غریبترین غریب
من مرحوم تقیزاده را تنها یکبار ملاقات کرده بودم و آن نیز بر اساس توصیه مرحوم جمالزاده بود... من بر اساس نامه جمالزاده وقت گرفتم و به دیدار مرحوم تقیزاده رفتم و این اولین و آخرین دیدار من بود و دیگر فرصت برای من دست نداد که تقیزاده را ببینم.
در آن دیدار این نکته را گفت: من خواستم شما را ببینم و بگویم که من اسناد و کاغذهایی هم از دختر شیخ احمد روحی دارم و میخواستم آنها را به شما بدهم اما امروز نتوانستم پیدا کنم.
تقیزاده گفت: من کاغذها و اسناد او را نگه داشتهام و بعد از خواندن تاریخ کرمان و حواشی آن متوجه شدم که بهترین کسی که میتوانم آن کاغذها را به او بدهم شما هستید.
من گفتم: مسلماً شرفیابی به حضور مرد بزرگی مثل تقیزاده که یک قرن تاریخ زنده ایران را نمایندگی میکند برای من افتخاری بزرگ است ولی البته من حد خود را میدانم و میدانم که چشم مملکتی به شماست و رجال و شخصیتهای بسیاری، دقیقهشماری میکنند که لحظهای به حضور شما بیایند و شغل و کاری هم که در سنین پیری به شما سپرده شده به امثال مخلص که محلی از اعراب ندارد، اجازه نمیدهد که به خستگی شما بیفزاید و حق دیگران را ضایع کند.
تقیزاده نگاهی کرد و با تامل بسیار گفت: چه میگوئید آقا؟ من امروز غریبترین آدم توی این مملکت هستم. مطلقا هم زبان ندارم. هر کسی پیش من میآید، من برای اینکه او را بشناسم ناچارم اول از پدرش سوال کنم و این البته کافی نیست، باید خصوصیات پدربزرگش را بگوید تا من به خاطر بیاورم که با چه کسی طرف هستم و گفتگو میکنم. سه نسل از کسانی که با من دمخور بودهاند گذشته است. برای من نام فامیل اینها غریب میآید و البته وقتی هم میپرسم که شما فیالمثل نوه مشیرالممالک یا دخترزاده فلانالسلطنه هستید، او با اسم پدربزرگش غریب است. بنابراین همه گفتگوی ما در دو سه کلمه غریبانه خلاصه میشود و ملاقات تمام میشود. بله آقای پاریزی، من هشتاد نود ساله دیگر امروز غریبترین غریب این مملکت هستم.
عمق عبارات مرحوم تقیزاده را بعدها وقتی من درک کردم که خاطرات کوتاه ولی پر مطلب او را در «زندگانی طوفانی» ایرج افشار چاپ کرد و بعد هم خیلی روشنتر درک کردم معنی این بیت بینظیر صائب را که میفرماید:
طومار درد و داغ عزیزان رفته است
این مهلتی که عمر دراز است نام او
علاوه بر آن، نحوه برخورد اهل قلم و دوستان روزنامهنویس اهل سیاست با تقی زاده و روش او و بیگانگی بسیاری از اهل تاریخ با آنچه او در مدت طولانی حیات سیاسی خود کرده است و وارونه فهمیدن و درک کردن مسائلی که او در گیرودار سیاست انگلیس و روس و اخیراً آمریکا با آن روبهرو بوده، حتی روشنترین حوادث که برخورد با چنگالهای خونین پلنگ جنگل مولای مشروطه یعنی محمدعلی شاه بوده باشد، مرا متوجه ساخت که تقیزاده بر روی چرخ - که گاهی به سنا هم برده میشد - غریبترین و بینواترین مرد سیاسی ایران بود که یک عمر طولانی را در خانه اجارهای زندگی میکرد.
با صدهزار تن ها، تنهایی
بی صدهزار، تنها، تن هایی
به نقل از مرحوم باستانی پاریزی، نشریه بخارا، شماره ۱۴۰، آذر ۹۹، صفحه ۴۸۸ ـ ۴۹۱
@ahestan_ir