بدن و یا نه ؟
منم لباسامو کندم ، یه شورت هفتی پام بود ، جلوش چند تا فیگور گرفتم ، گفتم درس پس میدیم .
نشستیم رو مبل یکم در مورد کار و ورزش و اینجور چیزا حرف زدیم که در اتاق نسرین باز شد اومد بیرون .
اووووف ، یه دامن چرمی تنگ تا زیر باسن گندش پوشیده بود با یه نیم تنه تا زیر سینه های گندش ، نوک سینه هاش حسابی معلوم بود ، مشخص بود سوتین نداره .
یه صندل رو فرشی مشکی پاش بود که یه پاشنه ۵ سانتی داشت .
وای چه پاهای ناز و سفیدی داشت ، چه رونای خوردنی .
داشت میومد سمت ما که رو مبل بشینه که زنگ خونه امیرعلی خورد .
نسرین مات و مبهوت داشت سمت در نگاه میکرد ، خودمم تعجب کردم چرا باید کسی بیاد .
امیر علی : بشنید بچه ها ، راحت باشید .
دو دقیقه بعد دو تا خانوم با چادر عربی بلند . پوشیه که فقط چشمشان معلوم بود اومدن تو .
امیر اومد پیش ما نشست ، گفتم : امیر علی نمیخوای بگی چه خبره ؟
امیر زد زیره خنده گفت : چقدر عجولی .
نسرین وقتی نشست روی مبل روبروی من حسابی دامنش رفت بالا ، شورت نپوشیده بود ، یه لحظه اون کوس توپول و خوشگلشو دیدم که سریع پاشو انداخت رو هم .
دوتا خانوم ، چادرشونو در آوردن ، زیر چادر لخت بودن و فقط یه لباس رقص عربی بود که فقط سوتین و شورت با کلی تور و پولک بود . سینه های بزرگی داشتن ، بدن سبزه و تو پور . بهشون میخورد حدود سی و پنج شیش سالشون باشه
امیر یه آهنگ عربی پلی کرد ، اونا هم شروع کردن رقص عربی جلوی ما . حسابی سینه و کونشونو میلرزونن .
بعد یکیشون رفت از یخچال امیر یه بطری ویسکی و کلی میوه آورد گذاشت جلومون و ادامه داد رقصیدن .
امیر گفت : اینا همه به افتخار نسرین جونه ، بفرمایید تعارف نکنید .
گفتم : امیر میدونی که من مشروب نمی‌خورم
نسرین : ولی من دو سه تا شات میخورم .
امیر براش ، می‌ریخت ، نسرین هم میخورد .
تقریبا ۴ تا شات خورد و گفت بسمه امیر جون .
اون دوتا خانوم اومدن دست نسرین و گرفتن بلند کردن برقصه .
وقتی نسرین بلند شد اصلا دامنشو نداد پایین و با اون کون گندش رفت وسط یکم رقصید که امیر دست کرد تو کشو یه دسته تراول ۱۰۰ هزاری در آورد ، چنتا چنتا ریخت رو سر نسرین و اون خانوما ، نسرین قشنگ معلوم بود مسته مسته ، بعد امیر دستشو انداخت کمر لخت نسرین و آوردش رو مبل بشینه کنار خودش . بعد آهنگ و قطع کرد و عربی یه چیزی گفت ، اون دوتا خانوم پولارو جمع کردن و رفتن .
نسرین : نوید خوب کون و سینه هاشونو نگاه میکردیا . بعد زد زیر خنده .
بعد سرشو گذاشت رو شونه امیر علی و گفت : مرسی امیر ، امشب خیلی تو زحمت افتادی .
میخواستم یه جوری تنهاشون بزارم حالشونو بکنن .
گفتم : بچه ها ساعت ۳ صبح ، من میرم بالا بخوابم .
امیر : ضد حال نزن دیگه .
پاشدم گفتم من میرم بالا بخوابم . بالا دو تا اتاق داشت ، یکی اتاق خود امیر بود که یه تخ


نم بپوشم .
گفتم مگه تو هم میخوای بیای ؟ نسرین : پس تنها بمونم هتل ؟ گفتم خب برمیگردم سریع ، بعد با خنده گفتم نکنه هوس کیر امیر علی و کردی ؟
نسرین : خیلی بیشعوری ، خب منم گشنمه .
گفتم خودت میدونی ، برا من فرقی ندارد میخوای بیای بیا .
نسرین همون‌جوری لخت نشست آرایش کردن ، منم که لباسام و پوشیده بودم ، رو تخت دراز کشیده بودم کون گندشو نگاه میکردم .
آرایشش که تموم شد ، چمدونشو باز کرد ، یه شورت لامبادا قرمز پوشید . خندیدم و گفتم : من اصلا نمیدونم چرا این شورتا رو میپوشن ، پوشیدنش با نپوشیدنش فرق نداره .
بعد یه سوتین قرمز برداشت پوشید ، خیلی ناز شده بود .
یه پیراهن سفید پوشید که از بالا خط سینش معلوم بود ، بعد دیدم یه لگ چرمی مشکی برداشت نشست لبه تخت پاش کرد ، بعد بلند شد به زور از کون گندش داد بالا و لبه پیراهنشو داد تو لگ ، رو پیراهن هم یه کت کوتاه پوشید که تا بالای باسنش بود .
اومد کنارم گفت خوبه ؟
دقت کردم دیدم قشنگ لگ از جلو رفته لای کوسش ، از پشت هم لای کونشه ؟
گفتم : به نظرم که تو یه جنده واقعی هستی .
یه کفش پاشنه بلند پوشید ، یه کلاه نقاب دار چرم همسرش کرد .
گفتم نسرین اینجا کیش ، دبی نیستا .
نسرین یه خنده ای کرد و گفت : پیاده که نمی‌ریم با تاکسی میریم رستوران .
وقتی جلوم راه می‌رفت به سمت آسانسور ، کون گندش تو اون لگ چرمی حسابی بالا پایین میشد . کونش داشت لگ و جر میداد .
به خودم گفتم نسرین الان شوهرش نیست ، دوست داره مثل جنده ها بگرده ، به تو چه که کاسه داغ تر از آش میشی .
سوار تاکسی هتل شدیم ، گفتم لطفا رستوران هوک لانژ .
قبلا با امیر علی رفته بودم هوک لانژ ، پیشنهاد میکنم رفتید کیش حتما برید .
امیر علی زنگ زد کجایی پس ، گفتم ۵ دقیقه دیگه اونجام .
وارد رستوران شدیم دیدم امیر علی با اون هیکل گولاخش با یه تیشرت سفید شلوار جین نشسته .
رفتیم سمتش معلوم بود هم تعجب کرده چرا تنها نیومدم هم خوشحاله .
نسرین دستشو برد جلو امیر علی و دست داد گفت : نسرین هستم .
امیر علی هم باهاش دست داد ، بعد دستشو آورد بالا یه بوس کرد و گفت : منم امیر علی هستم نسرین جون .
چه کوسکش ی بود امیر علی و من نمیدونستم .
تو چشای نسرین می‌تونستم بخونم که خیلی دلش میخواد کیر امیر علی و تو کوسش حس کنه .
واقعا برام مهم نبود ، امیر علی به گردنم خیلی حق داشت . نوش جونش .
میدونستم نسرین عاشق مردای قویه . و به خاطر همین از مهدی با اون شکم گندش متنفره .
گفتم : امیر علی چی می‌خورید سفارش بدیم ؟
امیر علی : ببین نسرین جون چی میل دارن ، من که میدونی همیشه میگو میخورم اینجا .
نسرین گفت من ماهی کبابی بدون برنج ، منم میگو سفارش دادم .
نسرین گفت نوید جان من برم دستم و بشورم بیام .
بعد بلند شد وایستاد کتشو در بیاره ، دیدم نگاه امیر علی به کوس نسرینه که لگ چرمی رفته لاش .
امیر علی سریع بلند شد به نسرین گفت اجازه بدید کمکتون کنم ، بعد کت نسرین و گرفت و با صدای بلند داد زد ، حسن کت خانومو آویزون کن .
نسرین کنار امیر علی با اون قد بلند و هیکل گنده مثل یه دختر بچه به نظر میومد .
نسرین : ببخشید سرویس کجاست امیر آقا ؟
امیر علی : انتهای رستوران ، اجازه بدید من راهنماییتون میکنم ، خودمم میخوام دست بشورم ، این نوید که نمی‌فهمه نظافت یعنی چی . بعد خندید .
منم نگاهش کردم و سرمو تکون دادم ، یعنی برو کوسکش و کوس لیس . خخ
بعد ۵ دقیقه برگشتن ، امیرعلی صندلی و کشید عقب نسرین بشینه ، وقتی نسرین نشست ، امیر صندلیو با نسرین باهم داد جلو . که زورشو به رخ من بکشونه .
شامو آوردن ، حین شام خوردن امیر یه زیتون برداشت ، برد جلو لبای خوشگل نسرین ، نسرین لباشو غنچه کرد که یکم انگشت امیر رو هم با لباش لمس کرد و زیتون و خورد .
امیر گفت زیتون این رستوران عالیه . نسرین هم گفت هم خوش طعمه هم درشت . بعد تو چشام چشمک زد .
تابلو بود وقتی رفتن دست بشورن ، امیر مخ نسرین و زده .
شامو که خوردیم ، گفتم امیر صورت حساب و بگو بیارن .
گفت تا حالا دیدی اینجا من پول بدم ؟
گفتم آخه مفتی ؟ امیر گفت : داداش تو که غریبه نیستی ، نسرین جونم که از خودمونه ، اینجا مال خودمه .
گفتم دهن سرویس میترسی چشت کنیم نمیگی ؟
بلند شدیم ، امیر کت نسرین رو گرفت که نسرین تنش کنه ، تو دلم گفتم نسرین خانوم به این مهربون بازیاش نگاه نکن ، جوری میکنتت که آب کیر از چشت در بیاد .
گفتم امیر ما میریم هتل کاری چیزی ؟
امیر : حرف نزن ، امشب همه خونه من ، مگه من می‌زارم برید هتل .
نسرین : آخه من لباس نیاوردم آقا امیر .
بله ، انگار همه چی از قبل چیده شده بود .
امیر : با ماشین من میریم هتل وسایلی که می خواهید بردارید .
امیر یه تویوتا هایلوکس داشت که مارو برد هتل ، وقتی رسیدیم گفتم من که چیزی لازم ندارم ، نسرین تو اگه چیزی لازم داری برو بیار .
نسرین پیاده شد


