⚠️هشدار به مامانای گل و گلاب و باباهای عزیز🌱
داستان ترانه«61»
پول پیش خاصی هم نداشتیم
مامان گفته بود اگه ازم پول پیش بخواد
چند تیکه از وسیله ها رو می فروشم.😞
چون اونجا به قدر کافی بزرگ نبود
و یک اتاق خالی بود که خیلی از وسیله هامون توش جا نمی گرفت.
برای اجاره هم که خیلی کمتر از اجاره خونه هوشنگ بود
کار می کرد و بقیه پولشو هم پس انداز می کردیم .
راننده که مرد جوونی بود با دیدن من گفت:
دخترجون چرا انقد رنگت پریده
انگار مریضی آره؟
سرمو تکون دادم و چیزی نگفتم
مامان ذاتا بیخیال بود
یا شاید هم زمونه اونطور بارش آورده بود
من بچه سقط کرده بودم
و اون حتی نمی گفت چه کارایی بکنم؟
@kodaknojavan🌿🌷
داستان ترانه«61»
پول پیش خاصی هم نداشتیم
مامان گفته بود اگه ازم پول پیش بخواد
چند تیکه از وسیله ها رو می فروشم.😞
چون اونجا به قدر کافی بزرگ نبود
و یک اتاق خالی بود که خیلی از وسیله هامون توش جا نمی گرفت.
برای اجاره هم که خیلی کمتر از اجاره خونه هوشنگ بود
کار می کرد و بقیه پولشو هم پس انداز می کردیم .
راننده که مرد جوونی بود با دیدن من گفت:
دخترجون چرا انقد رنگت پریده
انگار مریضی آره؟
سرمو تکون دادم و چیزی نگفتم
مامان ذاتا بیخیال بود
یا شاید هم زمونه اونطور بارش آورده بود
من بچه سقط کرده بودم
و اون حتی نمی گفت چه کارایی بکنم؟
@kodaknojavan🌿🌷