نقدها و یادداشت های متعددی از خوانندگان فهیم کتاب "چرا ایران نمی تواند توسعه پیدا کند؟" دریافت می کنم که سعی دارم به مرور آنها را بی کم و کاست در کانال بازتاب دهم که امیدوارم مورد توجه همراهان محترم قرار گیرد.
دوست فرهیخته و گرامی جناب آقای "پوریا محمودی" یادداشت بلندی را برایم ارسال کرده است که آن را در دو بخش پست می کنم. یادداشت پوریای عزیز دربرگیرندة لطافت خاصی است که واقعاً از مطالعه آن سیر و خسته نمی شوم. یادداشت "زیبایی شناسی" آقای محمودی بازتاب نگرش اعلای این جوان فرهیخته و اندیشمند بوده که امیدوارم در مسیر "توسعه یافتگی" کشور، حاکمیت بتواند از وی و امثال ایشان بهره وافی برده و شرایط را برای جوانان به گونه ای مهیا کند که آنان سودای مهاجرت نداشته و در کشورشان بمانند و سهم ارزشمندی در نجات کشور از "توسعه نیافتگی" کنونی ایفا کند.
🌴🌴🌴
#بخش_اول نقد بر کتاب "چرا ایران نمی تواند توسعه پیدا کند؟"
تأملی در دیالکتیک توسعه و تقدیر تاریخی: نقدی بر کتاب «چرا ایران نمیتواند توسعه پیدا کند؟»
در هزارتوی زمان، آنجا که اندیشه در تلاقی سنت و مدرنیته سرگردان است، و در برزخی که خرد جمعی میان نوستالژی گذشته و هراس از آینده معلق مانده، آیا میتوان از رستاخیز آگاهی سخن گفت؟ در این شامگاه دیرپای تاریخ، که پژواک گامهای توسعه در دالانهای تو در توی خودشناسی ملی گم گشته، آیا میتوان از طلوع خورشید معرفت در افق فردا نشان جست؟
به تعبیر خیام:
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است / در بند سر زلف نگاری بوده است
این دسته که بر گردن او میبینی / دستی است که بر گردن یاری بوده است
پژوهش ژرفنگر دکتر علیرضا رحیمی بروجردی، همچون منشوری در ظلمات معرفتشناختی معاصر، طیف پیچیدهی توسعهنیافتگی را در هفت اقلیم اندیشه به تماشا میگذارد. این اثر، نهتنها آینهای است در برابر جامعهی در بند توهم، بلکه رسالهای است در باب هرمنوتیک توسعه که لایههای تو در توی واقعیت اجتماعی را میکاود. اگر توسعه را به مثابهی سفری در مسیر آگاهی در نظر بگیریم، این کتاب، نقشهای است که خواننده را از پیچوخمهای جبر تاریخی به سمت چشماندازی از آزادی و خودآگاهی هدایت میکند.
واکاوی هستیشناختی در پرتو حکمت متعالیه
نویسنده، با رویکردی که میتوان آن را تلفیقی از پدیدارشناسی هوسرلی و حکمت متعالیهی ملاصدرا دانست، توسعهنیافتگی را نه در مقام امری عرضی، بلکه بهمثابهی جوهری مینگرد که در ذات تاریخی جامعه رسوب کرده است. در این مسیر، از منظر دریدایی به واسازی دوگانههای کاذب توسعه/سنت میپردازد و با نگاهی فوکویی، تبارشناسی قدرت را در نسبت با معرفت بازخوانی میکند. در ساحت این خوانش، توسعه نه امری مکانیکی، بلکه برآیند تعامل میان ساختارهای حکمرانی، فرهنگ سیاسی و کنشهای اجتماعی است.
