هنر اعتراضی


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


کانال «هنر اعتراضی» بر آن‌ست تا در حد توان خود به جمع‌آوری آن‌دسته از آثار هنری، مقاله‌ها و تحلیل‌های پیرامون آن بپردازد که بر بستر جنبش‌ها و اعتراضات اجتماعی تولید شده و می‌شوند. اگر مطالب کانال را مفید ارزیابی می‌کنید؛ آن را به دوستان خود نیز معرفی کنید

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


داستان شب🌺

" حمام "

نوشته ی " نجف دریا بندری "

@Honare_Eterazi


هر شامگاه سرخ
آن دم که آفتاب
با قاره های سوخته و زرد آسمان
دریاچه ها و قایق و توفان است
هر شامگاه سرخ
آن دم که بی کرانگی نرم ابرها
با خیمه های نقره و فیروزه
تصویر یادها و خدایان است
آه، ای برادرم
هابیل!
از ماورای کنگره ی روزگار دور
افسانه ی تو بال گشاید
اسرار کاخ های طلایی کهکشان
خون تو و سرود شهیدان است
هر شامگاهِ سرخ
آن دم که آفتاب عقابی ست آتشین
بر جاده ها و بر پل بدعت
تا بی کران محو که آن جا فرشتگان
بر پلک هایشان
الماس های اشک شکوفان است
قابیل
آوخ، برادرم
بر پیکر شهید برادرم
با اسب زردِ خشم روان است
آری
از شامگاه «آدم» ، تا شامگاهِ ما
آلوده، رد پای جهان است.

هوشنگ بادیه نشین

@Honare_Eterazi


کبوتر صلح، چیچو سانچز فرلوسیو
برگردان: ش. حسینی

از مردم هستم
خسته از کار کردن
زندگی من کار است کبوتر
اما پول زیادی به من نمیدهند.
قوانین وضع شده به نفع کارفرما است
قانون به حرف مردم گوش نمی دهد کبوتر حق با کارفرماست

نه کبوتر نه من کار نمیکنم
کبوتر کوچولو نه من کار نمیکنم

میگویند من موظفم کار کنم
آنها در مورد وظایف من صحبت میکنند کبوتر من حقى ندارم
اما ما به یکدیگر خواهیم پیوست در برابر استثمار
قدرت مردم کبوتر همیشه در اتحاد خواهد بود

نه کبوتر نه من کار نمیکنم
کبوتر کوچولو نه من کار نمیکنم

آنها ما را قضاوت و محکوم میکنند به نام صلح هر بار که از عدالت و آزادی می پرسیم

كبوتر اما تو با آنها نیستی با ما پرواز میکنی کبوتر، كبوتر صلح

پرواز کن کبوتر پرواز کن و بگو نه

نه کار نمیکنم
نه نه کبوتر کوچولو نه
من کار نمیکنم

@Honare_Eterazi


غروبِ هرروز
تکّه‌ای از ابر
راه می‌رود آرام
راه می‌رود آرام و خیس
با طرحِ بی‌بارانِ یک صندلیِ چرخ‌دار
بر کوه‌های دیلمان
که آفتاب با صورتیِ پر از رنگ‌های نارنج
و سرمای غروبستان
بر آن نشسته است

غروب هرروز
جوانکی با دست‌های من سیگار می‌کشد
در قهوه‌خانه‌ای
و پاهایش بر زانوانِ آفتاب
روی صندلی است

غروب هرروز
غروب هرروز
یک صندلیِ چرخ‌دار
از آسمانِ دیلمانِ من
آهسته می‌گذرد.


بیژن نجدی

@Honare_Eterazi


Репост из: هنر اعتراضی
ﻫﯿﭻ ﯾﺎﺩﺕ ﻫﺴﺖ؟
ﺗﻮﯼ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺷﺐ ﻫﺎﯼ ﺑﻠﻨﺪ،
ﺳﯿﻠﯽ ﺳﺮﻣﺎ ﺑﺎ ﺗﺎﮎ ﭼﻪ ﮐﺮﺩ؟
ﺑﺎ ﺳﺮ ﻭ ﺳﯿﻨﻪ ﯼ ﮔﻞ ﻫﺎﯼ ﺳﭙﯿﺪ،
ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺑﺎﺩ ﻏﻀﺒﻨﺎﮎ ﭼﻪ ﮐﺮﺩ؟
ﻫﯿﭻ ﯾﺎﺩﺕ ﻫﺴﺖ؟

