❌توجه ❌
#هرگونهکپیممنوعوقابلپیگیریاست.
#نویسندهعضوخانهکتابایراناستوازاینجهتحمایتمیشود.
#رمانزیبای_تابوشکنیعاشقانه🍃➰🍃➰🍃➰🍃➰🍃➰🍃➰
#قسمت_۱۴
حامد غروب آمد. هلیا خودش رو سرگرم درس خوندن کرد، تا صحبتی از خواستگاری کذایی نشه، فقط موقع شام گفت:
_ سینام امروز همراهمون بود، بعدِ مدتها اومده بود از وقتی رفته تهران نتونسته بود بیاد امروزم زودتر رفت، میخواست بره تهران......
هلیا در حالیکه با غذاش بازی میکرد فکر کرد چرا که نباشه خیالش که از بابت زندگیش و عشقش راحت شد حالا بایدم با خوشحالی بره دنبال تفریح وگل و گشت ......
هلیا بیشتر از هرکسی از دست خودش ناراحت بود، که چرا نتونسته بود همون موقع درست و حسابی جوابش رو بده ؟!!
واقعا اگر کسی با سپیده این برخورد رو میکرد ، آیا سینا میتونست براحتی تحمل کنه ؟!!
اگر اینطور که خودش میگفت، هلیا براش مثل خواهرش بود چطور تونسته بود با گستاخی بیاد خونه شون و چنین خواستهای ازش داشته باشه؟!!، البته هلیا اون لحظه توقع شنیدن هر کلامی رو از سینا داشت اِلا همین که شنیده بود ، علاقهای هم که به سینا داشت عاملی شد تا زبونش کاملا بسته بشه و هیچی نتونه بگه ، با سکوتش انگار تمام حرفهای سینا رو درک کرده بود و یه جورایی بااو همراه شده بود تا کمکش کنه، هر چند که ته دلش این رو نمی خواست ......
روز شنبه درس مهمی که داشتن فیزیک و زبان انگلیسی بود ،هلیا هنوزم از سپیده دلگیر بود و سعی میکرد برخورد زیادی با او نداشته باشه ، برای همین خودش رو سرگرم حل تمرینات فیزیک کرد، که دیروز فرصت انجامشون رو پیدا نکرده بود .
مدرسه که تعطیل شد منتظر سپیده نموندو سریع به خونه رفت ..........
هنوز پدر و برادرش نیومده بودن، مادرش برای نورسا بافتنی می بافت، هلیا سلام داد و کنار مادرش نشست ....
_سلام عزیزم ،سردردت بهتر شد؟!
هلیا که گفت بهتره، مادرش خیالش راحت شد و گفت :
_ امروز قراره پروین خانوم تماس بگیره نظرت رو نگفتی ؟؟ چه جوابی بدم ؟
از دیروز هرچه فکر کرده بود نتونسته بود جوابی مناسب تر از این جور کنه :
_ مامان جون هرچی فکر میکنم میبینم الان به هیچ وجه موقعیت و وقت پرداختن به این مسئله ی مهم رو ندارم ، همین چند روزه اصلا نتونستم به درس هام برسم و کلی عقب افتادم، میخوام فعلا همه ی وقت و توانم رو بذارم برای درس ، بعداز کنکور اگر مورد خواستگاری بود با خیال راحت میتونم تصمیم بگیرم ....
_ یعنی منظورت اینه که بگم چند ماه صبر کنن تا کنکورت رو بدی ؟؟!!!
_نه نه !!! اصلا منظورم این نبود نمیخوام پسر مردم رو عَلافِ خودم کنم ، براش آرزوی خوشبختی میکنم مثل اینکه ما قسمت همدیگه نیستیم، منم حالا حالاها فرصت دارم ......
❌#هرگونهکپیممنوعوقابلپیگیریاست💜
@black_purple_channel 💜
🕊🖤🕊