شاید بارها این را شنیده باشید که ما هماکنون در بزرگترین قحطی تاریخ به سر میبریم. حدود یک میلیارد نفر از جمعیت کرهٔ زمین گرسنه هستند و روزانه غذای کافی برای خوردن پیدا نمیکنند. احتمالاً هیچوقت در طی تاریخ این تعداد انسان همزمان روی کرهٔ زمین در معرض مرگ بهخاطر گرسنگی نبودهاند. اما وجه تاریخی و بیسابقهٔ گرسنگی کنونی در جهان فقط شمار گرسنگان نیست. نکتهٔ مهمتر این است که قحطی رخ نداده اما یکمیلیارد انسان روی کرهٔ زمین قحطیزده هستند. پیش از این، موجهای شدید کمبود غذا در مناطق مختلف جهان عمدتاً در دورههای طولانی خشکسالی که معمولاً بهعنوان «سالهای قحطی» یاد میشوند رخ داده است. اما اغلب گرسنگان کنونی جهان در مناطقی زندگی میکنند که لزوماً مشکل عدم تولید غذای کافی در آنها اکستریمهای اقلیمی نیست.
بهواقع مشکل در وهلهٔ نخست عدم تطابق تولید و عرضهٔ غذا با شمار جمعیت نیازمند غذا و البته نابرابری در توزیع منابع تغذیه است. همچنین باید توجه کرد که برخلاف دیگر حوزههای علم و تکنولوژی، کشاورزی و تولید غذا در دورهٔ مدرن چندان متحول و مکانیزه نشده است. قاعدتاً در قیاس با دیگر حوزههای زندگی انسان مثل ارتباطات یا حملونقل یا پزشکی و غیره. کشاورزی در اغلب مناطق جهان از نظر تکنیکی چندان تفاوتی با صدها سال قبل ندارد و در کشورهای مدرن نیز با وجود بهرهگیری از ابزارها و روشهای مدرن در کاشت و داشت و برداشت و آبیاری و تولید بذرهای تغییرژنتیکیافته و غیره نمیتوان گفت کشاورزی کنونی نسبت به کشاورزی سنّتی پدیدهٔ بسیار متفاوت و پربازدهتری است. مقایسه کنید با استفاده از دود و کبوتر برای ارسال پیام تا همین دویستسیصد سال پیش با موبایلهای هوشمند و شبکههای ارتباطی کنونی. این در حالی است که هم جمعیت زمین چندبرابر شده و هم سبک زندگی و میزان مصرف مواد پروتئینی بشر کاملاً تغییر کرده است. نتیجه آنکه رشد کشاورزی تصاعد حسابی بوده و رشد مصرف مواد غذایی تصاعد هندسی و به همین خاطر عجیب نیست که هماکنون یک میلیارد انسان گرسنهاند در بزرگترین قحطی غیراقلیمی تاریخ. از اینرو، بشر برای تولید غذای بیشتر ناچار است همهجا فشار بیشتری بر منابع زمین وارد کند. از تهیساختن دریا از آبزیان تا پاکتراشی جنگلهای حاره برای دستیابی به سطح زیر کشت بیشتر.
اما این چگونه میتواند منجر به خودکامگی از مسیر محیطزیستگرایی شود؟ فرض کنید بحرانهای محیطی عامل کاهش مواد غذایی بشوند. مثل تشدید خشکسالیهای بلندمدت و تقلیل منابع آب در عرضهای پایین بهواسطهٔ تغییر اقلیم یا کاهش شمار آبزیان به دلیل آلودگی اکوسیستمهای آبی یا اخلال در بالانس حرارتی دریاها (باز هم به دلیل تغییر اقلیم) و یا کاهش بهرهوری اراضی به دلیل تقلیل کیفیت خاک ناشی از استفادهٔ بلندمدت از کودها و سموم شیمیایی. غذا مسئلهای نیست که بتوان به آن شوخی کرد، پس بشر بهراحتی تن خواهد داد به یک سوپرمن محیطزیستی که میتواند قول افزایش تولید غذا بهوسیلهٔ کنترل بحرانهای محیطزیستی و اقلیمی را بدهد. و البته چنین سوپرمنی برای آنچه میخواهد انجام دهد اختیارات تام میخواهد، برای هرگونه دخالت در چشمانداز طبیعی و انسانی. یک ضربالمثل ترکی میگوید آنچه مردها را عاشق میکند چشمشان است اما آنچه عاشق نگه میدارد شکم آنها استــــاشارهای به وابستگی مردان به آشپزی همسرانشان. آنچه بالاتر گفته شد نشان میدهد وابستگی به غذا میتواند ما را گرفتار ابدی خودکامگان کند.