بکنم که تو ماه عسل خودم برا مهدی نکردم .
رسیدیم کیش ، معطل نکردیم ، با تاکسی فرودگاه مستقیم رفتیم هتل داریوش .
اونجا خدمه در ماشین و باز کردن ، چمدون و تحویل گرفتن . ما هم رفتیم پذیرش واسه تحویل اتاق .
پذیرش یه خانوم خوشگل بود که شناسنامه نسرین و مهدی و گرفت ، قسمت ازدواج و چک کرد گذاشت پایین و کلید اتاق و داد و گفت اقامت خوبی داشته باشید . برام جالب بود حتی نگاه نکرد تو صورتم ببینه شناسنامه مال منه یا نه .
نسرین یه خنده ای تو صورتم کرد و دستمو گرفت رفتیم سمت آسانسور .
رفتیم طبقه سوم ، وارد اتاق شدیم . خیلی اتاق شیکی بود ، منظره روبه دریا قشنگ ، یه جکوزی تو حموم ، تخت تمیز .
من لباسامو کندم ، با شورت دراز کشیدم رو تخت .
نسرین هم لباسش رو در آورد ، یه شورت و سوتین خوشگل مشکی تنش بود . یه شومیز یقه هفت سفید پوشید که تا نصف کون گندش بود .
همون لحظه زنگ اتاقو زدن ، نسرین گفت : چمدونا رو آوردن ، من میگیرم .
گفتم نه تو لباست مناسب نیست من میرم .
ولی اون اصلا توجه نکرد ، رفت سمت در ، درو باز کرد ، چمدونا رو آورد داخل و درو بست .
گفتم : نسرین آخه با این لباس کوتاه و شورت که نصفش لای کون گندته باید بری جلو در ؟ نمیگی یارو بیاد تو بکنتت ؟
نسرین : وا ، مگه چیه ؟ اینا از این جور موردا زیاد دیدن .
فهمیدم نسرین واقعا یه جندست که فقط به کیر فکر می‌کنه .
گفتم نسرین حالا سمینارت چه ساعتیه ؟
نسرین بلند خندید و گفت : سمینار کجا بود .
واقعا این زن یه جنده کیر پرسته .
نسرین رفت دوش گرفت ، ولی من چون قبل اومدن دوش گرفته بودم نرفتم ، بعد اومد حولشو درآورد ، لخت اومد کنارم رو تخت ، شروع کردم لباشو خوردن ، سینه هاشو لیسیدن ، بعد رفتم پایین کونشو لیسیدن ، چند بار کون گندشو حسابی گاز ریز گرفتم .
دراز کشیدم رو تخت ، گفتم نسرین : ۶۹
نسرین خندید و سریع حالت ۶۹ خوابید روم ، شروع کرد تخمامو لیس زدن ، کیرمو تا جایی که می‌تونست میکرد دهنش بعد در می آورد ، منم که دلم میخواست اون کوس خوشگلشو بخورم ، زبونمو از پایین کوسش تا سوراخ کونش می‌کشیدم و باز تکرار میکردم .
اونم با دهنش و زبونش هر کاری بلد بود با کیر کلفت و تخمام میکرد .
رو کمر خوابوندمش ، یه بالشت گذاشتم زیر باسن گندش ، کیرمو آروم فشار دادم تو کوسش .
یکم که عقب جلو کردم ، شروع کردم همزمان موقع تلمبه زدن سینه های نازشو خوردن ، لباشو لیس زدن .
دیگه وقتش بود سرعت تلمبه بیشتر کنم .
گفتم داگی شو ، فکر کرد میخوام کونشو بکنم .
نسرین : نوید کرم مرطوب کننده دارم ، میخای بمالی به کونم .
گفتم عزیزم امشب فقط کوس ، وقتی داگی شد ، اون کون گندش دیوونم کرد . از پشت گذاشتم تو کوسش ، انگشت شصتمو کردم تو کونش ، خیلی راحت رفت ، خندم گرفت ، گفتم نوید چیکار کردی با کون این بیچاره .
دو طرف کونشو گرفتم ، شروع کردم سریع تلمبه زدن تو کوسش و گفتم : جووون ، چه کوسی داری ، مهدی زنت خودش برام بلیط گرفته تا کوسشو بگام ، دارم یه جنده حسابی برات میسازم مهدی .
نسرین که حسابی آه و ناله های حشری میکرد گفت : بکن عشقم ، مهدی خر کیه ، من مال تو ام ، جنده و کونی تو ام ، تو صاحبمی ، سرورمی ، میمیرم واسه کیر گندت .
۱۵ دقیقه ای کرده بودمش و آبم داشت دیگه میومد ، به خودم گفتم نوید کاش ژل می‌زدی به کیرت ، ولی بعد گفتم وقت زیاده .
کیرمو کشیدم بیرون ، آبمو با فشار خالی کردم رو سینه و گردن نسرین .
نسرین : عزیزم مرسی که آنقدر خوب می‌کنی .
بعد با دست آب کیرمو مالید به سینه هاش . بعد انگشتش که آب کیرم بهش چسبیده بود و کش میومدو کرد تو دهنش و حسابی لیس زد .
کنار هم دراز کشیده بودیم و با دستش کیرمو نوازش میکرد . گوشیمو برداشتم زنگ زدم به امیر علی .
گذاشتم رو اسپیکر ، بوق دوم برداشت .
امیر علی : به به ، سلام آقا نوید ، یاد ما کردی . چه عجب .
نوید : سلام داداش ، اومدم کیش ، یادت افتادم .
امیر علی : خالی نبند بابا ، تو هیچ موقع این وقت سال جایی نمیری . فقط فکر پول در آوردنی .
نوید : به جون تو کیشم ، هتل داریوش ام .
امیر علی : خیلی نامردی ، خونه منو قابل نمیدونی ؟
گفتم داداش تنها نیستم ، با دخترم .
امیر علی : آها ، خب اگه با دوست دخترت هستی بحثش فرق داره .
گفتم : نه بابا ، جندست ، گفتم بیارمش کیش یه کوسی ازش بکنم ببینه کیر ورزشکار چه طعمی داره . بعد بلند زدم زیر خنده .
نسرین یه نیشگون محکم از بازوم گرفت ، که یعنی من جندم ؟
امیر علی : خب داداش بیارش اینجا با هم بکنیم که ببینه کیر بدنساز از نوع عربش یعنی چی , بعد زد زیر خنده .
گفتم امیر علی ولی جدا اگه حوصله داری شام بیا بیرون ببینمت . اونم اوکی داد و قرار شد یه ساعت دیگه اون رستورانی که گفته باشم .
رفتم دوش گرفتم ، نسرین هم بدنشو شست . اومدم بیرون شروع کردم لباس پوشیدن که نسرین گفت آنقدر عجله نکن حالا بزار م


کردن کون گنده و پروتز کرده زن پسر داییم (۲)

#زن_شوهردار #آنال

...قسمت قبل
سلام دوستان ، تو قسمت قبل گفتم چطور با کیر کلفتم گریه نسرین رو موقع کردن کونش در آوردم .
همون طور که گفتم دم نمایشگاه نشسته بودم که دیدم نسرین با ماشینش جلو نمایشگاه وایستاد .
علی همکارم یه نگاه به من کرد بعد با خنده گفت : آقا نوید با شما کار دارن .
همون لحظه گوشیم زنگ خورد ، دیدم نسرین .
نسرین : عشقم جلو نمایشگاهم ، یه لحظه میای تو ماشین .
گفتم : کی بهت گفته بیای اینجا ؟ چرا قبلش نگفتی میای ؟
نسرین : یه لحظه بیا ، کار مهم دارم .
رفتم نشستم تو ماشینش ، نسرین یه شلوار مشکی پارچه ای خوشگل پوشیده بود که کوتاه بود و ساق پای سفیدش تو کفشهای پاشنه دار برق میزد ، با یه تاپ سفید و مانتو بلند مشکی .
راستش دلم میخواست باز اون کون خوشگل و گندشو بلیسمو و بکنم ، دوست داشتم عسل بریزم رو سینه هاش و یک روز کامل سینه هاشو بلیسم و بخورم . اما نمی‌خواستم جوری رفتار کنم که متوجه بشه چقدر واسه گاییدنش مشتاقم .
نسرین : هفته دیگه میخوام ۳ روز برم کیش ، سمینار زیبایی صورت .
گفتم : خب ؟ به سلامتی ، خوش بگذره .
نسرین : مسخره بازی در نیار دیگه ، میخوام تو هم باهام بیای ، هزینه بلیط و هتلت هم با من .
گفتم : نسرین جان ، مگه من فقیر و بدبختم که اینجوری میگی ، بخوام برم کیش خودم میتونم ، تو هم پولاتو نگه دار واسه خودت .
نسرین : واا ، چرا ناراحت میشی ، منظورم اینه تو فقط با من بیا تنها نباشم ، بعدشم هوس کیر گندتو کردم باز .
گفتم : آخه مگه میشه منو تو با هم بریم هتل ؟ نمیگن نسبتتون چیه ؟
نسرین : اونش با من ، شناسنامه خودمو مهدی رو میارم ، عکس شناسنامه مهدی آنقدر قدیمیه که اصلا متوجه نمیشن .
من کیش زیاد رفتم . اونجا کلی ویلا و سوییت هست ، که اصلا شناسنامه نمیبینن ، با خودم گفتم نهایتا ویلا میگیریم .
یه رفیق هم دارم کیش اسمش امیر علی اصالتا اهوازیه ، ۳۲ سالشه و مجرد ، بدنساز حرفه ای و ۲ سال پیش طلای سنگین وزن بدنسازی گرفت . قدش ۱۹۰ و الآنم استخر المپیک کیش دست خودشه .
گفتم : میام نسرین ، ولی میدونی که چی میخوام ؟
نسرین : میدونم سرورم ، بعد یه دست کشید به کون گندشو گفت اینو ، بعد اشاره کرد به کیرم و گفت منم اون هیولای لای پاهاتو میخوام .
زدم زیر خنده ، گفتم ، ساعت و روز پرواز و بهم قبلش خبر بده .
از ماشین پیاده شدم برگشتم تو نمایشگاه ، به علی گفتم من احتمالا ۳ روز نباشم ، اونم خندید گفت کاره همیشه شماست آقا نوید .
چند روز بعد عکس بلیط و برام فرستاد ، ساعت ۱۱ شب از تهران به سمت کیش ، برگشتش هم ۲ روز بعد ساعت ۷ و نیم عصر . بعد نوشت یه اتاق تخت کاپل روبه دریا هم گرفتم هتل داریوش واسه ۳ شب .
من پارسال هتل داریوش رفته بودم ، اتاقش از شبی ۱۰ میلیون شروع میشد ، ولی خب میدونستم این پولا برا نسرین و مهدی چیزی نیست .
روز پرواز یه چمدون کوچیک داشتم ، چند دست لباس زیرو تیشرت و شلوار برداشتم ، مسواک و ژیلت و ادکلن و از همه مهم تر ژل تاخیری .
قرار بود ساعت ۹ فرودگاه باشم ، نسرین هم خودش بیاد .
رسیدم فرودگاه ، جلو ترمینال ۱ با چمدون منتظر نسرین بودم که دیدم پیام اومد از نسرین : من با مهدی دارم میام ، مواظب باش نبینتمون .
رفتم پشت یه ستون وایستادم ، نگاهم به اطراف بود که دیدم یه لندکروز مشکی داره میاد ، میدونستم مهدی .
ماشین و نگه داشت ، صندوق و باز کرد ، یه چمدونه بزرگ در آورد گذاشت پایین . نسرین هم کنارش بود .
خیلی برام جذاب بود این صحنه ، مهدی خودش زنشو آورده فرودگاه که من ببرمش کیش جررر بدم زنشو .
گرچه مهدی هم میدونستم الان خوشحال که زنش داره می‌ره و اون الان می‌ره خونه با رفیقاش شروع می‌کنه مشروب خوردن .
نسرین با مهدی دست داد بعد مهدی نشست تو ماشین گازشو گرفت رفت . حتی منتظر نموند زنش وارد ترمینال فرودگاه بشه . آخ چقدر این مهدی کوس نشناس بود .
تیپ نسرین برعکس همیشه خیلی پوشیده بود ، یه کتونی نایک سفید ، یه شلوار جین . یه مانتو مشکی که دکمه هاشو بسته بود .
منم یه تیشرت تنگ مشکی پوشیده بودم ، که حسابی بازو گندم خودشو نشون بده .
نسرین داشت می‌رفت داخل که صداش کردم ، اومد سمتم ، بغلم کرد ، منم پیشونیشو بوسیدم ، گفتم سلام خانوم خوشگل خودم .
رفتیم داخل ، چمدونا رو تحویل دادیم و کارت پرواز گرفتیم ، رفتیم نشستیم یه قهوه بخوریم .
گفتم نسرین چه خبره چمدون به این بزرگی ؟ مگه قراره یه سال بمونیم .
نسرین : خب نمیشه که اونجا همش همین لباس تنم باشه ، بعدشم کلی لباس خوشگل آوردم برات بپوشم .
سوار هواپیما شدیم ، طبق معمول یه هواپیما داغون ، نسرین دکمه های مانتوشو باز کرد ، رفت کنار پنجره هواپیما نشست منم کنارش نشستم . وقتی نشست تازه دیدم زیر مانتو چه خبره ، یه تاپ سفید تنگ خیلی نازک ، که سوتین مشکیش قشنگ معلوم بود .
گفتم : نسرین حس میکنم داریم میریم ماه عسل .
نسرین : کاری برات