مولانا در این باب میسراید:
ما چو چنگیم و تو زخمه میزنی / زاری از ما نی، تو زاری میکنی
ما چو ناییم و نوا در ما ز توست / ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست
در واقع، نویسنده بر این نکته تأکید دارد که توسعهنیافتگی نه نتیجهی فقدان منابع، بلکه حاصل نوعی «شکلبندی معرفتی» است که به بازتولید وابستگی، کنترل و رکود میانجامد. همانگونه که آلتوسر در خوانش خود از ایدئولوژی نشان میدهد که نهادهای بازتولیدکنندهی نظم، انسانها را در مواضع خاصی جای میدهند، رحیمی بروجردی نیز به این مسأله میپردازد که چگونه نظامهای کنترلی، سوژههای اجتماعی را در وضعیتی از انفعال و فقدان خلاقیت نگاه داشتهاند.
دیالکتیک سرمایه و معرفت: اقتصاد توسعه و بحران هویت
دکتر رحیمی بروجردی، با عبور از پارادایمهای تکساحتی توسعه، به تبیین رابطهی دیالکتیکی میان سرمایهی مادی و سرمایهی نمادین میپردازد. در این نگاه، که میتوان آن را متأثر از نظریهی میدان بوردیو دانست، توسعه محصول برهمکنش پیچیدهی عاملیت انسانی و ساختارهای اجتماعی است.
حافظ در این معنا میگوید:
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز / باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
از این منظر، توسعه، نهتنها بر بنیانهای اقتصادی، بلکه بر نظام ارزشی و فرهنگی استوار است. جوامعی که به انباشت سرمایهی فرهنگی پرداختهاند، مسیر پایدارتری برای توسعه گشودهاند، حال آنکه جوامع مبتنی بر کنترل ایدئولوژیک، در چرخهای از رکود و بحران گرفتار میآیند. در اینجا، نویسنده بهدرستی نشان میدهد که چگونه عدم شکلگیری یک طبقهی نخبگان مستقل و ظهور آنچه که او «اقتصاددانان حکومتی» مینامد، فرایند توسعه را به تأخیر انداخته است...... (ادامه دارد) پوریا محمودی
#دکتررحیمی_بروجردی
🌴
https://t.me/DrClips_tapes
http://dr-alireza-rahimi.ir/wp/#دکتررحیمی_بروجردی
@DrRahimiBoroujerdi
@Dama_Iranabad
دوست فرهیخته و گرامی جناب آقای "پوریا محمودی" یادداشت بلندی را برایم ارسال کرده است که آن را در دو بخش پست می کنم. یادداشت پوریای عزیز دربرگیرندة لطافت خاصی است که واقعاً از مطالعه آن سیر و خسته نمی شوم. یادداشت "زیبایی شناسی" آقای محمودی بازتاب نگرش اعلای این جوان فرهیخته و اندیشمند بوده که امیدوارم در مسیر "توسعه یافتگی" کشور، حاکمیت بتواند از وی و امثال ایشان بهره وافی برده و شرایط را برای جوانان به گونه ای مهیا کند که آنان سودای مهاجرت نداشته و در کشورشان بمانند و سهم ارزشمندی در نجات کشور از "توسعه نیافتگی" کنونی ایفا کند.
🌴🌴🌴
#بخش_اول نقد بر کتاب "چرا ایران نمی تواند توسعه پیدا کند؟"
تأملی در دیالکتیک توسعه و تقدیر تاریخی: نقدی بر کتاب «چرا ایران نمیتواند توسعه پیدا کند؟»
در هزارتوی زمان، آنجا که اندیشه در تلاقی سنت و مدرنیته سرگردان است، و در برزخی که خرد جمعی میان نوستالژی گذشته و هراس از آینده معلق مانده، آیا میتوان از رستاخیز آگاهی سخن گفت؟ در این شامگاه دیرپای تاریخ، که پژواک گامهای توسعه در دالانهای تو در توی خودشناسی ملی گم گشته، آیا میتوان از طلوع خورشید معرفت در افق فردا نشان جست؟
به تعبیر خیام:
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است / در بند سر زلف نگاری بوده است
این دسته که بر گردن او میبینی / دستی است که بر گردن یاری بوده است
پژوهش ژرفنگر دکتر علیرضا رحیمی بروجردی، همچون منشوری در ظلمات معرفتشناختی معاصر، طیف پیچیدهی توسعهنیافتگی را در هفت اقلیم اندیشه به تماشا میگذارد. این اثر، نهتنها آینهای است در برابر جامعهی در بند توهم، بلکه رسالهای است در باب هرمنوتیک توسعه که لایههای تو در توی واقعیت اجتماعی را میکاود. اگر توسعه را به مثابهی سفری در مسیر آگاهی در نظر بگیریم، این کتاب، نقشهای است که خواننده را از پیچوخمهای جبر تاریخی به سمت چشماندازی از آزادی و خودآگاهی هدایت میکند.
