#لذت_شیرین
🔞#اخطار این رمان +25 سال می باشد و مناسب همه سنین نمی باشد.
#قسمت_۲۶۱
چشم غره ای به صفحه ی گوشی رفتم... انگار امیر داشت میدید از
پشت گوشی!
پیام دومشو خوندم: من دلم طاقت نمیاره مهرو حداقل هرچند
ساعت بذار باهات صحبت کنم تا خیالم راحت باشه!
سومی: چرا جواب نمیدی؟ من تو راهم لطفا لوکیشن بده!
با تعجب به پیام آخرش خیره شدم. تو راهه؟تو راه کجا؟
یا خدا نکنه جامو فهمیده باشه؟
اما چجوری؟ من که جی پی اسم روشن نیس!
یعنی ممکنه فهمیده باشه؟
ای خدا اصلا دوست ندارم بیاد اینجا... حالا چیکار کنم؟
کلافه ازجام بلند شدم. خواستم برم تو خونه که یه ماشین شاسی
بلندو تو حیاط دیدم!
متعجب و کنجکاو خواستم وارد خونه بشم که یاد لباسام افتادم
اگه یه غریبه باشه آبروم میره!
چیکار کنم حالا؟!
به در بسته خیره بودم و ذهنم خالی بود. یهو گوشیم زنگ خورد
به صفحه نگاه کردم. با دیدن اسم امیر موندم جواب بدم یا نه
اگه جواب میدادم همه چیز لو میرفت... یعنی خودم لو میدادم!
با باز شدن در ویلا شوکه به کسی که اومد بیرون خیره شدم. این
دیگه کیه؟
بازیگر هالیوودیه؟
اون با تعجب به من و منم با تعجب به اون خیره بودم... این
دوست عماده؟
چه دوستای خوشگل و با کلاسی داره!
با صدای مامان که سرم داد زد از هپروت بیرون اومدم: مهرو این
چه وضعیه؟
تو بیرون چیکار میکنی؟
هول و دستپاچه به دور و برم نگاه کردم. با دیدن گلا از دهنم
پرید: اومده بودم عکس بگیرم!
مامان با اخم بهم تشر زد: با این وضع؟
بعد به لباسام اشاره کرد. من خودم به اندازه ی کافی خجالت
کشیده بودم حالا مامان هم داشت بدترش میکرد.
با خجالت دوییدم به سمت در ویلا
از کنار اون یارو که رد میشدم زیرلب ببخشیدی گفتم که حتی
خودمم دلیلشو نفهمیدم!
تند و سریع راه پله رو بالا رفتم و خودمو چپوندم تو اتاق!
نفس نفس زنون به در تکیه دادم و دستمو روی قفسه سینم
گذاشتم
حالا وقت مهمون اومدن بود؟
یهو یادم افتاد امیر داشت بهم زنگ میزد.
به صفحه نگاه کردم... یعنی زنگ بزنم؟
یا اینکه صبر کنم خودش زنگ بزنه؟
شاید دوباره مثل دفعه ی قبل بشه و هیشکدوممون دیگه سراغ
همو نگیریم.
پس بهش زنگ زدم...
امیر_ کجایی تو؟
اخم کردم هرچند که اون نمیدید اما، سعی کردم از لحن حرف
زدنم عصبانیتمو بفهمه!
_ علیک سلام! چیه هی پیام میدی زنگ میزنی؟
_ این چه وضع حرف زدنه مهرو؟
_ خودتو نمیگی آقا؟ هنوز چیزی نگفته با اون لحن بدت ازم
میپرسی کجام؟
_ انتظار داری لحنم خوب باشه؟ نمیتونی بهم خبر بدی که حداقل
دلشوره نگیرم؟
🔞#اخطار این رمان +25 سال می باشد و مناسب همه سنین نمی باشد.
#قسمت_۲۶۱
چشم غره ای به صفحه ی گوشی رفتم... انگار امیر داشت میدید از
پشت گوشی!
پیام دومشو خوندم: من دلم طاقت نمیاره مهرو حداقل هرچند
ساعت بذار باهات صحبت کنم تا خیالم راحت باشه!
سومی: چرا جواب نمیدی؟ من تو راهم لطفا لوکیشن بده!
با تعجب به پیام آخرش خیره شدم. تو راهه؟تو راه کجا؟
یا خدا نکنه جامو فهمیده باشه؟
اما چجوری؟ من که جی پی اسم روشن نیس!
یعنی ممکنه فهمیده باشه؟
ای خدا اصلا دوست ندارم بیاد اینجا... حالا چیکار کنم؟
کلافه ازجام بلند شدم. خواستم برم تو خونه که یه ماشین شاسی
بلندو تو حیاط دیدم!
متعجب و کنجکاو خواستم وارد خونه بشم که یاد لباسام افتادم
اگه یه غریبه باشه آبروم میره!
چیکار کنم حالا؟!
به در بسته خیره بودم و ذهنم خالی بود. یهو گوشیم زنگ خورد
به صفحه نگاه کردم. با دیدن اسم امیر موندم جواب بدم یا نه
اگه جواب میدادم همه چیز لو میرفت... یعنی خودم لو میدادم!
با باز شدن در ویلا شوکه به کسی که اومد بیرون خیره شدم. این
دیگه کیه؟
بازیگر هالیوودیه؟
اون با تعجب به من و منم با تعجب به اون خیره بودم... این
دوست عماده؟
چه دوستای خوشگل و با کلاسی داره!
با صدای مامان که سرم داد زد از هپروت بیرون اومدم: مهرو این
چه وضعیه؟
تو بیرون چیکار میکنی؟
هول و دستپاچه به دور و برم نگاه کردم. با دیدن گلا از دهنم
پرید: اومده بودم عکس بگیرم!
مامان با اخم بهم تشر زد: با این وضع؟
بعد به لباسام اشاره کرد. من خودم به اندازه ی کافی خجالت
کشیده بودم حالا مامان هم داشت بدترش میکرد.
با خجالت دوییدم به سمت در ویلا
از کنار اون یارو که رد میشدم زیرلب ببخشیدی گفتم که حتی
خودمم دلیلشو نفهمیدم!
تند و سریع راه پله رو بالا رفتم و خودمو چپوندم تو اتاق!
نفس نفس زنون به در تکیه دادم و دستمو روی قفسه سینم
گذاشتم
حالا وقت مهمون اومدن بود؟
یهو یادم افتاد امیر داشت بهم زنگ میزد.
به صفحه نگاه کردم... یعنی زنگ بزنم؟
یا اینکه صبر کنم خودش زنگ بزنه؟
شاید دوباره مثل دفعه ی قبل بشه و هیشکدوممون دیگه سراغ
همو نگیریم.
پس بهش زنگ زدم...
امیر_ کجایی تو؟
اخم کردم هرچند که اون نمیدید اما، سعی کردم از لحن حرف
زدنم عصبانیتمو بفهمه!
_ علیک سلام! چیه هی پیام میدی زنگ میزنی؟
_ این چه وضع حرف زدنه مهرو؟
_ خودتو نمیگی آقا؟ هنوز چیزی نگفته با اون لحن بدت ازم
میپرسی کجام؟
_ انتظار داری لحنم خوب باشه؟ نمیتونی بهم خبر بدی که حداقل
دلشوره نگیرم؟