فهمیدم مرد نیستم

#گی #خاطرات_نوجوانی

بچه ها سلام گفتم عکس هم بذارم تصویر ذهنی بگیرید دوستان از سن ۱۲ سالگی نمیدونم چرا تو کلاس معلممون صدام میکرد شهلا بیا پای تخته بگم که پدرو مادر من از هم جدا شدن من با مادربزرگم از اول زندگی میکردم و این برام سوال شده بود چرا معلم بهم میگه شهلا تا ۱۵ سالگی که سینه درد های بدی میگرفتم در عرض ۱سال پستونام بزرگ شدن و کیر من همون کوچولو مونده بود و از اول میلی به بازی پسرونه نداشتم .دوستان کش ندم برم سر اصل مطلب سن ۱۷ سالکی بودم که سینه هام بزرگ و نوک زده بودن رفتم دکه مجله بخرم‌ یه ماشین ایستاد گفت یه پسر اینجا ست سیگار میفروشه شبیه خودته تعجب کردم گفتم اینجا مغازه داره و من ندیدم گفت کجا میری گفتم دکه مجله بخرم سوار ماشینش شدم ،بگم مجله تو خونه زیاد داشتیم اصطلاحا بهش میگفتن بوردا بعد تبلیغ همه چی داخلش بود چنتا تبلیغ مایو مردونه داشت کیر از زیرش باد کرده بود معلوم بود دلم ضعف میرفت نگاه میکردم برا اول بار یادمه دست مالی شدم تا نشستم دستشو گذاشت رون پام مالید چه حالی کردم نفهمیدم کی دکه رسبدم گفت دکه برو بخر بیا میرسونمت اومدم پیاده شم دستشو کشید لای کونم اومدم گفت لباستو بزن بالا حرفش یادم نمیره گفت دختر گوه میخوره همچین سینه هایی داشته باشه منو برد جنت اباد خونه اشون یادمه لختم کرد هبچی حرف نمیزدم یادمه شروع کرد منو مالیدن ارضا شدم ،بعد گفتم میخوام برم دیرم شده گفت کجا صبر کن ۲۰ دیقه میبرمت ۲۰ دیقه گذشت نشست بغلم پامو داد بالا شروع کرد با سوراخم بازی کردن فیلم سوپر هم گذاشته بود دوباره شهوتی شده بودم اینبار با دودولم بازی نمیکرد پاهامو داد بالا اینه گذاشت دوتا ببینم کیرش چحو ری میره و وقتی کرد دوستان واقعا خودمو زن میدیدم و جوری لذت میبردم فکر کنید ادم میخواد ارضا بشه چه حالی داره تو اون حال بودم یه کرم نیوا دمه سوراخم خالی کرده بود بعد اون روز ۶سال من به اون مرده فقط میدادم بعد گفت باید بره اصفهان ۶ماه نیست واینجا اغاز دادن من بطور رسمی بود یادمه ۱۰روز بود نداده بودم حالم خراب زنگ زدم بیا منو بکن گفت نمیتونم بیام یادمه تو خیابون راه میرفتم به کی بگم بیا منو بکن ، از استخر موج خورشید رو شدم متصدی اون نگام کرد یه بوس فرستاد تو پارکینگ همونجا بهش دادم .حالا عادت کردم به سن بالا بدم الان ۲۹سالمه فاعل ۴۵ ساله میخوام.
نوشته: مفعول هات

@dastan_shabzadegan




اسپیشلم همینه. عاطفه قراره امشب جلوه دیگه ای از وجودشو به رخم بکشه…
نوشته: Elijah Wood

@dastan_shabzadegan


دست اونا. پلیس خوبه و پلیس بده! پلیس بده بدجور کونم میزاشت و پلیس خوبه اروم اروم سوقم داده بود سمت لیسیدن کوسش. دستش تو موهام بودو سرمو فشار میداد به کوسش. بوی شهوت از لای پاهاش داشت بیرون میزد و کون منم اونور داشت جر میخورد. عاطفه خم شده بود و یه دستش رو سینم بود و فشار میداد حین تلمبه زدن.یه دستشم گاها میبرد سمت کوسمو میمالیدش. حس درد جاشو به شهوت داده بود. کامل شل کرده بودمو با صدای تلمبه تو کونم کوسم آب افتاده بود. جو حاکم اولش بر علیه خواسته ها و روحیات من بود اما الان داشتم لذت میبردم.
عاطفه کیر رو درآورد و برعکسم کرد و این بار منو خوابوند لبه تختو پاهامو برد بالا گذاشت رو شونه هاش. سحرم خودشو جمع کرد و رفت پایین تخت و یه تف انداخت روی کیر و مالوندمش که کامل خیس شه. بعد خودش سر کیرو برد گذاشت رو سوراخ کونم. اینبار عاطفه بهم لبخند زد و گفت: قربونت برم.
چشامو بستم . شهوت داشتم اما از این زوری کردنای عاطفه بدم اومده بود و دلگیر بودم. ولی تو این شرایط دوست داشتم ادامه بده کردن کونمو. با همون چشای بسته یهو حس کردم چیزی بالای سرمه. چشامو باز کردم دیدم سحر روی سرم کوسشو گذاشته و زانوهاش رو تخته. بدون اینکه چیزی بگه شروع کردم به خوردنش. با دستام لای کوسشو وا کردمو زبونمو تا جایی که میشد میکردم تو کوسش و لیس میزدم. سحرم دست برده بود رو سینه های عاطفه و میمالید. صدای لب گرفتنشونم داشت میومد.
تا اینکه تلمبه های عاطفه یهو از ریتم افتاد. محکم تر شدن، ولی سریع تر نه. احساس یه لرز تو بدنش رو داشتم وقتی بهم میخورد. برای اولین بار شروع کرد به ناله کردن. ساق پامو هم چنگ انداخت. و یه تلمبه محکم زد و، دیگه در نیاورد. پاهامو از شونش انداخت و خودشو تکیه داد به سحر و تو بغلش افتاد. سحر از رو صورتم بلند شد و اجازه داد عاطفه بیوفته رو من. عاطفه بدون اینکه دیلدو رو دربیاره تو بغلم افتاد.‌سنگینی تنش از مصطفی ی بعد از سکس هم بیشتر بود. خمار، چشاشو بسته بود و انگار صد ساله که مرده. سحرم از پشت اون هردومونو بغل کرد و با یه دستش دیلدوی تو کون منو داشت وول میداد.
ساعت تقریبا ۷ عصر بود که از جامون بلند شدیم. عاطفه و سحر انگار اتفاقی نیفتاده و روتین همیشگیشونه. رفتیم تو سالن پذیرایی و شروع کردیم به خوردن تنقلات و میوه.
+راستی سحر دوست چند ساله منه و همکارمه. ینی دختر مدیر شرکتمونه و حرفش تو شرکت خیلی برو داره!
سحر خندید و گفت: البته فقط تو شرکت! روی تخت هرچی بانو بگن همونه
-جالبه، اینجا اول آدما باهم سکس میکنن بعد به همدیگه معرفیشون میکنین؟
همه زدیم زیر خنده و تازه شروع کردیم به تحلیل اتفاقاتی که از سر ظهر تا الان بینمون اتفاق افتادن. اینکه سحر چقدر دوست داشت صحنه لزی که توی فیلم دیده بود رو با یکی پیاده میکرد و یکی با دیلدوی سردی که از فریزر درمیارن بکنتش. و ایده و خلاقیت عاطفه توی یهویی کون گذاشتن من! وقتی فهمیدم این اتفاق براش خیلی دلچسب بوده و به شکل خوبی تونسته به ارگاسم برسه دیگه به دیده تجاوز به این اتفاق نگاه نکردم. بالاخره من قرار بود یه ماه اینجا باشم و باید پیِ هر اتفاقی رو به تنم میمالیدم. تو این چند روز به قدری درگیر شهوت شده بودم که اتفاق اصلی رو از یاد برده بودم. آذر. من برای رسیدن به اون بود که این پیشنهاد عاطفه و کالای سکسی بودن براش رو قبول کرده بودم. ولی الان خودم درگیر این شهوات شده بودم.
آخرین باری که با مصطفی حرف زدم میگفت آذر تو شرکت استخدام شده و جا و دفتر خودشو گرفته. میگفت خودم حواسم بهش هست و هواشو دارم. همه چیزو تحت کنترل نگه میداره تا وقتی که خودم برگردم.
چن روزی به این منوال گذشت. روزای کاری عاطفه میرفت سرکار و من خواب بودم. عوضش شبا تا دم دمای صبح با عاطفه رو کار بودیم. آخر هفته بازم سحر اومد و دوباره برای پنجشنبه و جمعه قرار بود پیشمون بمونه. دیگه اینقدر اخت شده بودیم که تو خونه اکثر مواقع لخت کامل بودیم. فیلم پورن میدیدیم و باهم سعی میکردیم تو یه فضای شاد کارایی که تو فیلم انجام میدنو بازی کنیم. یه هفته دیگه به همین منوال گذشت. یه بار عصر که دوباره سحر اومده بود رفت سمت تیوی و یه فلش زد بهش. طبق معمول فک میکردم قراره باز یه فیلم لز با یه سری فانتزی جدید ببینیم اما دیدم روی مانیتور دو تا فایل اورد: "برای امروز#34; و “اسپیشل”
همون فلشی بود که روز اولی که سحر رو دیدم روی تیوی بود. اسپیشل همون فایلی بود که اون موقع سحر درخواست کرد که نبینیمش. بجاش فیلم مادر خوانده و دختر حشری و دیلدوی توی فریزر رو دیدیم. با شناختی که از سحر و خصوصا عاطفه به دست آورده بودم میدونستم حتما برای فایل اسپیشل برنامه دارن. اما چه برنامه ای؟ نمیدونم. دفعه قبل که با یه حال کردن خوب با سحر شروع و با یه شوک عجیب با ورود عاطفه و دیلدوش تو کونم تموم شد.


