نیاز تاریخ به زیستشناسی
از تبار ارامنه تا زیستن در «دو فرهنگ»
شواهد ژنتیکی نظریهای تاریخی و جافتاده را ابطال کردند. پژوهشی که اخیراً منتشرشده، مثالی کمنظیر و بسیار قانعکننده است که چگونه علوم انسانی میتوانند از دادههای علوم تجربی (در اینجا ژنتیک) بهره گیرند. در این مثال ژنتیک مشعلی برای گردش در هزارتوهای تاریک تاریخ در اختیارمان مینهد و دالانهایی را روشن میکند که ناممکن بود بدون انجام پژوهشی در ژنتیک روشن شوند.
مدتها تصور میشد ارمنیها، جمعیتی در آسیای غربی که از لحاظ تاریخی در ارتفاعات ارمنستان سکونت داشتند، از نوادگان مهاجران فریگیها (فریژیها) از بالکان باشند. این نظریه عمدتاً از روایتهای مورخ یونانی هرودوت سرچشمه میگیرد که مشاهده کرد نوع جنگ و سلاحهای ارمنیها، هنگام خدمت در ارتش پارس، به سبک فریگیها بود.
منشاء فرضیهی ابطالشده
تا اینجا منشاء فرضیهی ابطالشده روشن شد: هرودوت صرفاً بر اساس شباهت در نوع تسلیحات ارمنیها با نوع تسليحات و احتمالاً سبک زندگی دستهای از مردم بالکان این فرضیه را مطرح کرده بود که ارمنیها ریشه در مردمان بالکان دارند و مهاجرانی از آن خطهاند.
چگونه فرضیهی ابطالشده تقویت شد؟
وقتی فرضیهای یگانه فرضیه باشد پیشزمینههای نظری در جهت یافتن شواهد بیشتر به نفع آن شکل میگیرد. زبانشناسان وارد گود شدند و از این نظریه حمایت کردند. یافتههای ایشان مؤید آن بود که زبان ارمنی با زیرگروه زبانهای هندواروپایی تراکو-فریژی پیوندهایی دارد.
اما چگونه این نظریه ابطال شد؟
پژوهشی سترگ این فرضیه را به بوتهی آزمون گذاشت: اگر نیاکان ارمنیها از نواحی بالکان به ارمنستان مهاجرت کردهاند پس باید در مقایسهی ژنتیکی مردم دو ناحیه شواهدی از این ارتباط تاریخی رصد شود. پژوهشی انجام شد اما قرابت ژنتیکی مورد انتظار رصد نشد. نتایج در نشریهی آمریکایی ژنتیک انسانی منتشر شد و بنابراین فرضیهای جاافتاده در تاریخ نادرست ازکار درآمد.
نویسندهی ارشد مقاله به درستی میگوید «قرنهاست که باورهای تاریخی درک ما را از گذشته شکل دادهاند و اغلب باعث آنند که برخی فرضیهها را عین حقیقت درنظر گیریم».
مسلماً داستان به اینجا ختم نمیشود. فرضیهی ابطالشده نقشی بسیار مهم در تفسیر دیگر دادهها داشته است و به این ترتیب بخشهای مهمی از تاریخ آن منطقه نیاز به بازنویسی دارد. به یک مورد آن که اکنون در همین پژوهش آشکار شده و در مقاله از آن سخن میرود نگاهی کنیم.
جمعیتی از ارامنه که در قسمت جنوبی ارتفاعات ارمنی (جنوب شرقی ترکیه امروزی) زندگی میکردند ساسونها نام داشتند و فرض بر آن بود که تباری آشوری دارند. این فرضیه در بسیاری از منابع تاریخی، از جمله کتاب مقدس، در متون خط میخی و داستانهای سنتی محلی ذکر شده است. پژوهش ژنتیکی این فرضیه را نیز رد کرد.
پژوهش همچنین نشان داد که ساختار جمعیت و تنوع ژنتیکی گروههای مختلف ارمنی که در بخشهای شرقی، غربی و مرکزی ارتفاعات ارمنستان زندگی میکنند شباهت نسبتاً بالایی دارند و ارامنه جمعیتی به لحاظ ژنتیکی نسبتاً یکدست هستند.
