تکامل حسموسیقایی
(تعریفی تکاملی از موسیقی)
(خلاصهای از مطالب جلسهی رونمایی کتاب دکتر نجلرحیم)
حداقل هزینهی پرداختن به موسیقی هدر رفتن زمان و پرت شدن حواس از محیط پیرامونی است؛ هزینهای که حتی اگر به جلب توجه جانوران شکارچی برای نیاکان ما نمیانجامید توجه ما را از کارهای واجبتری مانند یافتن غذا و جفت منحرف میکرد. هزینهی تولید موسیقی بسیار بالاتر است زیرا نیازمند ساعتها آموزش است.
طی تبیینهای تکامل، هرگاه خصیصههایی جهانشمول را در همهی ادوار تاریخی ردیابی کنیم، بلافاصله به دنبال فایدههای فرضی میگردیم که جبرانکنندهی هزینهها باشند؛ وگرنه چرا باید انتخاب طبیعی به جای حذف خصیصهای پرهزینه آن را ابقاء کند؟
در اینجا برخی از معروفترین این فرضیهها را مرور کنیم.
یک. انتخاب جنسی
موسیقی در امتداد آواز و رقص بوجود آمده است. مگر نه اینکه برخی پرندگان برای جلب جفت آواز سر میدهند و برخی دیگر میرقصند؟ پس احتمالاً حس موسیقایی در نیاکان ما نیز محصول انتخاب جنسی بوده است. وقتی برخی حشرات نیز اصوات موزونی برای جلب نظر جفت تولید میکنند عجیب نخواهد بود که در انسان نیز مکانیسم مشابهی وجود داشته است. اما چرا باید جفت صدای رسا و هارمونیک را جذاب تشخیص دهد؟ زیرا تولید چنین اصواتی نیازمند هماهنگی بسیار بالای عضلات حنجره است که خود شاهدی بر هماهنگی عصب-عضلهی بالا و بنابراین سلامتی عمومی بدن است. رقصیدن نیز فرایندی ریتمیک است و انجام موزون آن، و البته تشخیص موزونی آن توسط جفتهایِ بالقوه، همان نقش سیگنالدهی سلامت را دارد.
به رغم مقبولیت ظاهری این نظریه نقدهای زیادی به آن وارد شده است که به چند مورد اشاره کنیم.
کودکان قبل از سنین بلوغ که نیازی به انتخاب جفت باشد در موسیقی مهارت مییابند؛ تفاوت معناداری میان موسیقیدانان و غیر موسیقیدانان در تعداد زادگان دیده نمیشود؛ پژوهشهای بومشناختی گواه آنند که موسیقیهای گروهی بیش از موسیقیهای انفرادی مورد توجه است؛ لالایی مادر ربطی به انتخاب جنسی ندارد؛ در زمان تخمکگذاری زنان علاقه به موسیقیهای پیچیدهتر دیده نمیشود.
دو. انتخاب گروهی
موسیقی میتواند همکاری گروهی را افزایش دهد. در اینکه چرا و چگونه این کار را میکند تنوعی از فرضیهها وجود دارد. به چند مورد اشاره کنیم.
الف. موسیقی بیش از آنکه سیگنال سلامت به جفت بالقوه دهد یک نظام سیگنالدهی ائتلافیست. ائتلاف برای چه؟ جنگ و شکار دو کاندید اصلی هستند. در بسیاری از اقوام پیش از شکار و جنگ مراسمی همراه با موسیقیهای تهیجی دیده میشود. خانم الن دیسانایِکه معتقد است که هنر همانند تمامی سایر هنرها در شرایط و مراسم خاص اجرا میشده است و شأن اجرایی آن فراتر از زندگی روزمره بوده است.
ب. اما غیر از جنگ و شکار نیز شاهد اجرای موسیقی هستیم. رابین دانبار معتقد است که موسیقی کلاً انسجام اجتماعی را افزایش میدهد. نظریهی او این است که موسیقی نقش تیمارکردن اجتماعی را بازی میکند: تیمار کردن کلامی. با بزرگ شدن جمعیت گروه نمیشد همه را تیمار کرد، اما لازم بود به همه پیام دوستی ارسال شود. موسیقیهای گروهی چنین نقشی داشتهاند. اعضاء شرکتکننده در یک کنسرت موسیقی احساس نزدیکی بیشتری به هم دارند تا مسافران مترو.