واکاوی هستیشناختی در پرتو حکمت متعالیه
نویسنده، با رویکردی که میتوان آن را تلفیقی از پدیدارشناسی هوسرلی و حکمت متعالیهی ملاصدرا دانست، توسعهنیافتگی را نه در مقام امری عرضی، بلکه بهمثابهی جوهری مینگرد که در ذات تاریخی جامعه رسوب کرده است. در این مسیر، از منظر دریدایی به واسازی دوگانههای کاذب توسعه/سنت میپردازد و با نگاهی فوکویی، تبارشناسی قدرت را در نسبت با معرفت بازخوانی میکند. در ساحت این خوانش، توسعه نه امری مکانیکی، بلکه برآیند تعامل میان ساختارهای حکمرانی، فرهنگ سیاسی و کنشهای اجتماعی است.
مولانا در این باب میسراید:
ما چو چنگیم و تو زخمه میزنی / زاری از ما نی، تو زاری میکنی
ما چو ناییم و نوا در ما ز توست / ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست
در واقع، نویسنده بر این نکته تأکید دارد که توسعهنیافتگی نه نتیجهی فقدان منابع، بلکه حاصل نوعی «شکلبندی معرفتی» است که به بازتولید وابستگی، کنترل و رکود میانجامد. همانگونه که آلتوسر در خوانش خود از ایدئولوژی نشان میدهد که نهادهای بازتولیدکنندهی نظم، انسانها را در مواضع خاصی جای میدهند، رحیمی بروجردی نیز به این مسأله میپردازد که چگونه نظامهای کنترلی، سوژههای اجتماعی را در وضعیتی از انفعال و فقدان خلاقیت نگاه داشتهاند.
دیالکتیک سرمایه و معرفت: اقتصاد توسعه و بحران هویت
دکتر رحیمی بروجردی، با عبور از پارادایمهای تکساحتی توسعه، به تبیین رابطهی دیالکتیکی میان سرمایهی مادی و سرمایهی نمادین میپردازد. در این نگاه، که میتوان آن را متأثر از نظریهی میدان بوردیو دانست، توسعه محصول برهمکنش پیچیدهی عاملیت انسانی و ساختارهای اجتماعی است.
حافظ در این معنا میگوید:
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز / باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
از این منظر، توسعه، نهتنها بر بنیانهای اقتصادی، بلکه بر نظام ارزشی و فرهنگی استوار است. جوامعی که به انباشت سرمایهی فرهنگی پرداختهاند، مسیر پایدارتری برای توسعه گشودهاند، حال آنکه جوامع مبتنی بر کنترل ایدئولوژیک، در چرخهای از رکود و بحران گرفتار میآیند. در اینجا، نویسنده بهدرستی نشان میدهد که چگونه عدم شکلگیری یک طبقهی نخبگان مستقل و ظهور آنچه که او «اقتصاددانان حکومتی» مینامد، فرایند توسعه را به تأخیر انداخته است...... (ادامه دارد) پوریا محمودی
#دکتررحیمی_بروجردی
🌴
https://t.me/DrClips_tapes
http://dr-alireza-rahimi.ir/wp/#دکتررحیمی_بروجردی
@DrRahimiBoroujerdi
@Dama_Iranabad