و رو ازش دراوردم دستشو گرفتم رفتیم اتاقم روی تخت. سحر دراز شد، منم روش. دوباره تنظیمش کردم رو کوسش و دوباره تلمبه های دوطرفمون شروع شد. پنج دقیقه بعد سحر لرزید و با دیدن این صحنه منم به وجد اومدم و باهاش ارضا شدم. کنارش دراز کشیدم هردومون نفس نفس میزدیم‌. دوست داشتم دوباره قربون صدقم بره و نوازشم کنه. تو بغلش بگیره و این رابطه جو عاطفی خودش رو هم داشته باشه. اما کاری نکرد. نفسش که جا اومد بلند شد و گفت بریم اتاق عاطفه. منتظر جوابم نموند و راه افتاد. نای بلند شدن نداشتم اما حالت دستوری حرفش برام عجیب بود از طرفیم کنجکاو بودم که میخواد تو اتاق عاطفه چیکار کنه که میخواد بریم اونجا. بلند شدمو پشت سرش حرکت کردم‌ . در اتاقو وا کرد گفت برو تو. وارد که شدم دیدم عاطفه بغل تختش نشسته! شوکه شده بودم. یعنی تمام وقت اینجا بودو میدونست دارم با سحر سکس میکنم! چرا بیرون نیومده بود؟ چرا بهمون ملحق نشده بود؟ با دیدن ما لبخندی زد و بلند شد رفت سمت میزش.
-هر کاری که گفته بودین انجام دادم بانو
عاطفه جواب داد: خوبه، درازش کن رو تخت. بعد با تاکید ادامه داد: دمر!
سحر بدون اینکه از خودم بخواد ، دستمو گرفت کشوند رو تخت و دمر خوابوندم و حینش دیلدو رو هم از کوسم کشید بیرون.
سرمو برگردوندم ببینم چه خبره که دیدم عاطفه از کشوی میزش یه دیلدوی دیگه دراورد و شروع کرد به بستنش. سیاه بود و کمری. بزرگتر و کلفت تر از اینی که به من وصل بود بنظر میومد. چرا داشتن اینجوری برخورد میکردن باهام؟ این کارا برا چیه؟ به خودم که اومدم فهمیدم میخوان چیکار کنن. بلند شدم که بگم میخواین چیکار کنین ؟ نکنه از پشت… سحر نذاشت بلند شم و سریع نشست رو کمرم.
-اروم باش و بانو هرچی گفت بگو چشم.
زورش زیاد بود لعنتی، بهش نمیومد اصلا ولی کامل منو در کنترل خودش داشت و هیچ کاری نمیتونستم بکنم.
عاطفه اومد رو تخت و رو زانوهاش نشست.
-دمر بخوابونش کونشو بده بالا. یه بالشتی بزار زیر شکمش.
انگار من یه کالا بودم. با خودم صحبتی نداشت و هرکاری میخواست بکنه به سحر میگفت که روم پیاده کنه.
-آمادش کن
-چشم بانو. الان یه تف پر آب میزارم درِ سوراخش
سحر شروع کرد به باز کردن لای کونم. سوراخمو مالید و بعد لیسش کرد. انگشتاشو اورد و شروع کرد به ور رفتن با سوراخم. یهو یه گرمی و خیس شدنی رو روی سوراخم حس کردم. تفش رو دیگه ریخته بود اونجا. الان انگشتاشو اروم اروم کرد تو. دو انگشتی کونمو انگشت میکرد.
-بسشه. دیگه کافیه. بیا اینم خیسش کن
سرمو چرخوندم دیدم سحر داره دیلدوی عاطفه رو ساک میزنه. میدونستم این کیر گنده قراره بره تو کونم اما به قدری قفل بودم و تو شوک، که توان اعتراض نداشتم‌. بغض کرده بودم اما توان گریه هم نداشتم‌.
بالاخره ساک زدن و تموم کرد و کیر رو گرفت دستشو اورد جلوی سوراخ کونم تنظیم کرد. بعد اومد جلوم نشست. من همچنان به عقب نگاه میکردم و تو چشای عاطفه. موقعی که میخواست بکنه تو باهام چشم تو چشم شد، اما هیچ حسی رو از تو چشاش نتونستم درک کنم. عاطفه، سر دیلدو رو کرده بود تو…
+آیییی
جیغم بلند شده بود. دستمو گرفتم جلومو گازش گرفتم. سحر موهامو اروم از صورتم زد کنار و با نوازش موهام داشت ارومم میکرد.
-بانو دفعه اولشه، میتونی یکم اروم تر انجامش بدی
-خودم میدونم دارم چیکار میکنم.
گریم شروع شده بود اما، جیغام رو فروکش کرده بودم. خیلی درد داشتم. خیلی کم پیش اومده بود با مصطفی سکس انال انجام بدیم. تازه، کیر اون اینقدرم کلفت نبود.
سحر سرشو اورد پایین و لاله گوشمو لیس زد. اروم در گوشم گفت: اروم باش عزیزم، زودی تموم میشه، بهت قول میدم بعدش خوشت میاد.
اما من فقط درد رو میفهمیدم. برخورد شکم عاطفه با کونم رو حس کرد. این یعنی همه ی طول دیلدو الان داخلم بود. دیگه درش نیاورد. دستاشو اورد جلو و سینه هامو از زیر گرفت و محکم فشار میداد و میمالید. سحر همچنان موهامو نوازش میکرد و گردنمو میمالید. گونمو بوسید و کنار گوشم اروم گفت: دیدی تونستی! همش الان تو کونته.‌ اروم باش دیگه عزیزم. بیشتر شل کن که بهتر جا بگیره.
اما من بغضم رفته رفته بیشتر می ترکید. تا گریمو دید دست برد سمت چشمامو اشکامو پاک کرد. بعد رو کرد به عاطفه و گفت: بهت گفتم داری تند میری باهاش، اینجوری اذیته.
ولی عاطفه رحمی تو کارش نبود. میگفت ایرادی نداره. بالاخره که باید کونش جر بخوره. دوباره شروع کرد. کیرو احساس کردم که تا نیمه درآورد و دوباره شروع به کردنم کرد. این بار درد کمتری داشتم. با نوازش های سحر کم کم این درد هم قابل تحمل تر میشد. سحر همزمان که موهامو نوازش میکرد پاهاشو جلوم باز کرد و صورتمو گذاشت رو کوسش.
+اروم باش عزیزم، دیگه داره خوب پیش میره گلم. میتونی تو هم کوسمو بخوری.
بین شهوت و شوک و درد و تحقیر گیر کرده بودم. دیگه هیچ کنترلی رو خودم نداشتم. خودمو سپرده بودم


یدم مستقیم داره نگام میکنه. زبونش رو کوسمه، میخوره، توامان چهرمم نگاه میکنه. خجالت کشیدم دوباره، شاید از چهرم خوند اینو و بخاطرش یه لبخند ملیح و جذابی حین لیسیدن تحویلم داد. دستشو برد از پشت سوراخ کونمم پیدا کرد، بدون اینکه توش فرو کنه انگشتشو فقط بهش مالید. دست منم همچنان رو موهاش بود که ناخوداگاه سرشو فشار دادم تو کوسم. شهوت امونمو بریده بود و اختیار از دست داده بودم.‌بعد از این کاری که کردم و اولین نشانه های شهوت و خواهش رو در من دید، سرشو جدا کرد و کمی فاصله گرفت از بین پاهام.
+فک کنم الان دیگه وقتشه!
قسمت کوتاه تر دیلدوی کج رو اورد نزدیک کوسم و با یه فشار ساده فرو کرد تو کوسم…

