بیرون توی محوطه باز بودیم با مادربزرگ و پدربزرگم یهو جوری بارون گرفت و کولاک شد انگار آسمون پاره شده. یه دست فروش گوشه خیابون نشسته بود دید مردم دارن خیس میشن همه ی سفرههاش رو از پلاستیک در آورد بعد باز کرد و کشید رو سر مردم.اونجا بود که فهمیدم مهربونی به پول زیاد نیس به قلب بزرگ داشتنه ....
💌 از: دوست دار دستفروش
🫧 @YouBgo
💌 از: دوست دار دستفروش
🫧 @YouBgo