ج. دیسانایِکه در کارهای اخیر خود از نظریهی خاص بودن شرایط موسیقی فاصله میگیرد و ریشههای موسیقی را به تعاملات مادر و نوزاد ربط میدهد. مادر به نوزاد در لحظاتی که او را از آغوش جدا میکند با نغمههایی احساس اطمینان میدهد که در نزدیکی اوست.
د. ریشههای توجه به ریتم تاریخی بس طولانیتر دارد و به زمانی باز میگردد که در دستههایی از همراهان بر روی دوپا راه میرفتیم و با همگام شدن گامها متوجه مشکلی برای کسی که گامش ناهمانگ شده بود میشدیم.
مجموعهای از این فرضیهها میتوانند، در کنار هم، پیدایی حس موسیقایی را در نیاکانمان تبیین کنند. در تمامی این فرضیهها نقش بدن اجتماعی آشکار است. با گسترش فرهنگها و پیدایی و سپس پیچیدهتر شدن آلات موسیقی سنتهای موسیقایی در فرهنگهای مختلف شکل گرفتند و روند تکاملی بر روی آلات و شیوههای تولید موسیقی شکل گرفت و شاهد تنوع بیهمتای موسیقی در فرهنگهای مختلف شدیم. با چنین نگاهی تکاملی میتوان تعریفی تکاملی از موسیقی عرضه کرد.
تعریفی تکاملی از موسیقی
موسیقی برساختهای اجتماعی و فرهنگیست که مبتنی بر حس موسیقایی تکامل یافته (طی مکانیسمهای یاد شده در بالا)، و طی تعامل موسیقیدان (آهنگساز و/یا نوازنده)، آلات موسیقایی (که خود محصول همتکاملی حس موسیقایی انسانها در سنتهای مختلف و ابزارهای سادهتر ابتدایی است)، و مخاطب (که میتواند مخاطبی مفروض توسط موسیقیدان باشد) تولید میشود و در یک محیط اجتماعی مورد ارزیابی زیباشناختی قرار میگیرد (خود ملاکهای ارزیابی نیز طی زمان تکامل یافتهاند).
هادی صمدی
@evophilosophy
(تعریفی تکاملی از موسیقی)
(خلاصهای از مطالب جلسهی رونمایی کتاب دکتر نجلرحیم)
حداقل هزینهی پرداختن به موسیقی هدر رفتن زمان و پرت شدن حواس از محیط پیرامونی است؛ هزینهای که حتی اگر به جلب توجه جانوران شکارچی برای نیاکان ما نمیانجامید توجه ما را از کارهای واجبتری مانند یافتن غذا و جفت منحرف میکرد. هزینهی تولید موسیقی بسیار بالاتر است زیرا نیازمند ساعتها آموزش است.
طی تبیینهای تکامل، هرگاه خصیصههایی جهانشمول را در همهی ادوار تاریخی ردیابی کنیم، بلافاصله به دنبال فایدههای فرضی میگردیم که جبرانکنندهی هزینهها باشند؛ وگرنه چرا باید انتخاب طبیعی به جای حذف خصیصهای پرهزینه آن را ابقاء کند؟
در اینجا برخی از معروفترین این فرضیهها را مرور کنیم.
یک. انتخاب جنسی
موسیقی در امتداد آواز و رقص بوجود آمده است. مگر نه اینکه برخی پرندگان برای جلب جفت آواز سر میدهند و برخی دیگر میرقصند؟ پس احتمالاً حس موسیقایی در نیاکان ما نیز محصول انتخاب جنسی بوده است. وقتی برخی حشرات نیز اصوات موزونی برای جلب نظر جفت تولید میکنند عجیب نخواهد بود که در انسان نیز مکانیسم مشابهی وجود داشته است. اما چرا باید جفت صدای رسا و هارمونیک را جذاب تشخیص دهد؟ زیرا تولید چنین اصواتی نیازمند هماهنگی بسیار بالای عضلات حنجره است که خود شاهدی بر هماهنگی عصب-عضلهی بالا و بنابراین سلامتی عمومی بدن است. رقصیدن نیز فرایندی ریتمیک است و انجام موزون آن، و البته تشخیص موزونی آن توسط جفتهایِ بالقوه، همان نقش سیگنالدهی سلامت را دارد.