اصل مقاله را از لینک زیر به رایگان دریافت کنید.
https://shahrivar.org/1403/10/02/idealism-vs-freedom-the-case-of-the-greens/
بهواقع مشکل در وهلهٔ نخست عدم تطابق تولید و عرضهٔ غذا با شمار جمعیت نیازمند غذا و البته نابرابری در توزیع منابع تغذیه است. همچنین باید توجه کرد که برخلاف دیگر حوزههای علم و تکنولوژی، کشاورزی و تولید غذا در دورهٔ مدرن چندان متحول و مکانیزه نشده است. قاعدتاً در قیاس با دیگر حوزههای زندگی انسان مثل ارتباطات یا حملونقل یا پزشکی و غیره. کشاورزی در اغلب مناطق جهان از نظر تکنیکی چندان تفاوتی با صدها سال قبل ندارد و در کشورهای مدرن نیز با وجود بهرهگیری از ابزارها و روشهای مدرن در کاشت و داشت و برداشت و آبیاری و تولید بذرهای تغییرژنتیکیافته و غیره نمیتوان گفت کشاورزی کنونی نسبت به کشاورزی سنّتی پدیدهٔ بسیار متفاوت و پربازدهتری است. مقایسه کنید با استفاده از دود و کبوتر برای ارسال پیام تا همین دویستسیصد سال پیش با موبایلهای هوشمند و شبکههای ارتباطی کنونی. این در حالی است که هم جمعیت زمین چندبرابر شده و هم سبک زندگی و میزان مصرف مواد پروتئینی بشر کاملاً تغییر کرده است. نتیجه آنکه رشد کشاورزی تصاعد حسابی بوده و رشد مصرف مواد غذایی تصاعد هندسی و به همین خاطر عجیب نیست که هماکنون یک میلیارد انسان گرسنهاند در بزرگترین قحطی غیراقلیمی تاریخ. از اینرو، بشر برای تولید غذای بیشتر ناچار است همهجا فشار بیشتری بر منابع زمین وارد کند. از تهیساختن دریا از آبزیان تا پاکتراشی جنگلهای حاره برای دستیابی به سطح زیر کشت بیشتر.
اما این چگونه میتواند منجر به خودکامگی از مسیر محیطزیستگرایی شود؟ فرض کنید بحرانهای محیطی عامل کاهش مواد غذایی بشوند. مثل تشدید خشکسالیهای بلندمدت و تقلیل منابع آب در عرضهای پایین بهواسطهٔ تغییر اقلیم یا کاهش شمار آبزیان به دلیل آلودگی اکوسیستمهای آبی یا اخلال در بالانس حرارتی دریاها (باز هم به دلیل تغییر اقلیم) و یا کاهش بهرهوری اراضی به دلیل تقلیل کیفیت خاک ناشی از استفادهٔ بلندمدت از کودها و سموم شیمیایی. غذا مسئلهای نیست که بتوان به آن شوخی کرد، پس بشر بهراحتی تن خواهد داد به یک سوپرمن محیطزیستی که میتواند قول افزایش تولید غذا بهوسیلهٔ کنترل بحرانهای محیطزیستی و اقلیمی را بدهد. و البته چنین سوپرمنی برای آنچه میخواهد انجام دهد اختیارات تام میخواهد، برای هرگونه دخالت در چشمانداز طبیعی و انسانی. یک ضربالمثل ترکی میگوید آنچه مردها را عاشق میکند چشمشان است اما آنچه عاشق نگه میدارد شکم آنها استــــاشارهای به وابستگی مردان به آشپزی همسرانشان. آنچه بالاتر گفته شد نشان میدهد وابستگی به غذا میتواند ما را گرفتار ابدی خودکامگان کند.
اصل مقاله را از لینک زیر به رایگان دریافت کنید.
https://shahrivar.org/1403/10/02/idealism-vs-freedom-the-case-of-the-greens/