🔴ما نباید بمیریم رٶیاها بیمادر میشوند.
✍اسماعیل شمس
🔺دیشب که این یادداشت را مینوشتم، با خود گفتم که بهتر آن است، کانال کردستاننامه را دریغانامه بنامم، زیرا مدتهاست کار من هم، نظامیوار، دریغاگویی برای اهل فکر و اندیشه این دیار شده است: همی گفتم که خاقانی دریغاگوی من باشد/دریغا من شـدم آخر دریغاگوی خـاقانی
🔺از ۲۳دیماه ۱۳۹٨ که دکترجلال(رامان) حاجیزاده از میان ما رفت تا ۲۳دی ۱۴۰۳ که دکتر زکریا قادری دار فانی را وداع گفت، دریغاگوی شمار زیادی از جوانان این دیار بودهام، که در اینجا تنها به چهار نفر از آنان اشاره میکنم: جلال(رامان) حاجیزاده، دکترای اندیشه سیاسی در دانشگاه تربیت مدرس تهران؛ ثریا خدامرادی، دکترای ادیان و عرفان از دانشگاه ارفورت آلمان، حسن(هێرش)امینی، دکترای اپیدمیولوژی در دانشگاه بازل سوئیس و زکریا(هێرش) قادری، دکترای علوم سیاسی در دانشگاه علوم و تحقیقات تهران و متوفای آلمان. این چهار نفر که سه نفر آنان در طول سال گذشته جاودانه شدند، با وجود تفاوت در رشته و اندیشه چند ویژگی مشترک داشتند: نخست همه آنان جوانمرگ شدند و در دهه چهلم عمر خود از دنیا رفتند: رامان حاجیزاده در ۴۴ سالگی، ثریا خدامرادی در ۴۶، هێرش امینی در ۴۱ و هێرش قادری در ۴۲ سالگی. دو نفر از آنان اهل سردشت و دو نفر متولد پاوه بودند و هر ۴ نفر از خانوادهای محروم برخاسته و با تلاش فردی به مدارج عالی علمی رسیده بودند. سه نفر از آنان نام اولیه خود را کنار گذاشتند و بهجای نامهای عربی جلال، حسن و زکریا بە ترتیب اسامی کردی ڕامان(اندیشه)، هێرش(یورش) و هێرش را برگزیدند.
🔺غیر از این چند ویژگی مشابه صوری، دیگر ویژگی مشترک آنان تولد دوباره بود. همه ما یک بار با صفات زبانی، دینی و فرهنگی انتسابی به دنیا میآییم و بیشتر با همان صفات از دنیا میرویم، اما هستند کسانی که در برابر آنچه از پدران و مادران زیستی و فکری خود گرفتهاند، علامت سٶال قرار میدهند و این، آغاز فرایندی است که گاه به تولدی دیگر میانجامد. تولد دوباره و قرارگرفتن در برابر وضع موجود کار هرکسی نیست، زیرا انواع رنجها و محنتها را نه تنها از مخالفان، که از نزدیکان و دوستان و معلمان و شاگردان متوجه فرد میکند؛ بهنوعی که حتی در کوچه و محله و روستا و شهر خود نیز احساس غریبگی مینماید.
🔺این ۴ نفر کمابیش نمونهای از تولد دوباره در فضای فرهنگی کردستان بودند.با دریغ و افسوس باید گفت که آنان افزون بر عوامل بیرونی درگیر رنجی شدند که نتیجه انتخاب سخت خودشان بود. این انتخاب سخت تنها فعالیت سیاسی و نقد ایدئولوژی رسمی نبود(مانند دکتر زکریا)، بلکه فراتر از آن درافتادن با سنتهای سفت و سخت حاکم برجامعه کردی بود. کسی که فعال سیاسی و حزبی است، معمولاً سختجان هم میشود و قدرت تابآوریاش بالا میرود، اما یک اندیشمند، چنین نیست؛ زیرا او بیشتر از آنکه دلبسته یک ایدئولوژی، یک حزب، یک جریان و حتی اندیشه قبلی خود باشد،شیدای تولیدات فکری جدیدش است. تفاوت اندیشمند با فعالان حزبی یا شیفتگان ایدئولوژی این است که اندیشمند تعهد به یک اندیشه ثابت را مرگ تدریجی میداند و با نقد گذشته و کشف اندیشه نو سرزنده میشود، اما فعال حزبی و ایدئولوژیک، سفت و سخت به باورهای پیشین خود میچسپد و نقد آنها را مساوی مرگ میداند.
