✔️از مرگآگاهی تا ابتذال مرگ
🖋 سهند ایرانمهر
از مارکوس اورلئوس فیلسوف رواقی که در کتاب «تاملات» خود گفت:
تا مولانا که سرود:
جملگی در ستایش مرگآگاهی و مرگاندیشی گفتهاند زیرا این آگاهی هم شعله اضطراب و هیاهوی جهان پر تلاطم را مینشاند و هم به زندگی عمق میدهد و شادی را ضروری میسازد چنانکه «سنکا» دیگر فیلسوف رواقی گفت:
اما چرا برنامههایی اینچنینی اثری معکوس دارند و با آن «مرگآگاهی فیلسوفانه» فاصله بسیار دارند؟
چیزی که در این ویدیو میبینید، تاکید بر مرگآگاهی نیست بلکه رقابتی پوچ برای جذب مخاطب از طریق استفاده از «سندروم رسانهای شوک» Shock Value است که در آن رسانهها، برای جلب توجه مخاطبان و افزایش بازدید یا تعامل، محتوایی تولید میکنند که با ایجاد شوک یا واکنشهای شدید احساسی، بهطور موقت باعث برجسته شدن یک برنامه یا موضوع خاص میشود تا از این طریق توجه را برانگیزاند.
چنین برنامههایی در راستای مابقی برنامههایی است که قرار است پروژه ابتذال معانی را پیش ببرند و با تمرکز بر واکنشها ولو اندک زمانی در کانون توجه قرار گیرند.
سندروم رسانهای شوک، هرچند ممکن است بهطور موقت توجه مخاطبان را جلب کند، در بلندمدت باعث فرسایش اعتماد عمومی، سطحی شدن گفتمان و کاهش ارزشهای فرهنگی و اخلاقی میشود.
دلیل دیگری که باعث میشود چنین برنامههایی نهتنها بیاثر که ریاکارانه به نظر برسند همان چیزی است که مهمان برنامه هم به شکل ضمنی به آن اشاره کرد یعنی نمیتوان باور کرد که ذهن پشت این برنامه غم دین و آخرت مردمان را میخورد اما دنیای آنان را وانهاده است، دنبال شادیبخشی و عمقدادن به زندگی از طریق مرکآکاهی است اما در مجموع غمپرور و شادیستیز است و رویهاش ترویج ابتذال و سطحینگری است، از عاقبت حتمی انسانها میگوید اما خود نه تنها در قبال یکتن که در قبال انسانهای بیشمار به گونهای رفتار میکند که گویی تا ابد پابرجاست. و در نهایت اینکه غم دین مردم خوری و غم ملک و مملکت را نخوری به قول سعدی:
🖋 سهند ایرانمهر
از مارکوس اورلئوس فیلسوف رواقی که در کتاب «تاملات» خود گفت:
When you are high in indignation and perhaps losing patience, remember that human life is a mere fragment of time and shortly we are all in our graves.
هنگامی که در خشم هستی و چیزی نمانده که شکیبایی خود را از دست دهی، به یاد داشته باش که زندگی بشر تنها بخشی کوچک از زمان است و به زودی همه ما در گور خود خواهیم بود.
تا مولانا که سرود:
آن بهاران مضمر است اندر خزان
دربهاراست آن خزان مگریز از آن
همره غم باش و با وحشت بساز!
میطلب در مرگِ خود عمر دراز
جملگی در ستایش مرگآگاهی و مرگاندیشی گفتهاند زیرا این آگاهی هم شعله اضطراب و هیاهوی جهان پر تلاطم را مینشاند و هم به زندگی عمق میدهد و شادی را ضروری میسازد چنانکه «سنکا» دیگر فیلسوف رواقی گفت:
«چرا برای لحظات زندگی گریان باشم وقتی کل زندگی گریهدار است»
Cur plangam momenta vitae, cum tota vita plangenda sit?
اما چرا برنامههایی اینچنینی اثری معکوس دارند و با آن «مرگآگاهی فیلسوفانه» فاصله بسیار دارند؟
چیزی که در این ویدیو میبینید، تاکید بر مرگآگاهی نیست بلکه رقابتی پوچ برای جذب مخاطب از طریق استفاده از «سندروم رسانهای شوک» Shock Value است که در آن رسانهها، برای جلب توجه مخاطبان و افزایش بازدید یا تعامل، محتوایی تولید میکنند که با ایجاد شوک یا واکنشهای شدید احساسی، بهطور موقت باعث برجسته شدن یک برنامه یا موضوع خاص میشود تا از این طریق توجه را برانگیزاند.
چنین برنامههایی در راستای مابقی برنامههایی است که قرار است پروژه ابتذال معانی را پیش ببرند و با تمرکز بر واکنشها ولو اندک زمانی در کانون توجه قرار گیرند.
سندروم رسانهای شوک، هرچند ممکن است بهطور موقت توجه مخاطبان را جلب کند، در بلندمدت باعث فرسایش اعتماد عمومی، سطحی شدن گفتمان و کاهش ارزشهای فرهنگی و اخلاقی میشود.
دلیل دیگری که باعث میشود چنین برنامههایی نهتنها بیاثر که ریاکارانه به نظر برسند همان چیزی است که مهمان برنامه هم به شکل ضمنی به آن اشاره کرد یعنی نمیتوان باور کرد که ذهن پشت این برنامه غم دین و آخرت مردمان را میخورد اما دنیای آنان را وانهاده است، دنبال شادیبخشی و عمقدادن به زندگی از طریق مرکآکاهی است اما در مجموع غمپرور و شادیستیز است و رویهاش ترویج ابتذال و سطحینگری است، از عاقبت حتمی انسانها میگوید اما خود نه تنها در قبال یکتن که در قبال انسانهای بیشمار به گونهای رفتار میکند که گویی تا ابد پابرجاست. و در نهایت اینکه غم دین مردم خوری و غم ملک و مملکت را نخوری به قول سعدی:
خداوند دولت غم دین خورد
که دنیا به هر حال میبگذرد
نخواهی که ملکت برآید بهم
غم ملک و دین هر دو باید بهم