در دریای شهوت شناور شدهام، هرچه دست و پا میزنم بیشتر به قعر فرو میروم، راه خشکی را گم کرده و هنوز عشق را میان امواج هوس نجستهام.
از شنا کردن خسته و پریشانم، از گدایی محبت عاجزم و درمانده از روزهایی که هرروز به هم شبیه تر میشوند.
از شنا کردن خسته و پریشانم، از گدایی محبت عاجزم و درمانده از روزهایی که هرروز به هم شبیه تر میشوند.