پدیده ای به نام جامعه مردد!
🖋
مجتبی لشکربلوکیسالها پیش استاد بازاریابی داشتیم، برای درک رفتار مصرف کننده مثال جالبی میزد؛ میگفت آدمها بسته به موقعیتشان رفتارهای متمایزی دارند. مثلا مجردها یک جور زندگی میکنند، متاهلها هم یک جور [مثال اینکه زمان خواب، سبک خوراک و پوشاک و سبک معاشرت اجتماعی، بودجه پس انداز، هزینههای مصرفی و سرمایهگذاری آدمهای مجرد و متاهل با هم متفاوت است -توضیح از بنده است] بعد میگفت گروه دیگری هستند که نه متاهلند و نه مجرد! بلکه
مردد هستند یعنی در حال گذار از تجرد به تاهل. اینها هم رفتارشان متفاوت است. پس سه گروه داریم: متاهل، مجرد، مردد!
راستش اوضاع کشور را که میبینم بارها و بارها یاد آن استاد عزیز؛ دکتر احمد روستا – جایگاهش در آغوش خداوند آرام- میافتم. چرا؟ راستش ما در ایران دست کم چهار گروه شدهایم:
◻️ گروهی که رفته.اند (شهروند مهاجر)
◻️گروهی که تصمیمشان بر ماندن جدی است (شهروند مقیم)
◻️گروهی که نرفتهاند اما نگاهشان به مهاجرت است (شهروند مردد نوع یک)
◻️گروهی که مهاجرت کردهاند اما پشیمان هستند و میخواهند برگردند (شهروند مردد نوع دو)
خوب چه اشکالی دارد؟
اول اینکه سهم شهروندان مردد نوع یک بسیار بسیار زیاده شده. بر اساس
آخرین پژوهش پیمایشی که خواندم فقط ۱۶ درصد پاسخ دهندگان که از بین جمعیت جوان تحصیلکرده بودند به مهاجرت فکر نمیکنند. این یعنی چه؟ یعنی اینکه اگر بتوانیم نتایج این پژوهش را تعمیم دهیم از هر شش نفر ۵ نفر به مهاجرت فکر میکنند! حالا ممکن است الان اقدام نکنند، ولی فکر میکنند. ما با جامعهای سروکار داریم که بخش بزرگی از مردم در تعلیق و در تردید زندگی میکند؛ یا خودش در تردید است یا فرزندش یا پدر و مادرش! ما با یک «
جامعه مردد» روبرو هستیم.
جامعه مردد یعنی جامعهای که در همه زمینهها در تردید است، جامعه مردد چه رفتاری دارد؟
نه سرمایهگذاری بلند مدت میکند، نه کارآفرینی و نه فرزندآوری.
پشت میز مینشیند اما دلش جای دیگری است
در دلش آشوب است؛ اگر بمانم آینده فرزندم چه میشود؟ و اگر بروم پدر و مادرم را چه کنم؟
جامعه مردد یعنی
ما با مهاجرت نخبگان روبرو نیستیم با مهاجرت همگان روبرو هستیم، هر کسی میتواند یک مهاجر بالقوه باشد: کافیست در گروه های تلگرامی مهاجران ایرانی عضو شوید: دیگر محدود به پزشک و استاد دانشگاه نیست. بلکه کارآفرین، پرستار، لوله کش، تکنیسین، برنامهنویس، آرایشگر، همه ترجیح دادهاند در این سرزمین نمانند! با تمام علاقههایی که داشتهاند و با تمام عشقی که به کوچه پس کوچههای این سرزمین داشتهاند.
☑️ در گذشته جنگها سه بعد داشتهاند: زمینی، دریایی و هوایی. به همین خاطر نیروهای سه گانه دریایی، زمینی و هوایی داشتیم. این روزها دست کم پنج جنگ دیگر هم اضافه شده: جنگ فضایی، جنگ اقتصادی، جنگ رسانهای، جنگ سایبری و جنگ استعدادها. میخواهم در مورد آخری صحبت کنم. ای کاش عقلمان میرسید به اندازه خاک برای فسفر هم ارزش قایل بودیم. امروز اگر به ما بگویند که یک وجب از خاک ایران تصرف شده چه میکنیم؟ چرا به همان اندازه به تصرف مغزها حساس نیستیم؟ چرا خاک ناموسی است اما مغز و استعداد ناموسی نیست؟ چرا به اندازه تنب کوچک برای آدمهایی که میروند غیرتی نمیشویم؟
کشورهای دیگر در یک رقابت هوشمندانه بی امان برای جذب استعدادها عمل میکنند؛ ویزای استعدادهای جهانی بریتانیا، کارت آبی اتحادیه اروپا به ویژه آلمان، پاس شغلی سنگاپور، ویزای کارآفرینی هلند، ویزای طلایی امارات و ... اینها یعنی دنیا فهمیده که این استعدادهای فنی، مالی، مدیریتی، علمی هستند که آینده جهان را رقم میزنند و ما در خواب! خوابی عمیق!
شاید اگر صورت مساله را از مهاجرت به جنگ استعدادها (Talent War) تغییر دهیم آنگاه فرار و فرسایش سرمایه انسانی میتواند هم تراز تمامیت ارضی کشور برای سیاست مداران مطرح شود و شاید شورای عالی امنیت ملی به این فکر کند که ما هر روز مورد غارت کشورهای دیگریم و شاید در سایر سیاستهای نظام بازاندیشی کند و شاید به این فکر کند که همانگونه که خالص حساب سرمایه توسط بانک مرکزی منتشر میشود، باید برای کشور
خالص حساب سرمایه انسانی هم داشته باشیم.
مهاجرت جنبههای مثبت فوق العاده دارد اما این پدیده دیگر نامش مهاجرت نیست!
بزرگواران! ذخیره ژنتیکی ایران در حال نابودی و غارت است! به این فکر کنید مهمترین دلیل تبدیل جامعه ایرانی به جامعه مردد چیست؟ برگردم به همان پیمایش؛ ۸۳٪ پاسخگویان در برابر گزاره «شیوه حکمرانی و مملکتداری هم راستا با واقعیات جامعه و خواست مردم است»؛ گزینه بسیار مخالفم و مخالفم را تیک زدهاند! و در برابر گزاره «به آینده ایران خوشبین هستم» فقط ۱۲٪ گزینه موافقم و بسیار موافقم را تیک زدهاند! آیا این نشانه ای برای تغییر اساسی در مسیر حکمرانی نیست؟