ﻓﺮﯾﺪﻭﻥ ﻣﺸﯿﺮﯼ

عکس : دکتر حسین فاطمی بعد از دستگیری

@Honar_Eterazi


راه خودرا بگیرید 
و من  هم  راهم را
اگر اشکی در آستین  دارید
بهتر  است به خانه هایتان برگردید
و بهتر است  که  برخودتان گریه کنید
مرا رها کنید 
نمی خواهم صدای شما را بشنوم‌ 
راه خود را  بگیرید
و من هم راه خودم را
تنها کسی‌ را که دوست داشتم کشتید
خونش را دیدم
در جوی روان بود 
در جوی
راه خودرا بگیرید 
و من هم راهم را
کسی را که دوست داشتم کشتید
به همین خاطر از شما نفرت دارم
نفرت
این حماقت است که با من دلسوزی
می کنید 
با من مهربانید‌ 
باور کنید  بیش از اندازه  شما خوبید 
به خوبی سگی‌ که موش می گیرد 
اما روزی  می آید  
که موش  شما را می کشد 
پس راهتان را بگیرید ....

ژاک پره‌ور‌

@Honare_Eterazi


وقتی او را از اتاقش بیرون آوردند که سوار کامیون (آمبولانس) شود، خواهش کرد یک سیگار به او بدهند. یکی از افسران سیگاری آتش زد و به او داد؛ با وضع خاصی گوشه لب گذاشت که پیدا بود می‌خواهد جرات و قوت قلب خود را نشان دهد. این آخرین تقاضایش از زندانبانانش بود.

روز اعدام هوا به شدت سرد بود اما او با یک‌لا پیراهن و پیژامه‌ای پشمینه، پای به میدان تیر لشکر دو زرهی ‎تهران گذاشت و هنگام ‎اعدام به جای عفوخواهی و تضرع با بلند‌ترین صدایی که در توان جسم تب دار و بیمارش بود، نام ‎ايران و ‎مصدق را فریاد زد

‏و بعد صدای رگبار گلوله در میدان تیر پیچید.‎دادستان ‎ارتش بیدادگاه پهلوی دوم، پس از اعدام در مصاحبه‌ای با توصیف حالات و روحیه او پیش از تیرباران گفت: آن موقع روحیه‌اش به قدری قوی بود که اگر کسی وارد اتاق می‌شد و از جریان اوضاع اطلاع نداشت، هرگز باور نمی‌کرد این شخص کسی است
که چند دقیقه دیگر باید تیرباران شود و وصیت‌نامه‌اش را نیز نوشته است

«او که سحرگاه ۱۹ ‎آبان سربلند تن به جوخه اعدام سپرد، ‎وزير امور خارجه دولت مصدق، ‎دكتر حسين فاطمى بود.»

@Honare_Eterazi


و من صدایی را
_ کز فتح خویش مغرور است_
از ماه نیز می‌شنوم
می‌گوید:
«اکنون شما گلوله ببلعید
در ماه
نان فراوانست!»
...
بیهوده نیست که کودکان ما
دیگر پرنده دوست ندارند
و بازیچه‌های محبوبشان
تانک و تفنگ و فشفشه است...
بیهوده نیست


غفار حسینی

@Honare_Eterazi


Репост из: هنر اعتراضی
داستان شب🌺

" خدمت مقام محترم "

نوشته ی " عزیز نسین "

@Honare_Eterazi


ما
که
در کش وقوس طلوع بودیم
چه شد
که به آستانه ی غروب رسیدیم...!؟

چه کسی
ما را
به آسمانهای بسته کوچ داد..؟
چه شد
که در ساعت سلاخی ستاره ها
دست بوس ابرهای سیاه شدیم..؟

اینک که درهای آسمان بسته شده
و
مشعل هایمان خاموش است..

از تو می پرسم آینه...
راست بگو
خورشید را می شناسی؟
یا
با روشنایی نسبت داری؟
اگر
درتکه های شکسته ی ذهنت
انعکاس نور را درک کردی..
به او بگو
که
چقدر
آسمان دلهایمان تاریک است..


«راضیه پورکاظمی»

@Honare_Eterazi


ترکیب خلاقانه‌ی عکسها

برشِ کوتاهی از زندگی انسان معاصر

اثر: اوور کالن کوش هنرمند اهل ترکیه‌

@Honare_Eterazi


ترکیب خلاقانه‌ی عکسها

برشِ کوتاهی از زندگی انسان معاصر

اثر: اوور کالن کوش هنرمند اهل ترکیه‌

@Honare_Eterazi


ترکیب خلاقانه‌ی عکسها

برشِ کوتاهی از زندگی انسان معاصر

اثر: اوور کالن کوش هنرمند اهل ترکیه‌

@Honare_Eterazi


Репост из: هنر اعتراضی
janrid_dahrooz.pdf
1.1Мб
📚«ده روزی که دنیا را لرزاند»

نویسنده: جان رید

این کتاب در قالب داستان گزارشی مستند از حوادث انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه ارائه می‌دهد.

