.
لینک قسمت اول:
https://t.me/c/1477520398/48652
#پارت269
اول از همه مادرش وارد خونه شد و بعدش پدرش و الیاس.
مشخص بود که الیاس از اومدن به اینجا رضایت نداره و این توی تک تک حرکاتش کاملاً معلوم بود.
مدام به در و دیوار خونه نگاه میکرد و انگار دنبال این بود که از یه چیزی ایراد بگیره.
کاملا به گلرخ حق میدادم که نمیخواست بهونه دستشون بده.
به قول خودشون به اندازه کافی توی این خونه و زندگی اذیت شده بود و نمیخواست که خانوادهاش هم این رو بدونن.
به داخل پذیرایی هدایتشون کردیم احساس میکردم گلرخ با تمام معذب بودنی که داره احساس خوشحالی میکنه.
احتمالاً اون برعکس خانوادهاش دلش میخواست این دید و بازدیدها بیشتر بشه.
به محض نشستن و جابه جا شدن نجس خانم شروع به پذیرایی کرد.
به گفته گلرخ هنوز هیچ کدوم از اعضای خانوادهاش خبر نداشتن که گلرخ بارداره.
-دخترم چرا برای خونت خدمتکار گرفتی خوب خودت یه سری کار کوچیک هست انجام بده دیگه.
به نظرم حالا وقتش بود که من خودی نشون بدم و بهشون بفهمونم که چقدر دخترشون برام عزیزه.
-نه مادر جان من دلم نمیخواد گلرخ با این کار خودشو خسته کنه.
هزار تا کار هست که میتونه تو خونه انجام بده اما کار خونه خسته کردن بیخودی خودشه.
برق تحسین رو توی چشمای مادرش دیدم نگار داشت خیالش راحت میشد که دخترش دست آدم خوبی افتاده.
🍑 رمان جذاب و اتشین #هرسام را هر روز ساعت ۱۸:۳۰ از کانال دنبال کنید.
👩🏻⚕ @amuzeshe_zanashue
لینک قسمت اول:
https://t.me/c/1477520398/48652
#پارت269
اول از همه مادرش وارد خونه شد و بعدش پدرش و الیاس.
مشخص بود که الیاس از اومدن به اینجا رضایت نداره و این توی تک تک حرکاتش کاملاً معلوم بود.
مدام به در و دیوار خونه نگاه میکرد و انگار دنبال این بود که از یه چیزی ایراد بگیره.
کاملا به گلرخ حق میدادم که نمیخواست بهونه دستشون بده.
به قول خودشون به اندازه کافی توی این خونه و زندگی اذیت شده بود و نمیخواست که خانوادهاش هم این رو بدونن.
به داخل پذیرایی هدایتشون کردیم احساس میکردم گلرخ با تمام معذب بودنی که داره احساس خوشحالی میکنه.
احتمالاً اون برعکس خانوادهاش دلش میخواست این دید و بازدیدها بیشتر بشه.
به محض نشستن و جابه جا شدن نجس خانم شروع به پذیرایی کرد.
به گفته گلرخ هنوز هیچ کدوم از اعضای خانوادهاش خبر نداشتن که گلرخ بارداره.
-دخترم چرا برای خونت خدمتکار گرفتی خوب خودت یه سری کار کوچیک هست انجام بده دیگه.
به نظرم حالا وقتش بود که من خودی نشون بدم و بهشون بفهمونم که چقدر دخترشون برام عزیزه.
-نه مادر جان من دلم نمیخواد گلرخ با این کار خودشو خسته کنه.
هزار تا کار هست که میتونه تو خونه انجام بده اما کار خونه خسته کردن بیخودی خودشه.
برق تحسین رو توی چشمای مادرش دیدم نگار داشت خیالش راحت میشد که دخترش دست آدم خوبی افتاده.
🍑 رمان جذاب و اتشین #هرسام را هر روز ساعت ۱۸:۳۰ از کانال دنبال کنید.
👩🏻⚕ @amuzeshe_zanashue