ایده و حرفهای زنانگی

سال پیش تو یک کلاس گروهی، حال خیلی بدی رو تجربه می کردم.
احساس می کردم همه چیز از کنترل ام خارج شده. بی اختیار گریه ام می گرفت، حسابی ناامید شده بودم از خودم و احساس شکست‌ همه وجودمو گرفته بود.

اواخر کلاس و بعد چند روز دوره دیدن، استاد منو به یک کنار کشوند و گفت:

من‌ متوجه چیزی در تو شدم که احساس می کنم حال بدت به خاطر اونه.
پرسیدم چی؟ گفت:
«به نظر موجودی در تو زندگی‌ می کنه که بهت اجازه ی از دست دادن نمیده». برو و پیداش کن.

ببین کی و کجا در تو‌ زاده شده، چطور انقد بزرگ شده که حالا گلوت رو، راه تنفست رو گرفته دستش.

چند وقت قبل یکی ‌از اقوام تعریف می‌ کرد:
بچه که بودیم گاهی از باغ های اطراف خونه، میوه دزدی می کردیم. چند تا پسر بچه بودیم که برای هم قلاب می گرفتیم و از سر و کول هم، پله می ساختیم تا از دیوار مردم بالا بریم.

هرکی می رفت سراغ یک درخت و تا می تونست میوه میچید. اول جیب هاشو پر میکرد و بعد، بقیه اش رو تو ادامه ی جلوی لباسش‌ که شکل یک کیسه ی پر شده بود می ریخت.

صحنه ی وحشتناک ماجرا اما وقتی شروع می شد که سگ باغ می فهمید و دنبالمون می کرد. انقدر تند، که فرار کردن ازش غیر ممکن می شد.

ازم پرسید فکر می کنی تو اون شرایط، کی موفق می شد ازش فرار کنه؟ پرسیدم اون که همه میوه هاش رو جا میذاشت؟
گفت نه، اون که غیر میوه هاش، حتی دم پایی هاشو هم جا میذاشت و فرار می کرد.
چون سخته با دمپایی بدویی.

روزگار همینه...

«گاهی برای این که خودت رو حفظ کنی مجبوری هر آنچه داری رو بذاری زمین و بری. گاهی مجبوری از تعلقاتی که سخت به دست میان اما منجر به شکست تو میشن بگذری».
و تو این طور نجات پیدا می کنی.

#امیرعلی_ق
🍃🎈🍃🎈🍃🎈🍃🎈🍃
💖🅾💖
https://t.me/+TZFANY2l5exqBxGd

حرفهای خودمونی
🍃🎈🍃
سلام به همه دوستان
تقريبا ٩ساله ازدواج كردم تو اين مدت قهروآشتي زياد داشتيم بالاخره بحث پيش مياد ولي مشكل من قهرهاي طولاني مدته همسرم بود كه تا من پاپيش نميذاشتم ايشون آشتي نميكردن حتي تا يه هفته ولي اگه من ناراحت ميشدم فقط با يه لبخند همه چيو تموم ميكردم ولي ماشالله همسرم ...منم تصميم گرفتم كه واسه آشتي اصلا پيش قدم نشم وقتي ديد منم مثل خودش شدم ديگه اونم كوتاه ميومد منم یه لقب بهش داده بودم واونو با خنده دخترخانوم صدا ميكردم كه اصلا تحملشو نداشت وبه اين ترتيب اين اخلاق بدش تموم شد ونكته ديگه اينكه ما خودمون هيچ مشكلي باهمديگه نداريم وبحث هاي ما بيشتر اوقات سرخانواده همسرم هست ومن اين تجربه رو بدست اوردم كه همسرم كاري از دستش برنمياد هرچيه اونا خانواده اش هستن واينكه با گفتن حركات وحرفاشون به همسرم رفتار اونا هيچ تغييري نميكنه پس من چرا خونه زندگي خودمو به خاطر اونا جهنم بكنم بعد اين همه سال رفتار اونا به همون شكل هست وتغييري نكرده ولي من تصميم گرفتم ازخانواده همسرم حرفي نزنم وخداروشكر همسرمم حساسيتش كمتر شده وخودش عاقلانه داره رفتاره اونارو ميبينه ووقتي ميبينه ميايم خونه من هيچي نميگم خيلي مهربونتر ازقبل با من رفتار ميكنه واين يعني اينكه خودشم متوجه رفتار اونا شده وممنون من هست كه به روش نياوردم ببخشيد كه طولاني شد ولي يه حرف ازخواهر كوچيكتون داشته باشين و اون اينكه زندگي خيلي كوتاهه كه ما به خاطر مسائل كوچيك وديگراني كه سرشون به زندگي خودشون گرمه اوقات خودمونو تلخ كنيم هميشه خوش باشين وعاشق هم 😍😍
🍃🎈🍃🎈🍃🎈🍃🎈🍃
💖🅾💖
https://t.me/+TZFANY2l5exqBxGd