خستهام. خسته از اینکه هر روز باید با این دنیای سنگین روبهرو بشم. پاهام دیگه تحمل راه رفتن ندارن، هر قدم یه باری سنگینتر از قبله. هر لحظه فکر میکنم این دیگه آخرشه، نمیتونم بیشتر از این ادامه بدم. درد تمام وجودم رو گرفته. دلم میخواد فقط کسی باشه که بهم بگه "اینجا هستم، تو رو میفهمم." خدا رو میخوام که بغلم کنه، همونطور که یه مادر نوازش میکنه. دلم میخواد توی آغوشش باشم، که از دست هیچچیز نترسم، که برام هیچ چیزی مهم نباشه جز این که لحظهای آرامش پیدا کنم.