انگار این کیر برا خودم بود. رنگش اگه صورتی نبود، استایل و زاویه ایستادنش با کیر واقعی مو نمی زد.‌بهش دست زدمو تکونش دادم، جاش محکم بود و به این راحتی در نمیومد. ولی با هر تکونش ، اون قسمتی که داخلم بود هم تکون میخورد و کوسم به وجد میومد. داشتم با اندام جدیدم ور میرفتم و نحوه وایسادنش رو چک میکردم که حواسم نبود که دیگه سحر هیچ کاری نمیکنه. نشسته رو زانوهاش و فقط نگام میکنه و میخنده. منتظر بود شاید، که من کاری کنم. شاید برنامشون همین بود که منو به اوج شهوت برسونن و بعد توپ رو بندازن تو میدون من و ببینن من چیکار میکنم. ميتونستم حدس بزنم که هدف اینه که من از دایره و محدوده حجل و حیا و خجالت و کمروییم خارج بشم، نیازم رو ابراز کنم و خودم برا برطرف کردن نیاز و خواسته جنسیم حرکتی انجام بدم. شعله های شیطنت و شرارت و شهوت رو در خودم روشن کنم و به سمت سحر بتازم. بدم نمیومد از لاک خجالت و کمرویی که برا خودم داشتم بیرون بیام، ولی قبلش خواستم از هدف سحر و برنامه ای که عاطفه بهش داده مطمئن شم. بدون اینکه چیزی بگم، لبخندی تو صورتم پدید آوردم و نزدیک تر رفتم. کیر رو جوری سمتش گرفتم که یا لمسش کنه یا ساک بزنه برام. اما سحر با خنده ابروهاشو بالا داد و خودشو دور کرد ازم. هرچی نزدیک تر میشدم صدای خنده هاش بیشتر میشدو بیشتر دراز می کشید رو زمین، بعد یه دستشو گرفت جلو چشماشو یه دستشو گرفت جلو کوسش، و همچنان میخندید و از بازی ای که باهام شروع کرده بود لذت میبرد. منم خندم گرفته بود ؟
-باید چیکار کنم ؟ هوم؟ 🫠🙃 مرحله بعدی چیه؟
+میخوای تصاحبم کنی؟ 😃🙈
-اره کوچولو
+میخوای کیر صورتیتو بسپاری بهم؟
-اوهوم عزیزم، بیا
+نه دیگه، اینجوری نمیشه🙈🙈🙈 تا مرحله بعدی رو خودت پیدا نکنی من کاری نمیکنم! فقط همینجا دراز میکشمو بهت میخندمو عشوه میام 🙃🙃 ولی سادس، زود باش پیداش کن که منم سگ حشرم😁😁😁🙃
نشستم و خواستم بدنشو سینه هاشو بمالم، دستمو پس زد
+نه این نیست 🤣🤣
دست بردم لای پاهاش ، دستشو محکم تر فشار داد رو کوسش
+نه ، اینجوریم نه
خواستم دراز بکشم روش و تنم گرمای تنشو حس کنه و بعد شروع کنم به تلمبه زدن تو کوسش
+نههههه، هول خانم اینم نیست
-دیوونه، خب باید چیکار کنم؟؟؟
+😂😂😂 دقت کن.
نازش میکردمو اون وول میخورد و با خنده و قهقهه دور میشد ازم. “دقت کن” به چی دقت کنم اخه؟ شهوت جلوی فکر کردنمو گرفته بود. شاید باید برمیگشتم عقب تر، قبل از اینکه دیلدو رو جا بزاریم تو کوسم، سحر چیکار میکرد؟؟
-آهاااان
بلند شدمو گفتم دستمو بگیر، و به میز نگاهی انداختم. سحر خندیدنش متوقف شد و وقتی سویه نگاهم رو به میز آشپزخانه دید، دستشو سمتم دراز کرد. یاد لحظه ای افتادم که سحر وقتی اومد تو اشپزخونه مستقیم رفت رو میز کونشو گذاشت و نشست رو میز.
بلند که شد این بار نشوندمش همونجوری رو میز و باز خندیدنای سحر شروع شد. رفتم سمتش که لای پاهاش قرار بگیرمو دیلدو رو بکنم تو
+عه عه عه ! نه اینجوری نه😂😂 خشک و خالی میخوای بکنی؟
زبونشو دراورد و با چشاش اشاره کرد به کوسش، بعد انگشتو کرد تو دهنشو دوباره خندید
نشستم رو زانوهامو موهامو جمع کردم به پشت گردنم. شبیه وقتایی که میخواستم برا مصطفی ساک بزنم. سحر پاهاشو وا کرد و با دو انگشت یه دستش لای کوسشو وا کرد. شروع به خوردن کوسش کردم، ولع خوردن این کوس رو بیشتر از کوس عاطفه داشتم. نازتر و خوشرنگ ترو کیوت تر بود. سحر ناله های ریز و کشدارش رو شروع کرده بود. دیگه دوست داشتم کردنش رو امتحان کنم. بینمون فضا و جو فان و شهوتناک حاکم بود. سحر میخندید عشوه میومد، یه تف انداخت تو دستشو بعد دیلدو رو تف مالی و خیس کرد، من هی میبوییدمو میبوسیدمش. حین بوسیدنا سر دیلدو رو سحر فرو کرد تو خودش و
+اوووووم، عزیزم فشارش بده تومممم جرم بده
هر میزان فشاری که وارد میکردم، سر دیگه دیلدو بیشتر تو خودم میرفت و لذتم دو چندان می شد. آه و ناله هردومون بالا گرفته بود. همزمان سینه هاش رو میمکیدم. طعم دلچسبی داشت برام، متفاوت تر از طعمی بود که عاطفه میداد. سحر قربون صدقم میرفت، دستاشو برده بود تو موهامو منو داغترم میکرد. دیلد


اه زیر چشمیم بهم نمینداخت. فقط تمرکزش رو فیلم بود. دیدن سکس اونا اونم با یه دیلدوی سرد و یخ زده ، کنار سحری که داشت خودشو میمالید شهوت رو در منم ایجاد کرد. من دیگه توجهی به فیلم نداشتمو تموم توجهم به کارای سحر بود. سوتینشم دراورد و یه دستش رو کوسش بود و یه دستش رو سینه هاش. دیگه واقعا ناله هاش از دخترای تو فیلمم بیشتر بود. سینه هاش خیلی خوش فرم بودن، نوک سینه ها ورم کرده بودن، چشای سحر هی خماری میرفت، کمرشو هی بالا میبرد و انگشتاشو تا ته میکرد تو کوسش. رسید به اونجایی که یهو صداشو بیشتر کرد و با چشمای گرد شدش فیلمو میدید. مادرخونده داشت برا دخترش لیس میزد و با یه چهره خندون و راضی به چهره دخترش نگاه میکرد. سحر لرزید و دستشو سریع تر عقب جلو کرد و یکم بعد بیحال ولو شد رو کاناپه. ولی همچنان اروم خودشو میمالید. همچنان هم هیچ توجهی به حضور من نداشت. من به شدت هوس کرده بودم و دیگه تحمل نداشتم. باید یه جوری خودمو بهش میرسوندم ولی اون نگاهی بهم نمیکرد. تو بهت و شهوت سحرو همچنان نگاه میکردم که دیگه فیلم تموم شد.
بعد از تموم شدن فیلم سحر سریع لباس زیراشو پوشید و عین قبل، دست به زانو نشست رو کاناپه
گیج مونده بودم. خدا ازت نگذره عاطفه این بازیای لعنتی برا چیته؟ که منو تو حشر بکشی؟ باید چیکار میکردم الان؟ برم سمت سحر؟ منم لخت شم کارایی که اون میکرد بکنم؟ نمیدونستم چیکار کنم. که یکم بعد دوباره فیلم اتومات پلی شد. اینبار دیگه سحر سرش پایین بود و هیچ نگاهی نمیکرد. رسید به جایی که مادرخونده دیلدو رو گذاشت تو فریزر
یه چیزی به ذهنم اومد. چرا اسم فیلم اسپیشله، چرا باید اد این فیلمو میدیدیم؟ چرا دخترکی که تو فیلمه اینقدر شبیه سحره؟ که یهو جرقش خورد تو ذهنم. همه چی به دیلدو ربط داره. احتمالا ما هم یه دیلدو داریم ولی کجاست؟ فیلم یه نشونه ای داده، حتما تو فریزره
بلند شدم رفتم سمت آشپزخونه، دیدم سحر داره کامل نگام میکنه و چشمش دنبالمه. کنار یخچال وایسادمو نگاش کردم، همچنان نگاهش رو من بود. در فریزو وا کردم دیدم طبقه بالا یه دیلدو صورتی بدون بند رو گذاشتن.
یه نگاه به سحر انداختم همچنان داشت نگاهم میکرد و انگار منتظر من بود ببینه چیکار میکنم. فهمیده بودم برنامه چیه و دست بردمو دیلدوی سرد و یخ زده رو برداشتم. تا برداشتم سحر یه هورای بلندی گفت و سریع خودشو رسوند به آشپزخونه و نشست رو میز. رو صندلی ننشست چون فک کنم ارتفاع صندلی پایینتر بود.
+عاطفه میگفت خیلی باهوشی
خندیدم و در اوج شهوت هنوز دودل بودمو خجالتی
دیلدو رو تو دستم گرفته بودمو نگاش میکردم. دیلدو کج بود و به شکل ✔️ بود

سحر متوجه شد که تابحال با همچین چیزی برخورد نداشتم. از جاش بلند شد و نشست روبه‌روم و دیلدو رو ازم گرفت.
+عزیزم اجازس شورتتو درارم؟
بدون شنیدن حرف من دستاشو برد سمت شورتم و کشیدش پایین
+گلم پاهاتو میشه وا کنی؟ … اصلا بیا(یکی از صندلی رو کشید سمتم) بیا یکی از پاهاتو بزار رو این‌ که راحت باشی.
+قربونت برم، چه ناناز قشنگی داری الهه
+فدای سرخ شدنت بشم من( خندیدو دستشو برد سمت کوسم)
+اجازه اس دیلدو رو جا کنم؟
خودمو باخته بودم. توی بازی شهوتی که برام چیده بودن هم داشتم لذت میبردم هم حس اینکه به سادگی یه فرد غریبه جلوم زانو زده و می خواهد جنسی ترین اعمالو باهام انجام بده شرمندم میکرد. پرستیژ و عزت نفسم ، غرورم، و یه بخشی از انسانیتم داشت قلقلک میشد. من کی بودم؟ و قراره بعد از این اتفاقات کی باشم؟ این قرارمون با عاطفه نبود. باور نمیکردم یکی دیگه رو وارد رابطمون کنه. یکی که میتونست نظرمو جلب کنه. بیشتر که بهش فک کردم، سحر شبیه جوونیای آذر بود. لعنت بهت عاطفه.‌‌… خوب بلد بود منو تو بازی ای قرارم بده که خودم مشتاق به ادامه دادنش باشم. با فردی که شبیه دختر ارزوهامه. اگه با نسخه جوونتر آذر رابطه نداشتم، الان میتونستم با تصور چهره آذر تو صورت سحر، باهاش وارد رابطه شم. از این بالا چهره سحر چقد معصوم و قشنگ جلوه می کرد. مخصوصا اونجاش که بعد از اجازه گرفتنش چشماش خمار شدن و لحن صداشو کشیده و عشوه دار گفت… اجازه اس دیلدو رو جا کنم؟ !!!
دستمو بردم تو موهاشو ، لبخندی زدمو چشامو بستم، سرمو اروم به نشونه تایید تکون دادم.
لبخندمو که دید قربون صدقه رفتناش شروع شد. بعد انگشتاشو روی کوسم حس کردم که وول میرفتن. با اینکه چشامو بسته بودم ولی معلوم بود چیکار میکنه، انگشتشو کرد دهنشو بعد از خیس شدنش اورد گذاشت تا یه بند داخل کوسم و چرخوند. چند باری اینکارو کرد و بعد تا ته کرد تو. قربون صدقه رفتناشم تمومی نداشت. تا اینکه سرشو اورد نزدیکتر و زبونشو گذاشت روی کوسم. با ولع میخورد و صداهایی هم درمیاورد. ~شاید الان چشماشو بسته یا زاویه دیدش رو به سمت سرم نیست، الان میتونم چشامو باز کنمو نگاش کنم.
چشمامو که باز کردم د


