🌱#خیال
لینک قسمت اول
https://t.me/new_ziba/34760
#قسمت_صدوپنج
به حضورش تو خونه عادت کرده بو دم اما حوصل هی رفتارهاشُ نداشت م.
با عشوه دستی به موهاش ک شید و لبهاش و غنچه کرد و گفت:
-عشقم ما هعسل کجا م یریم؟!
ب لیط رو به سمتش گرفتم و ب ا بیحوصلگی گفتم:
-لند ن.
ذوق زده ج یغی کش ید و خم شد و ل بهام رو کوتاه بوسید و آروم پَسش زدم و گفتم:
-قرار بود انقد بهم نچس بی اَدای ز نهای خوشبخت
هم در نیار؛ یکم بعد جدا م یشیم خوب م یدون ی!
با لب و لوچ هی آویزون گفت:
-شا ید تونست یم باهم زند گی ک نیم.
کلافه گفتم:
-بعد از یه مدت م یگیم تفاهم نداشت یم؛ نساخت ی م و جدا م یشیم.
با کلافگی نگاهم کرد و از روی پام بلند شد و بدون توجه بهم لبا سخوابش رو از تَنش بیرون
کش ید و خیره به بدنِ برهن هاش شدم و پوکر فیس گفتم ؛
-م یخوای تحریکم ک نی ؟
نیشخندی زد و با لوندی گفت:
-چرا که ن ه!
پوزخندی زدم و از جام بلند شدم و طعن های بهش زدم و ب یتوجه بهش خواستم از اتاق بیرون بزنم
که با صداش به خودم اومدم.
-تو عاشق ک سی هست ی؟!
ابرویی بالا انداختم و دست به س ینه نگاهش کردم که مشغول جمع کردن لبا سخوابش از روی
زمین بود و با تردید گفت:
-درست حدس زدم ؟!
پوزخندی زدم و نزد یکش شدم و چون هاش رو توی دستم گرفتم و خ شدار گفتم:
-خوب م یدونم نز دیک من شدی تا بتونی دل برسام و به دست ب یاری، خوب م یدونم برسام بهت
محل سگ هم ن م یزاره، پس زَن هرزهی من حواست و جمع کن انقدر تو کارای من دخالت نکن!
کفری نگاهم کرد و حر فی نزد و روی تخت نشست.
به سمت بیرون قدم برداشتم و نفس عم یقی کشیدم این ماه عسل لعنتی هم زوری بود برای بستن
دهن بقیه..
-آیگ لمجد-
نیم نگاهی به مریدا انداختم که مشغول چت کردن بود و هر از گاهی عصبی کیبورد گوشیش رو
فشار م یداد.
طولی نکش ید که چند د قیقه بعد از جاش بلند شد و به سمت اتاقش رفت.
آروم بلند شدم و پشت در و ایسادم که نیم هباز بود.
با صداش که آروم حرف م یزد به خودم اومدم.
-انقد برای من شرط و شروط نزار، گفتم میام دیگه.
متعجب بهش گوش دادم و با صدای زنگ در به خودم اومدم.
کلافه به سمت در راه افتادم خدا م یدونست این
مریدا چه غلطی کرده که از اون شب بهبعد انقدر استرس داره و حرف نم یزنه.
منظورش از شرط و شروط چی بود؟!
⭕️ #سریع استارت بزنید تا حداقل 50 دلار بدست بیارید اونم فقط با انجام تسک ها 😱👇
🔻 از کانال انتهای صفحه هم میتونید ربات های معتبر و تاریخ لیستشون و نحوه دریافت پاداشتون رو ببینید.
نفس عم یقی کشیدم و در رو باز کردم و با د یدنِ مَردی به خودم اومدم.
-این بسته برای شما اومده!
متعجب از دستش گرفتم و گ فتم:
-کی فرستاده؟!
شون های بالا انداخت و زمزمه کرد:
-اطلا عی ندارم، ناشناس بوده.
متعجب نگاهش کردم که از حضورم دور شد.
کلافه داخل شدم و به سمت اتاقم رفتم و پاکت توی دستم رو باز کردم.
با دیدنِ یه برگه متعجب بازش کردم و با خوندنش چش مهام چهارتا شد.
