Репост из: دانلود رمان افرای ابلق
افرای ابلق ۸
مغزم تازه کار افتاد!
فرهاد تاجیک!
یکی از وکیل های شرکت خودمون بود
من ازبس به چهره ها نگاه نمیکنم متوجه نشده بودم ماهی یکی دوبار میاد اینجا!
سریع گفتم
- صورت جلسه همون باری که طول کشید من موندم...
رزا آروم سر تکون داد
برگشت سر کارش و گفت
- دیدی گفتم صورت جلسه ها رو باید تا دو سه ماه زیر میزت نگه داری! واسه همین روزا گفتم!
لب زدم آره و به انبوه کاغذ های زیر میز نگاه کردم. تو سه ماه گذشته که من اومدم اینجا انقدر صورت جلسه داد زیر میز بایگانی کنم واسش که سخت پاهام جا میشد
اما توان بحث نداشتم.
ترجیح میدادم سکوت کنم.
جلسه این گروه زیاد طول نکشید و قبل پایان ساعت اداری رفتن. رزا در حال وارد کردن لیست قیمت جدید به فایل ها بود که آقای تاجیک اومد بیرون.
باز هم فقط به من نگاه کرد و با وجود اینکه نگاهم رو دزدیدم مستقیم اومد بالای سر من .
شالم رو روی گردنم مرتب کردم و نگاهش کردم.
نگاهش دقیق تو چشم هام خیره شد
قلبم از این نگاه مستقیم ریخت.
صورت جلسه رو به سمتم گرفت و گفت
- زحمت اینو بکشید، ایمیلم پایینش نوشته واسه خودمم بفرستید.
بلند شدم، برگه ها رو گرفتم و لب زدم چشم
هنوز ننشسته بودم که رزا گفت
- جناب تاجیک منشی اینجا منم، صورت جلسه هارو من تایپ میکنم! خانم یوسفی فقط کمک هستند! اگر اون شب ایشون تایپ کردن بخاطر نبود من...
آقای تاجیک پرید وسط حرف رزا و گفت
- آقای مقدسی گفتن بدم به خانم یوسفی! با اجازه!
با این حرف به سمت در چرخید و رفت
به رزا نگاه کردم و گفتم
- من که همیشه صورت جلسه ها رو...
پرید وسط حرفم و گفت
- تو کمکی! اونمیاد به تو نگاه میکنه انگار من نیستم!
برگشت سر کارش و گفت
- خوبه آقای مقدسی فهمید من سرم شلوغه...
چیزی نگفتم. حس میکردم بحث احمقانه و بی حاصلیه...
صورت جلسه جدیدو تایپ کردم. با ایمیل خودم، هم واسه آقای مقدسی فرستادم. هم برای آقای تاجیک...
چند لحظه بعد آقای تاجیک ایمیل داد و تشکر کرد.
جواب ندادم. یعنی نباید جواب میدادم... قانون کار همین بود!
نه اینکه جواب دادن بهش واسم استرس زا باشه!!!
نه اصلا!
چند هفته دیگه گذشت تا دوباره یه جلسه با شرکت جدیدی بود که تا حالا با ما کار نکرده بودن.
همیشه آقای مقدسی برای اولین بار ها سنگ تموم میذاشت.
دوربین های اتاقش رو که خاموش کرد فهمیدم جلسه محرمانه است و ...
بعد این چند وقت بلاخره مجدد آقای تاجیک هم اومد.
برای خوندن ادامه وارد اپلیکیشن باغ استور بشید. برنامه رو رایگان نصب کنید
فیلتر نیست
لینک نصب برای اپل و اندروید تو کانالش پین شده
@BaghStore_app
باز کردی داخلش سرچ کن افرای ابلق
رمان های دیگه منم همه اونجاست
مغزم تازه کار افتاد!
فرهاد تاجیک!
یکی از وکیل های شرکت خودمون بود
من ازبس به چهره ها نگاه نمیکنم متوجه نشده بودم ماهی یکی دوبار میاد اینجا!
سریع گفتم
- صورت جلسه همون باری که طول کشید من موندم...
رزا آروم سر تکون داد
برگشت سر کارش و گفت
- دیدی گفتم صورت جلسه ها رو باید تا دو سه ماه زیر میزت نگه داری! واسه همین روزا گفتم!
لب زدم آره و به انبوه کاغذ های زیر میز نگاه کردم. تو سه ماه گذشته که من اومدم اینجا انقدر صورت جلسه داد زیر میز بایگانی کنم واسش که سخت پاهام جا میشد
اما توان بحث نداشتم.
ترجیح میدادم سکوت کنم.
جلسه این گروه زیاد طول نکشید و قبل پایان ساعت اداری رفتن. رزا در حال وارد کردن لیست قیمت جدید به فایل ها بود که آقای تاجیک اومد بیرون.
باز هم فقط به من نگاه کرد و با وجود اینکه نگاهم رو دزدیدم مستقیم اومد بالای سر من .
شالم رو روی گردنم مرتب کردم و نگاهش کردم.
نگاهش دقیق تو چشم هام خیره شد
قلبم از این نگاه مستقیم ریخت.
صورت جلسه رو به سمتم گرفت و گفت
- زحمت اینو بکشید، ایمیلم پایینش نوشته واسه خودمم بفرستید.
بلند شدم، برگه ها رو گرفتم و لب زدم چشم
هنوز ننشسته بودم که رزا گفت
- جناب تاجیک منشی اینجا منم، صورت جلسه هارو من تایپ میکنم! خانم یوسفی فقط کمک هستند! اگر اون شب ایشون تایپ کردن بخاطر نبود من...
آقای تاجیک پرید وسط حرف رزا و گفت
- آقای مقدسی گفتن بدم به خانم یوسفی! با اجازه!
با این حرف به سمت در چرخید و رفت
به رزا نگاه کردم و گفتم
- من که همیشه صورت جلسه ها رو...
پرید وسط حرفم و گفت
- تو کمکی! اونمیاد به تو نگاه میکنه انگار من نیستم!
برگشت سر کارش و گفت
- خوبه آقای مقدسی فهمید من سرم شلوغه...
چیزی نگفتم. حس میکردم بحث احمقانه و بی حاصلیه...
صورت جلسه جدیدو تایپ کردم. با ایمیل خودم، هم واسه آقای مقدسی فرستادم. هم برای آقای تاجیک...
چند لحظه بعد آقای تاجیک ایمیل داد و تشکر کرد.
جواب ندادم. یعنی نباید جواب میدادم... قانون کار همین بود!
نه اینکه جواب دادن بهش واسم استرس زا باشه!!!
نه اصلا!
چند هفته دیگه گذشت تا دوباره یه جلسه با شرکت جدیدی بود که تا حالا با ما کار نکرده بودن.
همیشه آقای مقدسی برای اولین بار ها سنگ تموم میذاشت.
دوربین های اتاقش رو که خاموش کرد فهمیدم جلسه محرمانه است و ...
بعد این چند وقت بلاخره مجدد آقای تاجیک هم اومد.
برای خوندن ادامه وارد اپلیکیشن باغ استور بشید. برنامه رو رایگان نصب کنید
فیلتر نیست
لینک نصب برای اپل و اندروید تو کانالش پین شده
@BaghStore_app
باز کردی داخلش سرچ کن افرای ابلق
رمان های دیگه منم همه اونجاست