پاییز که میرسد،
یاد قرارهای عاشقانهای میافتم
که در خیال خود بافته بودم
و هیچگاه رنگ واقعیت به خود نگرفت.
یاد قدم زدنهای دوتاییمان در زیر بارش برگهای زرد و نارنجی،
صدای خشخش برگها زیر پاهایمان،
که هرگز به حقیقت نپیوست.
یاد نشستن بر نیمکت پارک،
جایی که سر تو بر شانههایم بود و از آیندهی عاشقانهمان سخن میگفتیم؛
@NabBio