مهر آبان آذر (۳)

#تریسام #زن_شوهردار #لزبین

...قسمت قبل
گرمی زیر پتو دلچسب بود و منم خوشخواب، حال بیدار شدن رو نداشتم. من لخت بودم و بیرون پتو هوا کمی سرد بود. پاییز بود و یک خنکی قشنگی داشت. صدای عاطفه از بیرون اتاق میومد که با یکی حرف میزد اما صدای طرفو نمیشنیدم و حس کردم حتما با گوشی صحبت میکنه. بعد از یه تایمی دیگه صداش نمیومد. منم رفتم تو گوشیم و اینستا رو چک کردم. یکم بعدش گشنم شد و بلند شدم از روی تخت و یه پیرهنی پوشیدم و رفتم بیرون از اتاق. عاطفه رو صدا کردم جواب نداد رفتم تو هال دیدم یکی رو کاناپه دست به زانو نشسته . اولش جا خوردم و کمی ترسیدم. اما دختر بود، یه دختر که فقط لباس زیر تنش بود و سرشو انداخته بود پایین.
-تو کی هستی؟
+سلام . من سحرم.
همونجور سرش پایین بود و خجالت میکشید. هیچ حرکتیم انجام نمی داد همونجور اروم روی کاناپه نشسته بود
-خب عاطفه کجاست؟ خودت کی ای اینجا چیکار میکنی؟ چرا لختی؟
چیزی نگفت ولی یه لپاش گل انداخته بود و شونه هاشو بالا انداخت و سرشو تکون داد. نمیدونستم باید چیکار کنم. برنامه جدید عاطفه چی بود نمیدونستم. بهترین کار این بود که صبر کنم تا عاطفه بیاد. رفتم آشپزخونه که یه چیزی پیدا کنم برا صبحونه. لنگ ظهر بود اما برای ناهار درست کردن اونم تو خونه عاطفه هیچ نظری نداشتم. از یخچال نون و مربا و کره برداشتم و رو میز صبحونمو خوردم. تو اشپزخونه جوری نشسته بودم که دید کاملی به تحرکات سحر داشته باشم. سنش پایین به نظر میومد. شاید ۲۰ الی ۲۵. ولی بدن خوبی داشت. معلوم بود باشگاه میره و بدن رو فرمی داره. موهاشو از پشت بسته بود. لباس زیرش ست نبود ولی خوشرنگ و خوش طرح بودن. سینه هاش بزرگ نبود کوچیکم نبود. نمیدونستم واقعا چرا لخته و آیا قراره به خواست عاطفه منو سحر باهم باشیم؟ یا اصن طرح سه نفره برامون چیده بود… ولی هرچی بود چهرش به دلم نشسته بود. بدم نمیومد لخت کاملش رو هم ببینم. من صبحونمو خوردمو اون همچنان همانطور بی حرکت سرش به پایین نشسته بود. بلند شدم رفتم کنارش رو کاناپه نشستم. چن بار سر صحبتو باز کردم و سوالات کلیشه ای پرسیدم اما اون باز سکوت می کرد یا جواب های خیلی کوتاه میداد. روی میز کنترل تلویزیون بود که برش داشتمو روشنش کردم. دیدم تی وی روی فلشه و دو تا فایل توش هستن. رو یکیش نوشته بود “اسپیشل” و رو اون یکی نوشته بود “برای امروز”. کنجکاو بودم که فایل اسپیشل رو باز کنم رفتم روش که اینجا سحر بالاخره حرف زد.
+اونو بزار برا بعدا لطفا
عجیب شده بود برام. ینی خود عاطفه هم همینو میخواد؟ که من با سحر بشینم فایل “برای امروز” رو ببینم؟ قرار بر چیه؟ خودش کجاست ؟
بالاخره تصمیم گرفتم که فایل رو باز کنم. یه فیلم توش بود که پلی کردم. یه فیلم ۳۷ دقیقه ای بود. یه خانم خوشگل و خوشتیپ با لباس های تنگ وارد خونه شد و معلوم بود یکیو داره صدا میزنه که ببینه کسی خونه اس یا نه. بعد دوربین کات خورد و صحنه رفت تو اتاقی که یه دختری رو تختش لخت دراز کشیده بود و داشت یه دیلدو رو از جلو میمالید به کوسش. تا صدای مامان، یا فک کنم مادرخوندش رو شنید سریع خودشو جمع کرد و دیلدو رو پرت کرد از پنجره به حیاط و دیلدو افتاد رو چمنا.
معلوم بود فیلم پورنه و یه داستان آبکی ای هم داره. ولی جالب بود برام که با یکی که تابحال ندیده بودمش این فیلمو داشتم میدیدم. هردومون میشه گفت نیمه لخت بودیم تقریبا. سحر اینبار دیگه مثل قبل بی تحرک نبود. با چشای کاملا باز داشت فیلمو نگاه میکرد و رو کاناپه کامل رفته بود عقب و اینبار پاهاشم رو کاناپه گذاشته بود.
توی جلوتر ای فیلم مادرخوانده هه میره تو حیاطو مثلا اتفاقی دیلدو رو پیدا میکنه و نگاه میکنه میبینه لیز و لزجه بعد سرشو برمیگردونه میبینه پنجره اتاق دخترش بازه و میفهمه که دخترش اینو انداخته بیرون از اتاقش. بعد با یه خنده و چهره شیطانی، انگار که فکر انجام یه حرکت شوم رو داشته باشه، رفت تو آشپزخونه و دیلدو رو گذاشت تو فریزر
دختره هم یکم بعد بدوبدو میره حیاط ولی دیلدو رو پیدا نمیکنه. برمیگرده تو خونه و کلافه رو مبل میشینه. مادرخوندشم میاد کنارش میشینه و شروع میکنن به مکالمه که خیلی کم از صحبتاشون رو فهمیدم. فقط اونجا که دست مادرخونده رفت رو پای دختره، سحر یه آه یواشی کشید و من برگشتم نگاش کردم، دیدم بی توجه به حضور من دستشو برد بین پاهاش و ریز داره میماله. پورن شروع شده بود و دوتا خانم داشتن از همدیگه لب میگرفتن و اروم اروم لخت میشدن. بعد دست دختره رو گرفت و بردش تو آشپزخونه و نشوندش رو صندلی ناهارخوری. خودشم رفت سمت فریزر و دیلدو رو برداشت و پوشیدش. و اورد مستقیم کرد تو کوس دختره. اینجاش دیگه هم اونا ناله میکردن هم صدای آه و ناله های سحر درومده بود. دیگه اون دختر ساکت و خجالتی نبود و حتی بی توجه به من شورتشو دراورد و خیلی ریلکس کوسشو میمالید. حتی یک نگ




باره کونت تنگ میشه و همه ی این کارهایی که این چند روز کردیم رو دوباره باید تکرار کنیم.‌
-یعنی هر روز سکس کنیم و بذارم منو اینجوری بکنی؟
-فعلا فقط برای چند روز. بعدش دیگه هر وقت خودت خواستی. الان بد بود و حال نکردی؟
-نه اتفاقا خیلی هم خوب بود. باشه سینا، هر جور خودت صلاح میدونی، بالاخره تو سابقه داری و بهتر میدونی.
خندیدیم و بوسش میکردم و قربون صدقه‌ش میرفتم. با اینکه دلم نمیخواست اما از روی کونش بلند شدم و خوابیدم کنارش. اومد توی بغلم و مشغول لب گرفتن شدیم. بعدش گفت ولی خوب شد، دیگه آبتو توی دهنم نمیریزی.
خندیدم و گفتم ای عوضی، دیروز خودت ولش نکردی و خواستی بیاد توی دهنت.
خندید و گفت آخه خوردن کیرت خیلی داشت حال میداد.‌ ولی آبتم چندان بد مزه نیستش. اگه خواستی بازم میخورمش واست. کیر خوشگل و خوشمزه ی داداشیه خودمه. تازه میخوام یواش یواش تمرین کنم و مثل توی فیلمها تا تهش بکنم توی حلقم. به قول بچه ها حلقی بزنم واست.
-تو که دیگه مدرسه نمیری، ولی انگار هنوز با همکلاسیهات ارتباط داری ها. اونم ارتباط های منحرف و بد.
خندیدیم و گفت بالاخره باید از اون با تجربه هاشون آمار بگیرم دیگه.‌
-نمیخواد، خودم هرچی لازم باشه بهت یاد میدم. اونا فقط منحرفت میکنن.
-نترس، من بهت خیانت نمیکنم. توی خونه راحت خوابیدم و درسمو میخونم، هوس سکس و کیر هم کنم خودت هستی. چه احتیاجی دارم خودمو گرفتار پسرای توی خیابون کنم. حیف نیست داداش به این خوشگلی و خوشتیپی دارم، اونوقت برم با پسرای دل و ول مردم؟ همه ی همکلاسی هام چشمشون دنبال تو بود، اونوقت من برم دنبال یکی دیگه؟
خندیدم و گفتم واقعا؟
-آره عشقم.
-کدومشون؟
-به تو ربطی نداره، فضولی ممنوع.
خندیدیم و گفتم باشه بابا، همینجوری پرسیدم.
-خدا کنه راست بگی.
در حالی که میخندیدیم، بلند شد و گفت بیا بریم حموم تا یه ساکم برات بزنم. هوس کردم.
-باشه ولی اول بیا یه بار دیگه کوستو بخورم و ارضات کنم.
-از حموم اومدیم بخور که بعدش بخوابم و خستگیم در بره. اینجوری نمیشه درس خوند…
خلاصه اون روز گذشت و الان به غیر از پنج شنبه جمعه ها که مامان بابام خونه هستند، بقیه ی روزها هر وقت بخواهیم سکس داریم. یه هفته ی اول که هر روز کونش میزاشتم ولی الان دیگه یکی دو روز در میونه. میرم توی اتاقش میخوابم روش و با حوصله و آرامش میکنمش. نمیذارم آبم زود بیاد و بینش استراحت میکنم و طولش میدم.‌ گاهی اوقاتم داخل حموم یا اتاقم میاد واسم ساک میزنه. خیلی کارش بهتر شده و نصف کیرمو راحت توی دهنش میکنه و گاهی از نصف هم رد میکنه. هر بار آبمو توی دهنش میارم و میشینه مزه مزه میکنه و عجله ای واسه خالی کردنش نداره. حتی همین دفعه‌ی آخری نصفش رو قورت داد. داره مثل پورن استارها عمل میکنه و اونا شدن الگوی سکسش. میاد خودش میشینه روی کیرم و مثل اسب سواری با کیر توی کونش بالا پایین میکنه و کونش رو قر میده روی کیرم.‌ توی لب گرفتن خودم استادش کردم و زبون دادن و زبون خوردن رو یاد گرفته. خیلی خوب لب میده و واقعا دیوونم میکنه. کافیه بیاد سراغم و لب بگیره که کیرم سریع شق میشه و می افتم به جونش. دیگه قلق همدیگه رو فهمیدیم و بدون حرف و کلامی میفهمیم که طرف مقابل سکس میخواد. به نظرم توی این مدت که کونش رو میمالم و همچنین از وقتی که دارم میکنمش، کونش درشت تر و سکسی تر شده. سینه هاش رو زیاد نمیمالم و بیشتر میخورمشون.‌ آخه نمیخوایم زود شل و آویزون بشه. فعلا که شانس با من یار شده، چون عشق و حال راحت و بی درد سر و سکس توپ و عالی با خواهر خوشکل و فوق العاده سکسی خودم همیشه به راهه و همه چی خوب و عالی پیش میره. امیدوارم واسه شما هم از این عشق و حال های عالی ردیف بشه و حالشو ببرید.‌ شب و روزتون خوش.
پایان
نوشته: سینا

