Фильтр публикаций


دوتا سگ گلدن گی یا دوتا گربه گی می‌خوام




Репост из: Hidden Chat
آریا دوباره لینک چنلتو میذاری؟










“La Pianiste” by Michael Haneke.


آدم‌ها دور می‌شوند، آدم‌ها غریبه می‌شوند، گویی که هیچ‌گاه تو را در آغوش نگرفته و برای دیدنت لحظه‌شماری نکرده‌اند.
آدم‌ها فردای آن روز که خود را محرم اسرارت می‌دانند، نادیده‌ات می‌گیرند و می‌روند و در آخر ناپدید می‌شوند.
و در آخر روز آدم‌ها فراموشت می‌کنند، انگار که هیچوقت وجود نداشته‌ای.


I am letting you go.




در آینه‌ی کثیف.






با بغضی که در گلو فشرده شده بود نگاهم را ازت دزدیدم، اما تو با آن چشمان گیرا به من خیره شده بودی و پلک نمیردی، نمی‌توانستم اشک حلقه زده در چشمانم را قایم کنم.
از وقتی فهمیدم کتاب خواندن را شروع کرده‌ای برایت مسخ کافکا را آوردم.
وقتی که سرگرم دستفروشی شدی، اشک های حلقه شده در چشمانم را رها کردم و از گونه‌ام سرازیر شد، چه خوب که ندیدی.
برایم پلاک کوچکی از مریم مقدس خریدی، شاید به یاد اولین بار که دستانت را جلوی کلیسا گرفتم.
لحظه‌ی خداحافظی حتی در آغوش نگرفتمت تا مزه‌ات دیگر زیر زبانم نباشد، فقط دستی دادم و فرار کردم تا در گوشه‌ای غمباد کنم و بغضم را بشکنم.
هنگامی که به خانه رسیدم پلاک هارا کف دستم گذاشتم و بوسیدم،
شاید جای آخرین بوسه‌ای که پدیدار نشد.


«زنان برهنه در آغوش هم»
آثار اگون شیله.






گاهی دلم می‌خواهد سرت را روی سینه‌ام بگذاری و هنگامی که انگشتان زیبایت را روی موهای سینه‌ام میرقصانی زلفت را ببویم و ببوسم و بگویم من مرد تو‌ام، شاید هم تو مرد منی!
این حس نویی که درونم ظاهر شده را روزی با تو فورانش می‌کنم و دیر نیست آن روزی که در آغوش من خواهی خفت.


شاخه‌های خشکیده‌ی درختان به مویرگ هایی می‌مانند که در پیکر آسمان درحال غروب، پراکنده‌اند.

Показано 20 последних публикаций.