داستان کوتاه:با میا و کوروش دوست میشی و قرار میزاری که شام بری خونشون ولی کوروش کلیدو زودتر بهت میده میگه یه کادو برای میا بگیرو زودتر بیا خونه که سورپرایزش کنیم.
ساعت ۷ نیم میری خونشون، درو باز میکنی میبنی هیچ صدایی نمیاد جز یه صدایی مثل صدای طناب...
پارت دوم ۹۹ ریکشن👍