@dastan_shabzadegan


و گردن خوردم رفتم پایین. بازوهاش، دستها و انگشتهاش، سینه و شکم و کوس و رون، ساق پا و تا انگشتهاش، همه رو خوردم و مکیدم و لیس زدم. از ذره ذره ی بدنش لذت بردم و کیف کردم. چقدر این دختر خوشمزه و خوردنیه. دوباره برگشتم سراغ کوسش و اینبار تا ارضا نشد ولش نکردم. چنان کوسش رو میمکیدم و لیس میزدم انگار از قحطی برگشتم و از تشنگی و گشنگی دارم میمیرم. آب کوسش رو میمکیدم و دیوونم کرده بودم. صدای آه و ناله های شهوتناک و مستانه ی خواهر خوشگلم اتاق رو پر کرده بود و منو بیشتر تحریک میکرد. وقتی ارضا شد، دمر خوابوندمش و دوباره از پشت گردنش شروع کردم به خوردن و لیس زدن تا کمر و کون و رون و ساق و پاشنه ی پاهاش. دوباره برگشتم سراغ کونش و حسابی مالیدمش و باهاش بازی کردم.‌ لپهای نرم و لطیفش رو آروم گاز میگرفتم و میمکیدم و صورتم رو میمالیدم بهش. سوراخ کونش چرب بود و بو و مزه ی کرم میداد ولی خوردم و لیس زدم و زبونم رو فرو میکردم توش. بهش گفتم قنبل کرد و کونش رو داد بالا. لاشو باز کردم و زبونم رو میچرخوندم دور سوراخش و میکردم توش. سوراخ کونش باز شده بود و راحت زبونم میرفت توش. وقتی یه دل سیر کونش رو خوردم و کیف کردم، تازه شروع کردم با کرم و توف انگشت کردن توی اون سوراخ قرمز و خوشگل که داشت بهم لبخند میزد و میگفت امروز کیرت رو میخوام. قشنگ داشت بفرما میزد و منم که خیالم راحت بود که خواهرم بله رو داده و اجازه ی ورود دارم، پس با خیال راحت و بدون عجله پیش میرفتم.‌ درسته از شهوت به مرز جنون رسیده بودم و حشر و شهوت تمام بدن و مغزم تا کیرم رو درگیر کرده بود ولی فعلا داشتم با همین کارها لذت میبردم و به خواهرم هم لذت میدادم. سمانه تمام مدت ساکت بود و فقط با آه و ناله های دیوانه کننده ش، حال کردن و لذت بردنش رو نشون میداد. با دو انگشت و بعدش با سه تا انگشت توی کونش تلمبه میزدم و کوسش رو هم میمالیدم. بعدش انگشت چهارم رو هم کردم توش و دیگه ناله هاش بلندتر شده بود.‌ وقتی خوب عادت کرد، دیگه خودش کونش رو به دستم فشار میداد. اون کون خوشگل و سوراخ نازک و کیر نخورده ش، کش اومده بود و راحت باز شده بود.‌ طوری که چهار تا انگشتم راحت توش حرکت می کرد و وقتی می کشیدم بیرون، سوراخش باز میموند و یواش یواش جمع میشد.‌ دیگه آماده ی آماده بود و وقتش بود کیرمو فرو کنم توش. انگشتهامو توش میچرخوندم و با دست دیگه به کیرم کرم میمالیدم. غیر از کرم، توف هم مالیدم به کیرم و حسابی لیز شده بود. وقتی گذاشتمش روی سوراخ کونش و فشار دادم، خیلی راحت رفت داخل ولی حلقه ی نازک کونش رو دور کیرم حس میکردم که به کیرم فشار میاورد.‌ سمانه آه کشید و گفت وای سینا چه خوبه، دردم نگرفت.‌
-قربونت برم عشقم، من که گفته بودم داداشت کارشو خوب بلده. حالا صبر کن و لذتش رو ببر.‌
یکی دو دقیقه آروم توی کونش تلمبه میزدم و دیدم جواب میده سرعت رو بیشتر کردم.‌ به کونش و تلمبه زدنم نگاه میکردم، کونش رو باز کرده بودم و ورود و خروج کیرم رو توی سوراخ کون خواهرم نگاه میکردم. بدجور حال میداد و بی نهایت لذت میبردم. ‌بالاخره به کون خواهرم رسیدم و فتحش کردم. الان کیرم داشت تا آخرش می رفت توی کونش و باور نکردنی ترین اتفاق زندگیم رقم خورده بود. خوابهایی که میدیدم حالا به حقیقت پیوسته بود و واقعا در حال گاییدن کون تنها خواهرم بودم که از دید من زیباترین و سکسی ترین دختری بود که میشناختم. بین تمام دخترهایی که باهاشون سکس کرده بودم، از همه شون سرتر بود و هست. دیگه نمیتونستم بیشتر از این طاقت بیارم و این همه لذت رو تحمل کنم. آبم در حد انفجار رسیده بود و با چندتا تلمبه ی محکم و عمیق، توی عمق کونش خودمو خالی کردم و هر چی آب توی کمرم بود خالی کردم توی کون خوشگل و داغ خواهرم.‌ این بهترین و لذت بخش ترین ارضای عمرم بود. دمر خوابوندمش و همونجوری افتادم روش. همینطور که کیرم می خوابید و کوچیک میشد، سوراخ کون اونم جمع میشد.‌ کون نرم و قلمبه ش زیرم بود و چند تا بوس از صورت و گوشه ی لب و گردنش کردم و گفتم مرسی عشقم.‌ باورم نمیشه به این راحتی کونت رو کردم و تو هم به این راحتی و بدون درد تونستی تحمل کنی. همش به خاطر همکاری و زرنگیه خودته که با خیار کونت رو آماده کردی. واقعا ممنونتم سمانه جونم.
-فدات بشم داداش جونم، منم خیلی حال کردم. بالاخره طعم کون دادن واقعی رو چشیدم و کیف کردم.‌
-به جون خودت این مدت به هیچ دختری نگاه نکردم، از این به بعدم نمیکنم. فقط خودت، فقط عشقم خواهر گلم.
-قربونت بشم داداشی. خودمو آماده کردم واسه کیرت که امتحانش کنم. بهت کون دادم و حالشو بردم ولی قرار نیست هر روز منو بکنی ها.
-باشه عشقم، هر وقت خودت بخوای حال میکنیم ولی یه چیزی میگم گوش کن و نه نیار.
-جانم.
-بهتره یه مدت هر روز بکنمت که کونت عادت کنه، وگرنه زیاد فاصله بیافته دو