🔺از سوی دیگر، فعالان حزبی، سیاسی و ایدئولوژیک که اصل را ثبات در اندیشه و عمل قرار دادهاند، هیچگاه تنها نیستند و همیشه حلقهای از مرید و مراد و همفکر را در کنار خود دارند، اما اندیشمندان دغدغهمند همیشه تنهایند، زیرا به هیچ چیز و هیچ کس ارادت ندارند و هر آن ممکن است منتقد چیزی شوند که تا دیروز دلبسته آن بودهاند. این کار به معنای ابنالوقت بودن یا نان به نرخ روز خوردن نیست، بلکه تعهد به اندیشه و ترجیح حقیقت بر مصلحت و منفعت است. اندیشمند، مجیزگوی هیچ حزب و ایدئولوژی و شخصیتی نیست؛ نه خود را میفروشد و نه کسی طالب خرید اوست، بنابراین اندیشمند راستین و دغدغهمند در کنار تنهایی فکری باید با فقر و نداری هم دست و پنجه نرم کند. اندیشمند حتی با دانشمند یا هنرمند هم متفاوت است، زیرا آنان به شرط پرهیز از اندیشهورزی انتقادی هرجا روند، قدر میبینند و بر صدر مینشینند،اما اندیشمند دغدغهمند جز برای جمعی اندک همیشه در حاشیه و دور از دیده است. درد و دریغ بزرگتر آن است که اندیشمند بعد از مرگ دیده میشود و برخی از ما که هیچگاه دغدغه زندگی، رنج تنهایی و غربت روح او را نداشتهایم، به محض مرگ غریبانه او دریغاگویش میشویم.
🔺این یادداشت به منزله همدلی با اندیشه این چهار جوان سفرکرده نیست، که حتماً بر بخشی از آن نقد وارد است، بلکه دفاع از اصل "اندیشیدن" و [نه یک اندیشه خاص] در جامعه کردی است که این روزها بسیار سخت و پرهزینه شده است.
🔺عنوان یادداشت، نام مجموعه شعری از سید علی صالحی، شاعر معاصر است.
@kurdistanname
✍اسماعیل شمس
🔺دیشب که این یادداشت را مینوشتم، با خود گفتم که بهتر آن است، کانال کردستاننامه را دریغانامه بنامم، زیرا مدتهاست کار من هم، نظامیوار، دریغاگویی برای اهل فکر و اندیشه این دیار شده است: همی گفتم که خاقانی دریغاگوی من باشد/دریغا من شـدم آخر دریغاگوی خـاقانی
🔺از ۲۳دیماه ۱۳۹٨ که دکترجلال(رامان) حاجیزاده از میان ما رفت تا ۲۳دی ۱۴۰۳ که دکتر زکریا قادری دار فانی را وداع گفت، دریغاگوی شمار زیادی از جوانان این دیار بودهام، که در اینجا تنها به چهار نفر از آنان اشاره میکنم: جلال(رامان) حاجیزاده، دکترای اندیشه سیاسی در دانشگاه تربیت مدرس تهران؛ ثریا خدامرادی، دکترای ادیان و عرفان از دانشگاه ارفورت آلمان، حسن(هێرش)امینی، دکترای اپیدمیولوژی در دانشگاه بازل سوئیس و زکریا(هێرش) قادری، دکترای علوم سیاسی در دانشگاه علوم و تحقیقات تهران و متوفای آلمان. این چهار نفر که سه نفر آنان در طول سال گذشته جاودانه شدند، با وجود تفاوت در رشته و اندیشه چند ویژگی مشترک داشتند: نخست همه آنان جوانمرگ شدند و در دهه چهلم عمر خود از دنیا رفتند: رامان حاجیزاده در ۴۴ سالگی، ثریا خدامرادی در ۴۶، هێرش امینی در ۴۱ و هێرش قادری در ۴۲ سالگی. دو نفر از آنان اهل سردشت و دو نفر متولد پاوه بودند و هر ۴ نفر از خانوادهای محروم برخاسته و با تلاش فردی به مدارج عالی علمی رسیده بودند. سه نفر از آنان نام اولیه خود را کنار گذاشتند و بهجای نامهای عربی جلال، حسن و زکریا بە ترتیب اسامی کردی ڕامان(اندیشه)، هێرش(یورش) و هێرش را برگزیدند.
