سؤال: علاقهتان به کدام موسیقی بیشتر است؟ آیا موسیقی کلاسیک را بیشتر دوست دارید یا موسیقی ایرانی را ترجیح میدهید؟
جواب: من موسیقی همه جای دنیا را دوست دارم؛ بالاخص عاشق موسیقی کلاسیک و مردمی ایران هستم. هربار که کنسرتی یا نواری از موسيقى مناطق مختلف ایران گوش میکنم، برایم یک اکتشاف جدید است. یعنی وقتی موسیقی بوشهر را با موسیقی کرد یا بلوچ مقایسه میکنم، به نظرم دنیایی از زیبایی و احساس و توانایی غیرقابل توصیف است.
چند وقت پیش به کنسرتی رفته بودم که به مناسبت بزرگداشت آقای عاشورپور در فرهنگسرای نیاوران برگزار شد. در آنجا گروهی آمده بودند و آهنگهای قشقایی و گیلانی مینواختند. یعنی یک قسمت آهنگهای قشقایی بود و یک قسمت آهنگهای گیلانی. در انتها هم آقای عاشورپور چند قطعه خواندند. من تا به آن روز موسیقی قشقایی نشنیده بودم. به نظرم دنیایی از زیبایی آمد. احساس مردم ایل قشقایی در این موسیقی بیان میشود. موسیقی گیلان طنزآمیز است. در موسیقی قشقایی شما صلابت کوهستان را با تمام وجود حس میکنید. کوه و دره و سنگ و حرکت را میبینید. در موسیقی گیلان جلگه را دارید. طبیعت هم روی موسیقی این دو منطقه اثر گذاشته است. ما در زمینه موسیقی ایرانی خیلی کارها داریم که باید انجام بدهیم و به سرعت هم باید انجام بدهیم. گروههای مختلفی هستند که دارند ضبط میکنند، می گیرند، میسازند و کار میکنند. از این بابت بسیار خوشحال هستم. در زمان جوانی ما امکانات امروز نبود. اصلاً کسی به این مسائل توجه نداشت.
من عاشورپور را از دوره دانشجوییام میشناختم. او در دانشگاه تهران بالای سکوی دانشکده فنی میایستاد و گیلانی میخواند! او از همان زمانها با خواندن آواز محلی جرقهای در ذهن من زد. متوجه شدم که موسیقی ایرانی را درست نمیشناسم و باید بشناسم. خیلی زیبا و تکان دهنده است!
یک بار در زمان دانشجوییام در پاریس در شهر دانشگاهی سیته اونیورسیتر با چند نفر از دوستانم میرفتیم ناهار بخوریم. موقع برگشتن جوانی مثل عاشورپور را دیدم که داشت آهنگهای محلی ایرانی میخواند. صدای این جوان و آهنگهایی که میخواند مرا سر جایم میخکوب کرد. ماهها بود که تا این حد دلتنگ ایران نشده بودم. تکلیفم با خودم روشن شد. من نمیتوانم در غربت بمانم.
توران میرهادی «مادر و خاطرات پنجاه سال زندگی در ایران» صفحه ۸۸
@ahestan_ir
جواب: من موسیقی همه جای دنیا را دوست دارم؛ بالاخص عاشق موسیقی کلاسیک و مردمی ایران هستم. هربار که کنسرتی یا نواری از موسيقى مناطق مختلف ایران گوش میکنم، برایم یک اکتشاف جدید است. یعنی وقتی موسیقی بوشهر را با موسیقی کرد یا بلوچ مقایسه میکنم، به نظرم دنیایی از زیبایی و احساس و توانایی غیرقابل توصیف است.
چند وقت پیش به کنسرتی رفته بودم که به مناسبت بزرگداشت آقای عاشورپور در فرهنگسرای نیاوران برگزار شد. در آنجا گروهی آمده بودند و آهنگهای قشقایی و گیلانی مینواختند. یعنی یک قسمت آهنگهای قشقایی بود و یک قسمت آهنگهای گیلانی. در انتها هم آقای عاشورپور چند قطعه خواندند. من تا به آن روز موسیقی قشقایی نشنیده بودم. به نظرم دنیایی از زیبایی آمد. احساس مردم ایل قشقایی در این موسیقی بیان میشود. موسیقی گیلان طنزآمیز است. در موسیقی قشقایی شما صلابت کوهستان را با تمام وجود حس میکنید. کوه و دره و سنگ و حرکت را میبینید. در موسیقی گیلان جلگه را دارید. طبیعت هم روی موسیقی این دو منطقه اثر گذاشته است. ما در زمینه موسیقی ایرانی خیلی کارها داریم که باید انجام بدهیم و به سرعت هم باید انجام بدهیم. گروههای مختلفی هستند که دارند ضبط میکنند، می گیرند، میسازند و کار میکنند. از این بابت بسیار خوشحال هستم. در زمان جوانی ما امکانات امروز نبود. اصلاً کسی به این مسائل توجه نداشت.
من عاشورپور را از دوره دانشجوییام میشناختم. او در دانشگاه تهران بالای سکوی دانشکده فنی میایستاد و گیلانی میخواند! او از همان زمانها با خواندن آواز محلی جرقهای در ذهن من زد. متوجه شدم که موسیقی ایرانی را درست نمیشناسم و باید بشناسم. خیلی زیبا و تکان دهنده است!
یک بار در زمان دانشجوییام در پاریس در شهر دانشگاهی سیته اونیورسیتر با چند نفر از دوستانم میرفتیم ناهار بخوریم. موقع برگشتن جوانی مثل عاشورپور را دیدم که داشت آهنگهای محلی ایرانی میخواند. صدای این جوان و آهنگهایی که میخواند مرا سر جایم میخکوب کرد. ماهها بود که تا این حد دلتنگ ایران نشده بودم. تکلیفم با خودم روشن شد. من نمیتوانم در غربت بمانم.
توران میرهادی «مادر و خاطرات پنجاه سال زندگی در ایران» صفحه ۸۸
@ahestan_ir