@Honare_Eterazi


«سمفونی آژیرها»
اثر آرسنی آوراموف
اجرا در ۷ نوامبر ۱۹۲۲ در بندر اصلی شهر باکو، در سالگرد پیروزی قاطع انقلاب اکتبر
این اثر با الهام از اشعار ولادیمیر مایاکوفسکی و آلکسی گاستو خلق شد.
@Honare_Eterazi


Репост из: هنر اعتراضی
در این پائیز آبان،
باران که می‌بارد
گویی کسانی باتو سخن می‌گویند :
که ما زنده‌ایم
درقطره قطره‌یِ باران

نزول ما در خاک،
سبزینه و عطر گل‌های بابونه است .
اگر بارید باران
دستانت را باز کن
که من از لای انگشتانت کودک بلوچی را قطره‌ای آب بدهم
که جان میدهم

مجتبی خان محمدی

@Honare_Eterazi


داستان شب🌺

" ۲۴ ساعت در خواب و بیداری "

نوشته ی « صمد بهرنگی »

@Honare_Eterazi


آیا قوای جبار امروزی و شهربانی‌های طبقات ممتاز با آن قوانین و تعصبات ادوار قبل تفاوتی دارند؟ نه. دنیا به آخر نرسیده و تاریخ هم نایستاده است و همان افتضاحات است که به دست قوای قضائی طبقات ممتاز تکرار می‌شود، تا آنکه دوره وضع قوانین مطابق عدالت واقعی و نفع توده بشر برسد. هرقدر که این محکمه و لباسهای رنگارنگ شما بنظرتان مقدس می‌آید قانون اعدام سقراط و تعصبات مذهبی کاتولیکی هم بنظرشان مقدس بود. این جلسه هم مانند آن جلسات مضحک و فجیع روزی موضوعی برای صحنه های نمایش خواهد شد.

دکتر تقی ارانی
از دفاعیات در بیدادگاه پهلوی


@Honare_Eterazi



پدرم از ستاره آویزان بود،
مادرم با رودخانه سُر می‌خورد،
مادرم می‌درخشید،
پدرم نابینا بود،
در شبی که نادیده‌ام می‌گیرد
در روزی که ویرانم می‌کند،
سنگ بی‌وزن است،
و نان شبیه پرنده‌ای‌ست
که پروازش را نظاره می‌کنم

خون می‌چکد بر گونه‌هام
دندان‌هایم دهانی خالی‌تر را می‌جویند
در زمین و یا در آب،
در آتش.
جهان سرخ است.
تمام نرده‌ها سرنیزه‌اند.
سوارانِ مرده همواره در خواب‌هایم،
در چشم‌هایم چهارنعل می‌تازند.
روی تنِ تکه‌پاره‌ی باغی
گمشده گل سرخی شکفته بود،
دستی از گل سرخ شکفته بود
که من دیگر نخواهم بود.
سوارانِ مرگ مرا با خود می‌برند.
من برای دوست‌داشتن آنها به دنیا آمدم.

ادمون ژبس
ترجمه: میهن تاری

@Honare_Eterazi


صبحگاه

ما بايد روی تمامِ ديوارها
کلماتی روشن‌تر از نشانیِ‌ نور بنويسيم.
مادرانِ ما می‌گفتند
نمی‌شود از نور
سمتِ خاموشیِ خواب رفت و نترسيد.
اما از تاريکی که به درآيی
تمام درياها از دور پيداست.

برای همين برخاستن است
که گاهی بايد زمين بخوريم!

بله
اين يک شعر کاملا سياسی است
شما حق نداريد کلمه‌ی پوزخند و قيچی را به ياد آوريد!

شوخی می‌کنم آقا
کوچه پر از گلدان‌های شکسته است
به زودی ماشينِ رفتگرانِ شهرداری سَر خواهد رسيد
همه چيز درست خواهد شد.
آرامشِ نهايیِ نی‌زار
خبر از تاريکیِ بادهای بی‌دليل نمی‌دهد.

نگرانِ ردِپای کلماتِ ما
بر اين کوچه‌ی بی‌نام و بی‌انتها نباش
اين‌ها همه حرف است
که هی حرف توی حرف می‌آيد!

سید علی صالحی

@Honare_Eterazi

Показано 20 последних публикаций.