#بخش_دوم نقد بر کتاب "چرا ایران نمی تواند توسعه پیدا کند؟"
تحلیل اپیستمولوژیک کتاب "چرا ایران نمی تواند توسعه پیدا کند؟": در جستجوی پارادایم گمشده
این اثر، با فراروی از تقلیلگراییهای مرسوم در گفتمان توسعه و با تأسی از نظریهی قابلیت آمارتیا سن و نهادگرایی داگلاس نورث، چشماندازی نو از مفهوم توسعه ترسیم میکند. در این منظر، توسعه نه مفهومی تکبعدی در اقتصاد سیاسی، بلکه برآیند تحول در نظام معنایی جامعه است.
عطار نیشابوری میگوید:
تا نگردی بیخبر از خویشتن / کی خبر یابی ز سرّ خویشتن
تا نسوزی جمله هستیهای خویش / کی توان دیدن تو هستیهای خویش
نویسنده، با تحلیلی نهادگرایانه، نشان میدهد که توسعه در گرو شکلگیری نهادهای مشوق خلاقیت و نوآوری است. اما آنچه که او از آن بهعنوان «نظامهای کنترلی» یاد میکند، بهطور نظاممند، ظرفیتهای درونی جامعه را سرکوب کرده و فرصتهای تاریخی را از میان برده است.
فرجام سخن: در آستانهی تحول پارادایمی
این کتاب را میتوان مانیفستی برای گذار از پارادایم توسعهنیافتگی به پارادایم خودآگاهی تاریخی دانست. نویسنده، با کالبدشکافی عالمانهی موانع توسعه و با بهرهگیری از روششناسی تطبیقی، راهی نو در اندیشیدن به مسئلهی توسعه میگشاید.
سعدی در این معنا میسراید:
گر از بسیط زمین عقل منعدم گردد / به خود گمان نبرد هیچ کس که نادانم
دکتر رحیمی بروجردی، با استفاده از مفاهیم روششناختی و بهرهگیری از تحلیلهای چندبعدی، نهتنها به فهم عمیقتری از توسعهنیافتگی دست مییابد، بلکه امکان برونرفت از این چرخهی معیوب را نیز ترسیم میکند. خواندن این اثر، نهتنها از آن جهت که پرده از علل توسعهنیافتگی برمیدارد، بلکه به سبب رویکرد آیندهنگرانهاش، برای هر اندیشمندی که به مسئلهی توسعه در ایران میاندیشد، ضرورتی انکارناپذیر دارد.
کتاب دکتر رحیمی بروجردی، تلاشی است متهورانه در جهت شکستن طلسم خودآگاهی کاذب و بازیابی هویت توسعهگرا. نقد کتاب ایشان، که از منظر دغدغهی احیای خودآگاهی تاریخی صورت میپذیرد، در عصر غلبهی نیهیلیسم معرفتی و نسبیگرایی ارزشی، چراغی است فراراه اندیشهی ایرانی.
استاد فرهیخته جناب دکتر رحیمی بروجردی،
در ساحت اندیشهای که شما در آن به کندوکاو پرداختهاید، نقد من تنها همچون قطرهای بود در برابر اقیانوس معرفتشناختی شما. همانگونه که ت.س. الیوت در "چهار کوارتت" میسراید:
"Time present and time past
Are both perhaps present in time future
And time future contained in time past"
این تداخل زمانها، که در اثر شما بهمثابه دیالکتیک توسعه و تاریخ تجلی یافته، یادآور این بیت حافظ است:
"در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد / عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد"
و چنانکه پابلو نرودا در "صد سونات عشق" میگوید:
"Quiero hacer contigo
lo que la primavera hace con los cerezos"
(میخواهم با تو همان کنم که بهار با شکوفههای گیلاس میکند)
همینگونه، کتاب شما نیز میخواهد با اندیشهی ایرانی همان کند که نوزایش با اروپای قرون وسطی کرد - شکوفایی خردی نو از دل سنتهای کهن.
به تعبیر رومی:
"هر نفس نو میشود دنیا و ما / بیخبر از نو شدن اندر بقا"
و در پژواک این اندیشه، ریلکه در "دفترهای مالته لاوریدس بریگه" مینویسد:
"Denn das Schöne ist nichts als des Schrecklichen Anfang"
(زیرا زیبایی چیزی نیست جز آغاز هراسانگیز)
این هراسانگیزی که شما در تحلیل موانع توسعه به آن پرداختهاید، همان نقطهی آغازین زیبایی تحول است - تحولی که در پس هر بحران، فرصتی نو میآفریند.
مایهی مباهات است که توانستهام در مقام شاگردی، گوشهای از ژرفای اندیشهی شما را بازتاب دهم. همچنان که پل والری میگوید:
"Le vent se lève, il faut tenter de vivre"
(باد برمیخیزد، باید کوشید به زیستن)
این کوشش برای زیستن، همان چیزی است که کتاب شما در جستجوی راههای تحقق آن است.
در پایان:
برگ خرد تو
در باد معرفت، راه
روشن میکند
با ارادت و احترام،
پوریا محمودی
#دکتررحیمی_بروجردی
🌴
https://t.me/DrClips_tapeshttp://dr-alireza-rahimi.ir/wp/#دکتررحیمی_بروجردی@DrRahimiBoroujerdi @Dama_Iranabad