Репост из: Miim (کانال رسمی آثار عیسی اسدی)
☑🖋
✔ ردا را بتکان!
آشفتهام؛ میخواهم بروم اما نمیدانم بهکجا! پریشان میزند این ذهنِ ناساز با قلب و تمام راههای جهان را برای رسیدن به یک هدفِ معلوم و یک مقصدِ مشخص، بیراه میبینم. آیا من از بارگاه هستی طرد شدهام؟ آیا این روان، دیگر این تن را نمیشناسد و روحام در خیالِ جریان زنده، مرده است؟
باید ترک کنم این شهر را! این شهر سرد و دودآلود را و مردمی را که نمیخواهند بتوانند دوست داشته باشند و دوست داشته شوند؛ مردمی که صبح تا شبشان را مابین دیوارهای سنگی شرکتها و سازمانها مشغول آبالککردناند و پشت تلفنها بهکار آب به جای شراب فروختن در دیار روحانیون بزهکار.
بسیار مهر افشاندم و بسیار هم زخم خوردم اما زخمیِ دست و پا بریده را چه به پایکوبی به قصد امتداد مسیر؟ باید از این شهر رفت، تشنه، بیانتظار آب و خاک از ردا فشان.
🖋 عیسی اسدی میم
۱۵ بهمن ۱۴۰۳
®Isa Aasadi, Poet & Translator
@Miim_IsaAasadi
🫎
✔ ردا را بتکان!
آشفتهام؛ میخواهم بروم اما نمیدانم بهکجا! پریشان میزند این ذهنِ ناساز با قلب و تمام راههای جهان را برای رسیدن به یک هدفِ معلوم و یک مقصدِ مشخص، بیراه میبینم. آیا من از بارگاه هستی طرد شدهام؟ آیا این روان، دیگر این تن را نمیشناسد و روحام در خیالِ جریان زنده، مرده است؟
باید ترک کنم این شهر را! این شهر سرد و دودآلود را و مردمی را که نمیخواهند بتوانند دوست داشته باشند و دوست داشته شوند؛ مردمی که صبح تا شبشان را مابین دیوارهای سنگی شرکتها و سازمانها مشغول آبالککردناند و پشت تلفنها بهکار آب به جای شراب فروختن در دیار روحانیون بزهکار.
بسیار مهر افشاندم و بسیار هم زخم خوردم اما زخمیِ دست و پا بریده را چه به پایکوبی به قصد امتداد مسیر؟ باید از این شهر رفت، تشنه، بیانتظار آب و خاک از ردا فشان.
🖋 عیسی اسدی میم
۱۵ بهمن ۱۴۰۳
®Isa Aasadi, Poet & Translator
@Miim_IsaAasadi
🫎