-اگه م یخوای جواب سوالهاتُ بگیری و بدونی چرا داری مورد آزار و اذیت قرار م یگیرید به
آدر سی که م یگم امشب ساعت نُه ب یا؛ اما تنها!
خیره به آدرس شدم که قبرستون بود، متعجب آب دهنم رو قورت دادم و نفس ع میق کش یدم و
سریع پاکت رو جمع کردم و توی کشو گذاشتم.
خیره به ساعت شدم که هشت شب رو نشون م یداد.
دس تی به موهام کش یدم و روی تخت دراز ک شید م.
بهترین کار رفتن بود، با ید م یفهمیدم این بلاهایی که داره سرمو ن میاد به خاطر چیه، اصلا چرا ؟!
هزاران سوال ب یجواب داشتم که مطمئن بودم اگه یکم دیگه پیش بره عقلم و از دست م یدم..
کلافه لبا سهام رو عوض کردم و گوشیم رو توی ج یبِ کاپشن م گذاشتم و کلاهم رو سرم کردم و از
اتاق خارج شدم.
درحا لی که مشغول پوشیدن کف شهام بودم با صد ای مریدا به خودم اومد م.
-کجا م یری؟!
نفس عم یقی کشیدم و با صدای لرزونی گفتم:
-م یرم شرکت.
عمیق نگاهم کرد و با نگرانی گفت:
-تو خودت گفتی از قصد رشوه دادن به شرکت، تا برسام اذ یتت کنه و بری با یه شخ صی رو به رو
شی تا بدتر مغزتُ درگیر کنه، با اون اطلاعاتی که بهم دادی هم حدس م یزنم طرف شکل آردا بود
همون جاسوس قلاب یای که از من تو سلول خون گرفت برای مغز استخوان خودت م یدونی تهش
معلوم شد آردا جاسوس بوده تو ا کیپ شاهان و رف یق برسامِ، الان م یخوای بری اونجا؟!
🔞 #توجه: اگر بلد نیستید ازربات های تلگرامی پول دربیارید آموزشش در کانال زیر هست وارد بشید و استفاده کنید. 💦👇
@airdbcoins💚
لینک قسمت اول
https://t.me/new_ziba/34760
#قسمت_صدوپنج
به حضورش تو خونه عادت کرده بو دم اما حوصل هی رفتارهاشُ نداشت م.
با عشوه دستی به موهاش ک شید و لبهاش و غنچه کرد و گفت:
-عشقم ما هعسل کجا م یریم؟!
ب لیط رو به سمتش گرفتم و ب ا بیحوصلگی گفتم:
-لند ن.
ذوق زده ج یغی کش ید و خم شد و ل بهام رو کوتاه بوسید و آروم پَسش زدم و گفتم:
-قرار بود انقد بهم نچس بی اَدای ز نهای خوشبخت
هم در نیار؛ یکم بعد جدا م یشیم خوب م یدون ی!
با لب و لوچ هی آویزون گفت:
-شا ید تونست یم باهم زند گی ک نیم.
کلافه گفتم:
-بعد از یه مدت م یگیم تفاهم نداشت یم؛ نساخت ی م و جدا م یشیم.
با کلافگی نگاهم کرد و از روی پام بلند شد و بدون توجه بهم لبا سخوابش رو از تَنش بیرون
کش ید و خیره به بدنِ برهن هاش شدم و پوکر فیس گفتم ؛
-م یخوای تحریکم ک نی ؟
نیشخندی زد و با لوندی گفت:
-چرا که ن ه!
پوزخندی زدم و از جام بلند شدم و طعن های بهش زدم و ب یتوجه بهش خواستم از اتاق بیرون بزنم
که با صداش به خودم اومدم.
-تو عاشق ک سی هست ی؟!
ابرویی بالا انداختم و دست به س ینه نگاهش کردم که مشغول جمع کردن لبا سخوابش از روی
زمین بود و با تردید گفت:
-درست حدس زدم ؟!
پوزخندی زدم و نزد یکش شدم و چون هاش رو توی دستم گرفتم و خ شدار گفتم:
-خوب م یدونم نز دیک من شدی تا بتونی دل برسام و به دست ب یاری، خوب م یدونم برسام بهت
محل سگ هم ن م یزاره، پس زَن هرزهی من حواست و جمع کن انقدر تو کارای من دخالت نکن!
