ناگهان رؤیابین، جوینده، دیگر وجود ندارد و این بیداری است...
آن یک جابجایی بنیادین در ادراک است که رخ میدهد. اما هیچ کسی وجود ندارد که بتواند موجب رخ دادن آن شود و نه بیداری برای هیچ "کسی" رخ میدهد. هیچ کسی نمیتواند آنرا برای شما انجام دهد و شما نمیتوانید آنرا انجام دهید زیرا شما بعنوان جوینده فقط میتوانید در داستان متحرکِ "یافتن و انتظار" عمل کنید: "آن در زمان بعدی خواهد بود. در مراقبۀ بعدی خواهد بود. در صفحۀ بعدی خواهد بود..." رؤیابین همیشه در انتظار زندگی میکند. ساعت همیشه در حال تیک تاک کردن است...
رهایی با خود این درک را به همراه میآورد که هیچ ساعتی وجود ندارد، هیچ رؤیابینی وجود ندارد، هیچ جویندهای وجود ندارد، مرشدی وجود ندارد، بیداری و رهایی وجود ندارد... همۀ آنچه هست، وجود است...
#تونی_پارسونز
"هیچچیز به صورت همهچیز"
آن یک جابجایی بنیادین در ادراک است که رخ میدهد. اما هیچ کسی وجود ندارد که بتواند موجب رخ دادن آن شود و نه بیداری برای هیچ "کسی" رخ میدهد. هیچ کسی نمیتواند آنرا برای شما انجام دهد و شما نمیتوانید آنرا انجام دهید زیرا شما بعنوان جوینده فقط میتوانید در داستان متحرکِ "یافتن و انتظار" عمل کنید: "آن در زمان بعدی خواهد بود. در مراقبۀ بعدی خواهد بود. در صفحۀ بعدی خواهد بود..." رؤیابین همیشه در انتظار زندگی میکند. ساعت همیشه در حال تیک تاک کردن است...
رهایی با خود این درک را به همراه میآورد که هیچ ساعتی وجود ندارد، هیچ رؤیابینی وجود ندارد، هیچ جویندهای وجود ندارد، مرشدی وجود ندارد، بیداری و رهایی وجود ندارد... همۀ آنچه هست، وجود است...
#تونی_پارسونز
"هیچچیز به صورت همهچیز"