یه چیز دیگه هم بگم و برم😁
من معلم هستم و سال ۹۵ اولین سال خدمتم ، دورترین روستای شهرمون بود یه جورایی لب مرز بودیم . ولی روستای پرجمعیتی بود و در هر خونه باز میشد کلی بچه میریخت بیرون .👶👧🧒👦👩🧑
هر مردی ۲،۳ تا زن داشت😒😒
بچه های من کلاس اول بودن ، زمستون بود برف زیادی باریده بود و آب ها یخ زده بود ، پسر بهیار روستا، داخل کلاسم بود و مثلاً تمیز و باکلاس کلاسمون بود😌😌
اجازه گرفت بره دستشویی گفتم برو.
نرفته سریع برگشت منم گفتم محمد طاها مگه نرفتی دستشویی😳 گفت چرا😃
گفتم چقدر سریع!!! مگه باخودت آفتابه از سالن نبردی؟ چرا دستات خشکه؟🧐
گفت اجازه من که گووووو 💩💩نکردم (یعنی خدا شاهده با همین غلظت😁😁) یه شاش سرپایی بود دیگه.🤠😎
من یهو لال شدم.😶
نه به خاطر نظافتش
به خاطر منطقش😂
مامان فرزانه 🤱😊
#سوتی_های_زنونه
https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V
برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
من معلم هستم و سال ۹۵ اولین سال خدمتم ، دورترین روستای شهرمون بود یه جورایی لب مرز بودیم . ولی روستای پرجمعیتی بود و در هر خونه باز میشد کلی بچه میریخت بیرون .👶👧🧒👦👩🧑
هر مردی ۲،۳ تا زن داشت😒😒
بچه های من کلاس اول بودن ، زمستون بود برف زیادی باریده بود و آب ها یخ زده بود ، پسر بهیار روستا، داخل کلاسم بود و مثلاً تمیز و باکلاس کلاسمون بود😌😌
اجازه گرفت بره دستشویی گفتم برو.
نرفته سریع برگشت منم گفتم محمد طاها مگه نرفتی دستشویی😳 گفت چرا😃
گفتم چقدر سریع!!! مگه باخودت آفتابه از سالن نبردی؟ چرا دستات خشکه؟🧐
گفت اجازه من که گووووو 💩💩نکردم (یعنی خدا شاهده با همین غلظت😁😁) یه شاش سرپایی بود دیگه.🤠😎
من یهو لال شدم.😶
نه به خاطر نظافتش
به خاطر منطقش😂
مامان فرزانه 🤱😊
#سوتی_های_زنونه
https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V
برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️