کفری نگاهم کرد و حر فی نزد و روی تخت نشست.
به سمت بیرون قدم برداشتم و نفس عم یقی کشیدم این ماه عسل لعنتی هم زوری بود برای بستن
دهن بقیه..
-آیگ لمجد-
نیم نگاهی به مریدا انداختم که مشغول چت کردن بود و هر از گاهی عصبی کیبورد گوشیش رو
فشار م یداد.
طولی نکش ید که چند د قیقه بعد از جاش بلند شد و به سمت اتاقش رفت.
آروم بلند شدم و پشت در و ایسادم که نیم هباز بود.
با صداش که آروم حرف م یزد به خودم اومدم.
-انقد برای من شرط و شروط نزار، گفتم میام دیگه.
متعجب بهش گوش دادم و با صدای زنگ در به خودم اومدم.
کلافه به سمت در راه افتادم خدا م یدونست این
مریدا چه غلطی کرده که از اون شب بهبعد انقدر استرس داره و حرف نم یزنه.
منظورش از شرط و شروط چی بود؟!
⭕️ #سریع استارت بزنید تا حداقل 50 دلار بدست بیارید اونم فقط با انجام تسک ها 😱👇
ورود به ربات سیگما
🔻 از کانال انتهای صفحه هم میتونید ربات های معتبر و تاریخ لیستشون و نحوه دریافت پاداشتون رو ببینید.
نفس عم یقی کشیدم و در رو باز کردم و با د یدنِ مَردی به خودم اومدم.
-این بسته برای شما اومده!
متعجب از دستش گرفتم و گ فتم:
-کی فرستاده؟!
شون های بالا انداخت و زمزمه کرد:
-اطلا عی ندارم، ناشناس بوده.
متعجب نگاهش کردم که از حضورم دور شد.
کلافه داخل شدم و به سمت اتاقم رفتم و پاکت توی دستم رو باز کردم.
با دیدنِ یه برگه متعجب بازش کردم و با خوندنش چش مهام چهارتا شد.
-اگه م یخوای جواب سوالهاتُ بگیری و بدونی چرا داری مورد آزار و اذیت قرار م یگیرید به
آدر سی که م یگم امشب ساعت نُه ب یا؛ اما تنها!
خیره به آدرس شدم که قبرستون بود، متعجب آب دهنم رو قورت دادم و نفس ع میق کش یدم و
سریع پاکت رو جمع کردم و توی کشو گذاشتم.
خیره به ساعت شدم که هشت شب رو نشون م یداد.
دس تی به موهام کش یدم و روی تخت دراز ک شید م.
بهترین کار رفتن بود، با ید م یفهمیدم این بلاهایی که داره سرمو ن میاد به خاطر چیه، اصلا چرا ؟!
هزاران سوال ب یجواب داشتم که مطمئن بودم اگه یکم دیگه پیش بره عقلم و از دست م یدم..
کلافه لبا سهام رو عوض کردم و گوشیم رو توی ج یبِ کاپشن م گذاشتم و کلاهم رو سرم کردم و از
اتاق خارج شدم.
درحا لی که مشغول پوشیدن کف شهام بودم با صد ای مریدا به خودم اومد م.
-کجا م یری؟!
نفس عم یقی کشیدم و با صدای لرزونی گفتم:
-م یرم شرکت.
عمیق نگاهم کرد و با نگرانی گفت:
-تو خودت گفتی از قصد رشوه دادن به شرکت، تا برسام اذ یتت کنه و بری با یه شخ صی رو به رو
شی تا بدتر مغزتُ درگیر کنه، با اون اطلاعاتی که بهم دادی هم حدس م یزنم طرف شکل آردا بود
همون جاسوس قلاب یای که از من تو سلول خون گرفت برای مغز استخوان خودت م یدونی تهش
معلوم شد آردا جاسوس بوده تو ا کیپ شاهان و رف یق برسامِ، الان م یخوای بری اونجا؟!
🔞 #توجه: اگر بلد نیستید ازربات های تلگرامی پول دربیارید آموزشش در کانال زیر هست وارد بشید و استفاده کنید. 💦👇
@airdbcoins💚