کن، یه ساعت دیگه مامان میاد و یه وقت موقع راه رفتن خیاره میاد بیرون و مامان میفهمه. نمیتونی که دوباره شرتک جینت رو بپوشی که نگهش داره.‌
-نگران نباش، دوتاشورت روی هم میپوشم که محکم نگهش داره. شورت تنگ میپوشم میدم لای کونم که نذاره بیاد بیرون.‌
خندیدم و گفتم انگار تو بیشتر از من مشتاقی که کونت زودتر آماده بشه و کیرمو بکنم توش. خودشم خندید و گفت چرا دروغ بگم، خیلی دلم میخواد امتحان کنم. مطمئنا کیر داغ و کلفتت خیلی بیشتر از انگشت و خیار حال میده.
هر دو داشتیم می خندیدیم که خودش رفت از یخچال یه خیار برداشت. با آب داغ شستش تا هم تمیز بشه، هم گرم بشه. داد به من و گفت بیا بریم.
خیاره کمی از قبلیه کلفت تر بود ولی کوتاه تر. گفتم کلفت تر از این نبود؟
-بود، برم بیارم؟
-آره، بیار که زودتر آماده بشی. منم مثل خودت دلم میخواد زودتر بکنمت.‌
دوباره خندیدیم و رفت یه کلفت ترش رو شست و آورد.‌ این دیگه راحت سه چهارم کلفتیه کیرم رو داشت. قمبول کرد روی تختش و اول با زبون زدن و لیسیدن کونش حال کردم. بعد به سوراخش و خیار کرم زدم و یه توف هم روی سوراخش انداختم و خیار رو هم توفی کردم که دیگه حسابی لیز باشه. با کمی فشار و حوصله، خیار رو تا نزدیک انتها کردم توی کونش و نگه داشتم. بعد آروم آروم عقب جلوش کردم. شاید دو سه دقیقه داشتم با خیار توی کونش تلمبه میزدم که دیدم کوسش دوباره خیس شد و آبش راه افتاد‌. گفتم عشقم آب کوست راه افتاده، میخوای بخورمش؟ هیچی نگفت ولی پاهاشو بیشتر باز کرد.‌ منم شروع کردم به لیس زدن کوسش و همزمان به تلمبه زدن خیار توی کونش ادامه دادم. تا جایی که ارضا شد و دمر افتاد روی تخت. منم خیلی حشری شده بودم و دلم میخواست همون لحظه خیار رو بکشم بیرون و کیرمو بزارم جاش. اما جلوی خودمو گرفتم. دیدن کون گرد و قلمبه و خوشکل خواهرم با خیاری که سرش از لای کونش زده بود بیرون خیلی هوس انگیز بود. هنوز داشت از لذت ارضا شدن، عضلات کونش رو منقبض میکرد و کوسش رو به تخت فشار میداد تا اینکه شل کرد و آروم گرفت.‌ کمر و کونش رو ماساژ دادم و چند تا گاز یواش از کونش گرفتم و مکیدمش. بعد گفتم عشقم اگه میخوای بخوابی بخواب و استراحت کن ولی قبلش لباس بپوش.‌
-اون شورت مشکیه رو با اون صورتی که پاپیون داره واسم میاری؟
رفتم از کشوی لباس زیرهاش شورتها رو همراه یه سوتین براش آوردم. شورت مشکیه تنگ بود و اول اون رو پاش کردم و خیار رو فشار دادم توی کونش و شورتش رو تا جایی که میشد کشیدم بالا و لبه های شورت رو کردم لای کونش. کامل خیار رو مهار کرده بود. اون یکی شرتش رو هم پاش کردم و گفتم بلند شو راه برو ببینم نمیزنه بیرون… بشین پاشو… خوبه.‌ حالا لباس خونگیهای خودت رو بپوش. منم برم یه چرتی بزنم.‌…
همدیگه رو بغل کردیم و یه لب توپ و حسابی گرفتیم و رفتم اتاق خودم…
شب موقعی که شام میخوردیم، با کونی که خیار توش بود، روبروی خودم نشسته بود و به هم نگاه میکردیم و لبش رو گاز میگرفت و چشمک میزد. قبل از خواب هم یه سر اومد اتاقم و با لبخند شیرینش آروم گفت دیدی مامان اینا چیزی نفهمیدن؟
بوسیدمش و گفتم آره عشقم. حالا بگو فردا از دانشگاه اومدم قراره چه سوپرایزی بشم؟
-اگه بگم که دیگه سوپرایز نیست.
خندیدیم و یه لب کوتاه گرفتیم و شب بخیر گفتیم رفت اتاقش…
فردا ظهر برگشتم خونه و دیدم داره غذا گرم میکنه. با همون شورت لامبادا و یه تاپ کوتاه‌ بود. رفتم بغلش کردم و حسابی بوسیدمش و لب گرفتیم و کونش رو میمالیدم.‌ گفتم عشقم با این شورته چقدر سکسی تر شدی و کونت بدجور بفرما میزنه.‌
-خب بفرما.
هر دو خندیدیم و گفتم من که از خدامه ولی…
-میدونم، فعلا برو دستات رو بشور بیا ناهار بخوریم…‌.
بعد از ناهار گفت بیا بریم اتاقم یه چی نشونت بدم. رفتیم و یه خیار به کلفتیه کیرم نشونم داد و خندید.‌ گفت صبح مجبور شدم رفتم خیار سالادی و گوجه خریدم فقط به خاطر این. با بدبختی کردمش توی کونم و تا قبل از اینکه بیای توش بود. گفته بودی واست این شورت رو بپوشم، منم مجبور شدم درش بیارم.‌
همینطور که هر دو میخندیدیم و خیار توی دستش بود و تکون تکونش میداد گفتم اگه این دو سه ساعت توی کونت بوده پس الان آماده ای که دیگه واقعا بکنم.‌
-آره عشقم، اینم همون سوپرایزی که گفته بودم.
-جووووون، بالاخره قراره به آرزوم برسم.‌
بغلش کردم و حسابی بوسش کردم و لب گرفتیم. بلندش کردم روی دستام و بردمش اتاق خودم گذاشتمش رو تخت.‌ افتادم روی بدن نرم و لطیفش و مشغول لب گرفتن شدیم و تمام صورت و چشمهاش رو میبوسیدیم.‌ گردنش رو میخوردم و پشت کمرم رو فشار میداد. کیرم شده بود مثل سنگ و فشار میدادم به رونها و کوسش. بلند شدم و لباسهام رو درآوردم. سمانه نگاهم میکرد و لبخند زیبا و چشمهای مستش دیوونم کرده بود. تاپش رو کشیدم بالا و شورتش دو درآوردم.‌ تمام بدنش رو ذره ذره از لب


خواهرم دیوونم کرد (۴ و پایانی)

#دنباله_دار #تابو #خواهر

...قسمت قبل
سلام، دوستان از حمایت شما عزیزان ممنونم. اینقدر استقبالتون خوب بود که از خودم خجالت کشیدم.😁
بریم سراغ ادامه‌ی ماجرا:
سمانه گفت فردا سوپرایزم میکنه ولی در حین بوسه و قربون صدقه رفتن بودیم که دوباره شروع کردم به مالیدن کونش و تحریک شدم. بهش گفتم میخواستم امروزم با انگشت کونت رو آماده کنم ولی خودت زرنگی کردی و خیار گذاشتی توش. حالا من امروز چیکار کنم؟
خندید و گفت اگه دوست داری همین خیار رو توی کونم عقب جلو کن.‌
خودش شرتکش رو کشید پایین و گفتم باشه ولی دلم میخواست همزمان کوستم بخورم که بیشتر حال کنی.
-نه جان من. دیروز اون همه ارضام کردی که بعدش جون نداشتم درس بخونم و گرفتم خوابیدم.
-باشه، یه کار دیگه میکنم. تو راحت بخواب.
شورت و شلوارم رو در آوردم و نشستم روی رونش. دقیقا زیر کونش بودم‌ و کیر شقم رو دادم پایین و کردم لای پاهاش. دقیقا چسبیده بود به کوسش و شروع کردم آروم کیرمو میمالیدم بهش. خیار رو هم گرفته بودم و همزمان باهاش توی کونش تلمبه میزدم.‌ گفتم خوبه؟ خوشت میاد؟
-آره، کیر داغت خیلی خوبه.
با یه دستم کونش رو میمالیدم و میلرزوند. با دست دیگه خیار رو توی کونش فرو میکردم و بالا پایین میبردم.‌ با کیرمم لای پاش تلمبه میزدم و کوسش رو حال میاوردم.‌ خیلی حال میداد و منظره فوق العاده سکسی و لذت بخشی بود. دو سه دقیقه مشغول بودم که گفتم سمانه این خیاره خیلی توی کونت روان شده و معلومه به یه خیار بزرگتر احتیاج داری.
-نه داداش، همین خوبه.
-انگشتامو بکنم بهتر نیست؟
-نمیدونم، من که دارم حال میکنم.
بلند شدم سرم آوردم و انگشتمو چرب کردم و توف انداختم لای کونش که از قبل با کرم چرب و لیز بود. اول دو انگشتی کردم و بعد از سه دقیقه تلمبه زدن، انگشت سومم رو هم اضافه کردم.‌ کیرمم میمالیدم به کوس خیسش که با توفی هم که خودم به کیرم زده بودم قشنگ لیز شده بود و روی کوسش لیز میخورد. خم شدم روش و همزمان گردنش رو هم میخوردم که آه و ناله‌ش اتاق رو برداشت و کونش رو زیرم بالا پایین میکرد. دیدم داره ارضا میشه که کیرم رو کشیدم بیرون. با خودم گفتم فعلا زوده و بذار همینطور حشری بمونه تا بیشتر با کونش بازی کنم و انگشتش کنم. همین که بلند شدم، خودش کونش رو داد بالا و روی زانوهاش قمبل کرد و گفت سینا بیشتر بکن توش. تا تهش بکن.‌ منم که داداش حرف گوش کنی هستم 😉 به حرفش گوش دادم و سه تا انگشتم رو تا آخر توی کونش فرو میکردم و همزمان با انگشت شستم کوسش رو میمالیدم.‌ خیلی راحتتر از دیروز داشتم توی کونش انگشت میکردم و اونم خیلی بیشتر خوشش اومده بود و لذت میبرد. کوسش حسابی خیس بود و انگشتم لای کوسش لیچ لیچ میکرد. هوس کردم بخورمش و اونم که حسابی حشری بود و مطمئنا نه نمیگفت.
-سمانه ۶۹ بخوابیم و مال همدیگه رو بخوریم؟
-آاااههههه، آرهههه آره بیااااا…
خوابیدم و اومد روی من. دوباره انگشتش کردم و مشغول کوس لیسی و خوردن و مکیدنش شدم. سمانه هم با لذت کیرم رو میمالید و ساک میزد. یک دقیقه نشد که ارضا شد و با تکونها و لرزش بدنش و صدای آه و ناله های جیغ مانندش راحت شد و افتاد روی من. انگشتهام هنوز توی کونش بود اما دیگه تکون نمیدادم.‌ گفتم سکسی خانم سبک شدی؟
-آره، آخرش کار خودتو کردی.
-پس منم سبک کن بریم یه دوش بگیرم.
-باهم بریم؟
-نترس، کاریت ندارم عشقم.‌
-هووففففف، الانم قرار نبود کاری کنی ولی ببین چی شد.
خندیدم و خودشم خندش گرفت.
-نه جون خودت کاری نمیکنم، یه کم بازی میکنیم و بیا بشین سر درسهات.‌ منم میرم یه چرتی میزنم.
-پس بریم همونجا آبتو بیارم. میدونم میخوای بازم بریزی توی دهنم.
-نه، میخوام بازم بزارم روی سوراخت و بریزم روش.‌
-وای نه تو رو خدا، دیروزم خیلی ترسیدم.‌ آبت لیز خورد و رفته بود روی کوسم. میترسم آخرش حامله‌م کنی.
-باشه، پس سرشو میکنم توی کونت که همش بریزه اون توو.‌
کیرمو گرفت و دوباره مشغول ساک زدن شد. وقتی حس کردم دارم نزدیک میشم. گفتم بسه سمانه داره میاد ولی ول نکرد و همینطور ساک زد تا آبم اومد و همه‌ش خالی شد توی دهنش. بلند شد و چرخید سمت من.‌ دهنشو باز کرد و آب کیرمو توی دهنش نشونم داد و نوک سینه‌م رو نیشگون گرفت و رفت دستشویی. وقتی برگشتم هنوز همونجوری روی تخت خوابش ولو بودم. اومد گفت تیرت به سنگ خورد، نه؟ ولی من که حال کردم. نمیدونم چرا دلم خواست دوباره آبت توی دهنم بیاد.‌
-اشکال نداره، اینم حال داد.
خم شد بوسم کرد و لب گرفتیم. بعد گفت بلند شو بریم دیگه، مگه نمیخواستی بریم دوش بگیریم؟
-آره بریم.
تاپش رو درآورد انداخت روی تخت و باهم رفتیم حموم.
طبق قولی که بهش داده بودم، کاری جز بازی و مالیدنش و شوخی کردن نکردیم و خودمون رو شستیم و دوش گرفتیم اومدیم بیرون. بعد از اینکه خودمون رو خشک کردیم، گفت سینا برو یه خیار کلفت تر بیار و خودت زحمتش رو بکش بکن توی کونم.
-ولش

Показано 20 последних публикаций.