بهنام، خواهر دادخواه بهنام محجوبی، در چهارمین سالگرد برادرش با انتشار ابن عکس نوشت:
«مامان دیگه نمیدونم چندمین باره که سرتو از بس به زمین یا سنگ بهنام کوبیدی ،شکستی ،دیگه شمارش از دستم در رفته،بهت حق میدم با اون بار غمی که توی سینه تو گذاشتن،تنها پسرت رو که با دست خالی و حقوق کارمندی بزرگ کردی و با هزار تا قرض ،دانشگاه فرستادی،چه قدر بابت معدل الف شدن بهنام شاد بودی ولی بعد که به خاطر حق طلبی بهنام، همه موقعیت های خوب شغلی رو ازش سلب کردن ،به خاطر حق خواهی دوسال حبس بهش دادن با اینکه گواهی عدم تحمل حبس داشت ،زندانیش کردن و در مرحله بعد اجازه دریافت قرص هاش رو ندادن و بهنام رو مجبور کردن به خوردن تعداد بالای قرصهای ناشناس،ولی بهنام هیچوقت دست از حق خواهی برنداشت ،غم همه آدما غم بهنام بود و سر همین بردنش تیمارستان امین اباد تا شکنجش بدن و در کنارش تو رو زجر دادن؛ این عکس رو تو وقتی پسرت رو در تیمارستان با دست و پای بسته پیدا کردی ، از پشت در گرفتی،چی کشیدی مامان،آخ مامان چه طور به تو روا داشتن،واین تنها بار نبود باز هم در مقابل درخواست تو که گفتی پسر سالممو مریض کردین لااقل مرخصی بهش بدین ببرم درمانش کنم گفتند خودمون میفرستیمش بهترین بیمارستان و باز هم اوردنش تیمارستان امین اباد و در اخر وقتی با هزار زور راضی شدن بهنام رو برگردونن زندان باز هم بهنام رو توی تیمارستان دیدی با دست و پای زنجیر شده که ازت خواسته بود شلوار و لباسشو براش مرتب کنی،اینهمه زجر توروسوزوند مامان ،پسرت رو جلوی چشمت شکنجه دادند ،قدرت تکلمش رو از دست داد،صدای بریده بریدشو تو اون وضع شنیدی،جگرت خون شد،در اثر شکنجه های امین آباد و خوراندن قرص و آمپول ناشناس نصف بدنش لمس شد و از تخت افتاد،انگشتهای دستش شکست حتی یه آتل رو از بهنام دریغ کردن و در انتها راضی شدن بعد از اینکه درزندان کاری کردن که مرگ مغزی بشه ، جسم مرگ مغزی شدشو به بیمارستان ببرن تا نه روز دیگه هم با نگفتن حقیقت آزارت بدن و هیچوقت یادم نمیره وقتی دست آویزون شده بهنام از تخت رو توی آی سی یو دیدی چه طور با چشمان بهت زده از کشته شدن تنها پسرت ،بهنامت ،چشم خوشگلت زاری کردی و به سرو صورتت میزدی ،ولی باز هم تهدید بود و دلشوره تا ابد ندونستن جای مزار بهنام،این همه زجر رو به تو روا دونستن،ولی مامانقسم به خون به ناحق ریخته شده بهنام،
قسم به صورت خونی تو مامان،
این خونها بی جواب نمیمونه.»
#بهنام_محجوبی #دادبان
«مامان دیگه نمیدونم چندمین باره که سرتو از بس به زمین یا سنگ بهنام کوبیدی ،شکستی ،دیگه شمارش از دستم در رفته،بهت حق میدم با اون بار غمی که توی سینه تو گذاشتن،تنها پسرت رو که با دست خالی و حقوق کارمندی بزرگ کردی و با هزار تا قرض ،دانشگاه فرستادی،چه قدر بابت معدل الف شدن بهنام شاد بودی ولی بعد که به خاطر حق طلبی بهنام، همه موقعیت های خوب شغلی رو ازش سلب کردن ،به خاطر حق خواهی دوسال حبس بهش دادن با اینکه گواهی عدم تحمل حبس داشت ،زندانیش کردن و در مرحله بعد اجازه دریافت قرص هاش رو ندادن و بهنام رو مجبور کردن به خوردن تعداد بالای قرصهای ناشناس،ولی بهنام هیچوقت دست از حق خواهی برنداشت ،غم همه آدما غم بهنام بود و سر همین بردنش تیمارستان امین اباد تا شکنجش بدن و در کنارش تو رو زجر دادن؛ این عکس رو تو وقتی پسرت رو در تیمارستان با دست و پای بسته پیدا کردی ، از پشت در گرفتی،چی کشیدی مامان،آخ مامان چه طور به تو روا داشتن،واین تنها بار نبود باز هم در مقابل درخواست تو که گفتی پسر سالممو مریض کردین لااقل مرخصی بهش بدین ببرم درمانش کنم گفتند خودمون میفرستیمش بهترین بیمارستان و باز هم اوردنش تیمارستان امین اباد و در اخر وقتی با هزار زور راضی شدن بهنام رو برگردونن زندان باز هم بهنام رو توی تیمارستان دیدی با دست و پای زنجیر شده که ازت خواسته بود شلوار و لباسشو براش مرتب کنی،اینهمه زجر توروسوزوند مامان ،پسرت رو جلوی چشمت شکنجه دادند ،قدرت تکلمش رو از دست داد،صدای بریده بریدشو تو اون وضع شنیدی،جگرت خون شد،در اثر شکنجه های امین آباد و خوراندن قرص و آمپول ناشناس نصف بدنش لمس شد و از تخت افتاد،انگشتهای دستش شکست حتی یه آتل رو از بهنام دریغ کردن و در انتها راضی شدن بعد از اینکه درزندان کاری کردن که مرگ مغزی بشه ، جسم مرگ مغزی شدشو به بیمارستان ببرن تا نه روز دیگه هم با نگفتن حقیقت آزارت بدن و هیچوقت یادم نمیره وقتی دست آویزون شده بهنام از تخت رو توی آی سی یو دیدی چه طور با چشمان بهت زده از کشته شدن تنها پسرت ،بهنامت ،چشم خوشگلت زاری کردی و به سرو صورتت میزدی ،ولی باز هم تهدید بود و دلشوره تا ابد ندونستن جای مزار بهنام،این همه زجر رو به تو روا دونستن،ولی مامانقسم به خون به ناحق ریخته شده بهنام،
قسم به صورت خونی تو مامان،
این خونها بی جواب نمیمونه.»
#بهنام_محجوبی #دادبان