به رغم مقبولیت ظاهری این نظریه نقدهای زیادی به آن وارد شده است که به چند مورد اشاره کنیم.
کودکان قبل از سنین بلوغ که نیازی به انتخاب جفت باشد در موسیقی مهارت مییابند؛ تفاوت معناداری میان موسیقیدانان و غیر موسیقیدانان در تعداد زادگان دیده نمیشود؛ پژوهشهای بومشناختی گواه آنند که موسیقیهای گروهی بیش از موسیقیهای انفرادی مورد توجه است؛ لالایی مادر ربطی به انتخاب جنسی ندارد؛ در زمان تخمکگذاری زنان علاقه به موسیقیهای پیچیدهتر دیده نمیشود.
دو. انتخاب گروهی
موسیقی میتواند همکاری گروهی را افزایش دهد. در اینکه چرا و چگونه این کار را میکند تنوعی از فرضیهها وجود دارد. به چند مورد اشاره کنیم.
الف. موسیقی بیش از آنکه سیگنال سلامت به جفت بالقوه دهد یک نظام سیگنالدهی ائتلافیست. ائتلاف برای چه؟ جنگ و شکار دو کاندید اصلی هستند. در بسیاری از اقوام پیش از شکار و جنگ مراسمی همراه با موسیقیهای تهیجی دیده میشود. خانم الن دیسانایِکه معتقد است که هنر همانند تمامی سایر هنرها در شرایط و مراسم خاص اجرا میشده است و شأن اجرایی آن فراتر از زندگی روزمره بوده است.
ب. اما غیر از جنگ و شکار نیز شاهد اجرای موسیقی هستیم. رابین دانبار معتقد است که موسیقی کلاً انسجام اجتماعی را افزایش میدهد. نظریهی او این است که موسیقی نقش تیمارکردن اجتماعی را بازی میکند: تیمار کردن کلامی. با بزرگ شدن جمعیت گروه نمیشد همه را تیمار کرد، اما لازم بود به همه پیام دوستی ارسال شود. موسیقیهای گروهی چنین نقشی داشتهاند. اعضاء شرکتکننده در یک کنسرت موسیقی احساس نزدیکی بیشتری به هم دارند تا مسافران مترو.
ج. دیسانایِکه در کارهای اخیر خود از نظریهی خاص بودن شرایط موسیقی فاصله میگیرد و ریشههای موسیقی را به تعاملات مادر و نوزاد ربط میدهد. مادر به نوزاد در لحظاتی که او را از آغوش جدا میکند با نغمههایی احساس اطمینان میدهد که در نزدیکی اوست.
د. ریشههای توجه به ریتم تاریخی بس طولانیتر دارد و به زمانی باز میگردد که در دستههایی از همراهان بر روی دوپا راه میرفتیم و با همگام شدن گامها متوجه مشکلی برای کسی که گامش ناهمانگ شده بود میشدیم.
مجموعهای از این فرضیهها میتوانند، در کنار هم، پیدایی حس موسیقایی را در نیاکانمان تبیین کنند. در تمامی این فرضیهها نقش بدن اجتماعی آشکار است. با گسترش فرهنگها و پیدایی و سپس پیچیدهتر شدن آلات موسیقی سنتهای موسیقایی در فرهنگهای مختلف شکل گرفتند و روند تکاملی بر روی آلات و شیوههای تولید موسیقی شکل گرفت و شاهد تنوع بیهمتای موسیقی در فرهنگهای مختلف شدیم. با چنین نگاهی تکاملی میتوان تعریفی تکاملی از موسیقی عرضه کرد.
تعریفی تکاملی از موسیقی
موسیقی برساختهای اجتماعی و فرهنگیست که مبتنی بر حس موسیقایی تکامل یافته (طی مکانیسمهای یاد شده در بالا)، و طی تعامل موسیقیدان (آهنگساز و/یا نوازنده)، آلات موسیقایی (که خود محصول همتکاملی حس موسیقایی انسانها در سنتهای مختلف و ابزارهای سادهتر ابتدایی است)، و مخاطب (که میتواند مخاطبی مفروض توسط موسیقیدان باشد) تولید میشود و در یک محیط اجتماعی مورد ارزیابی زیباشناختی قرار میگیرد (خود ملاکهای ارزیابی نیز طی زمان تکامل یافتهاند).
هادی صمدی
@evophilosophy