🔺غیر از این چند ویژگی مشابه صوری، دیگر ویژگی مشترک آنان تولد دوباره بود. همه ما یک بار با صفات زبانی، دینی و فرهنگی انتسابی به دنیا میآییم و بیشتر با همان صفات از دنیا میرویم، اما هستند کسانی که در برابر آنچه از پدران و مادران زیستی و فکری خود گرفتهاند، علامت سٶال قرار میدهند و این، آغاز فرایندی است که گاه به تولدی دیگر میانجامد. تولد دوباره و قرارگرفتن در برابر وضع موجود کار هرکسی نیست، زیرا انواع رنجها و محنتها را نه تنها از مخالفان، که از نزدیکان و دوستان و معلمان و شاگردان متوجه فرد میکند؛ بهنوعی که حتی در کوچه و محله و روستا و شهر خود نیز احساس غریبگی مینماید.
🔺این ۴ نفر کمابیش نمونهای از تولد دوباره در فضای فرهنگی کردستان بودند.با دریغ و افسوس باید گفت که آنان افزون بر عوامل بیرونی درگیر رنجی شدند که نتیجه انتخاب سخت خودشان بود. این انتخاب سخت تنها فعالیت سیاسی و نقد ایدئولوژی رسمی نبود(مانند دکتر زکریا)، بلکه فراتر از آن درافتادن با سنتهای سفت و سخت حاکم برجامعه کردی بود. کسی که فعال سیاسی و حزبی است، معمولاً سختجان هم میشود و قدرت تابآوریاش بالا میرود، اما یک اندیشمند، چنین نیست؛ زیرا او بیشتر از آنکه دلبسته یک ایدئولوژی، یک حزب، یک جریان و حتی اندیشه قبلی خود باشد،شیدای تولیدات فکری جدیدش است. تفاوت اندیشمند با فعالان حزبی یا شیفتگان ایدئولوژی این است که اندیشمند تعهد به یک اندیشه ثابت را مرگ تدریجی میداند و با نقد گذشته و کشف اندیشه نو سرزنده میشود، اما فعال حزبی و ایدئولوژیک، سفت و سخت به باورهای پیشین خود میچسپد و نقد آنها را مساوی مرگ میداند.
🔺از سوی دیگر، فعالان حزبی، سیاسی و ایدئولوژیک که اصل را ثبات در اندیشه و عمل قرار دادهاند، هیچگاه تنها نیستند و همیشه حلقهای از مرید و مراد و همفکر را در کنار خود دارند، اما اندیشمندان دغدغهمند همیشه تنهایند، زیرا به هیچ چیز و هیچ کس ارادت ندارند و هر آن ممکن است منتقد چیزی شوند که تا دیروز دلبسته آن بودهاند. این کار به معنای ابنالوقت بودن یا نان به نرخ روز خوردن نیست، بلکه تعهد به اندیشه و ترجیح حقیقت بر مصلحت و منفعت است. اندیشمند، مجیزگوی هیچ حزب و ایدئولوژی و شخصیتی نیست؛ نه خود را میفروشد و نه کسی طالب خرید اوست، بنابراین اندیشمند راستین و دغدغهمند در کنار تنهایی فکری باید با فقر و نداری هم دست و پنجه نرم کند. اندیشمند حتی با دانشمند یا هنرمند هم متفاوت است، زیرا آنان به شرط پرهیز از اندیشهورزی انتقادی هرجا روند، قدر میبینند و بر صدر مینشینند،اما اندیشمند دغدغهمند جز برای جمعی اندک همیشه در حاشیه و دور از دیده است. درد و دریغ بزرگتر آن است که اندیشمند بعد از مرگ دیده میشود و برخی از ما که هیچگاه دغدغه زندگی، رنج تنهایی و غربت روح او را نداشتهایم، به محض مرگ غریبانه او دریغاگویش میشویم.
🔺این یادداشت به منزله همدلی با اندیشه این چهار جوان سفرکرده نیست، که حتماً بر بخشی از آن نقد وارد است، بلکه دفاع از اصل "اندیشیدن" و [نه یک اندیشه خاص] در جامعه کردی است که این روزها بسیار سخت و پرهزینه شده است.
🔺عنوان یادداشت، نام مجموعه شعری از سید علی صالحی، شاعر معاصر است.
@kurdistanname