شاه_توت
لینک قسمت اول
https://t.me/c/1225330818/93231#قسمت_صد_پنجاه_پنج
باید از دست بابا فرار می کردم، نمیذاشتم مجبورم
کنه به پای حاتمی بیوفتم. این اتفاق نمی افتاد.
برام مهم نبود سر شراکتشون چی میاد همونطوری
که برای بابا مهم نبود سر دخترش چی میاد.
اره این پایان من و هاوش حاتمی بود...
جدای از اخالقش دلم برای یخ مذاب چشماش تنگ
می شد...
و مطمئن بودم همیشه و تا آخر تو آمپاس خالکوبی
ای که داستانشو نمی دونستم می موندم...
و مطمئن تر بودم اون روزی که فرسنگ ها دور
از کشور و شهر خودم، توی یه شهر و خیابون
غریبه با حاتمی قدم زدم و خندیدم و خاطره ساختم
هیچ وقت از یادم نخواهد رفت...
شاید چند سال بعد اومدم سئول و به یاد اون روز
توی همون خیابون قدم زدم... نمیدونم....
کسی خبر نداره از آینده!
مصمم تر از وان اومدم بیرون، خودمو آب کشیدم
و توی رختکن حوله بلند سفید رنگمو تنم کردم،
دلم برای این حموم الکچری هم تنگ می شد!
هه!
حاتمی هنوز خواب بود، توی این نیم ساعتی که
من حموم بودم تبش کامل افتاده بود و عمیق
خوابش برده بود.
رفتم سر وقت کمدم، لباسامو یکی یکی ولی بی
صدا از اتاق بردم بیرون و اون جا چیدمشون توی
چمدون.موهامم چون روی شونم رها کرده بودم خودشون
بعد از نیم ساعت خشکیدن.
ساعت یه ربع به شیش بود که بعد از اخرین باری
که تبشو چک کردم و خیالم راحت شد نشستم پشت
صندلی آشپزخونه و براش نوشتم:
-سالم آقای حاتمی. تبتون خدا رو شکر قطع شده
بود ولی محض احتیاط تب بر روی کنسوله،
همینطور یه چرک خشک کن قوی و دیفن
هیدرامین برای گلودرد احتمالیتون. اینا رو هر
هشت ساعت مصرف کنید چون میدونم قرار نیست
برید دکتر!
اونی هم که تو نایلون گذاشتم آویشنه. جیران دارو
نمی خوره هیچ وقت، هر وقت سرما میخوره با
این زودی خوب میشه. اگر شما هم مثل جیران
دارو مصرف نمی کنید اینو هر شب دم کنید و
بخورید.منم همونطور که خودتون خواسته بودید برگشتم
ایران. یعنی االن که نرفتم ولی وقتی اینو می
خونید احتماال ایران باشم.
تموم صفحه هارو چک کردم، بسته هاش رو هم
پلمپ شده سپردم دست چا. دیگه وظیفه ای در قبال
شما ندارم.
همه چیز طبق خواسته خودتون پیش میره، من از
هتل میرم نگرانش نباشید، کلیدو هم میدم به آقای
نادم.
شراکتتون با پدرم هم برام مهم نیست، دیگه کاری
با پدرم ندارم.
ببخشید که بدون مترجم می مونید اما این اتفاق باید
خیلی زود تر از اینا می افتاد.
دیگه این که... اممم...
فکر کنم همه چیزایی که باید می گفتم رو گفتم.
❌توجه توجه داستان عاشقانه و زیبای جدید #شاه_توت هر صبح و عصر در کانال قرار داده میشود.
@puchesm1