به احتمال زیاد این پژوهش با مخالفتهای زیادی نیز مواجه خواهد شد. تغییر در فرضیههای جاافتاده، به ویژه فرضیههایی که بخشی از فرهنگ یک جامعه شدهاند به سادگی صورت نمیگیرد. چه بسا دادهی ژنتیکی بعدی نیز پژوهش کنونی را بازبینی کنند. اما یک چیز باید مسلم شده باشد: اینکه باید در مرزهای علوم انسانی و علوم تجربی پلهایی شاهراهمانند برقرار کرد.
دو فرهنگ
اصطلاح «دو فرهنگ» را سی پی اسنو، رماننویس-فیزیکدان بریتانیایی در سال ۱۹۵۹ مطرح کرد و مدعی شد که در جهانی زندگی میکنیم که کلیت فرهنگ غرب بر دو فرهنگ کاملاً مجزا بنا شده: علوم انسانی و علوم تجربی. اسنو میگوید بسیاری از فرهیختگان نامآور در علوم انسانی از بیسوادی دانشمندان علوم تجربی ابراز ناباوری میکنند. هرچند اسنو به این افراد حق میدهد و ابراز تأسف میکند که چرا نباید دانشمندان با شکسپیر آشنا باشند، اما از آنجا که خود در هر دو فرهنگ زیسته، در سوی مقابل فرهیختگان علوم انسانی را خطاب قرار میدهد و میگوید درست میگویید دانشمندان ما در علوم انسانی بیسواد هستند اما آیا شما میدانید قانون دوم ترمودینامیک چیست؟! در حالیکه بنای عظیم فیزیک مدرن بالا میرود و اکثریت این فرهیختگان علوم انسانی در حوزهی علوم تجربی سوادی بیش از انسانهای غارنشین ندارند!
زمان آن است که نه فقط افرادی که در این دو فرهنگ زیست میکنند به جهت تفرج هم شده سری به فرهنگ همسایه بزنند بلکه فراتر از آن پروژههای مشترکی عرضه شود؛ مورخانی که تکامل و ژنتیک را جدی بگیرند و نه آنکه در قبال چنین دعوتهایی با تعجب، و مانند یک سده قبل، بگویند مگر نظریهی تکامل ابطال نشده است؟!
هادی صمدی
@evophilosophy
از تبار ارامنه تا زیستن در «دو فرهنگ»
شواهد ژنتیکی نظریهای تاریخی و جافتاده را ابطال کردند. پژوهشی که اخیراً منتشرشده، مثالی کمنظیر و بسیار قانعکننده است که چگونه علوم انسانی میتوانند از دادههای علوم تجربی (در اینجا ژنتیک) بهره گیرند. در این مثال ژنتیک مشعلی برای گردش در هزارتوهای تاریک تاریخ در اختیارمان مینهد و دالانهایی را روشن میکند که ناممکن بود بدون انجام پژوهشی در ژنتیک روشن شوند.
مدتها تصور میشد ارمنیها، جمعیتی در آسیای غربی که از لحاظ تاریخی در ارتفاعات ارمنستان سکونت داشتند، از نوادگان مهاجران فریگیها (فریژیها) از بالکان باشند. این نظریه عمدتاً از روایتهای مورخ یونانی هرودوت سرچشمه میگیرد که مشاهده کرد نوع جنگ و سلاحهای ارمنیها، هنگام خدمت در ارتش پارس، به سبک فریگیها بود.
منشاء فرضیهی ابطالشده
تا اینجا منشاء فرضیهی ابطالشده روشن شد: هرودوت صرفاً بر اساس شباهت در نوع تسلیحات ارمنیها با نوع تسليحات و احتمالاً سبک زندگی دستهای از مردم بالکان این فرضیه را مطرح کرده بود که ارمنیها ریشه در مردمان بالکان دارند و مهاجرانی از آن خطهاند.
چگونه فرضیهی ابطالشده تقویت شد؟
وقتی فرضیهای یگانه فرضیه باشد پیشزمینههای نظری در جهت یافتن شواهد بیشتر به نفع آن شکل میگیرد. زبانشناسان وارد گود شدند و از این نظریه حمایت کردند. یافتههای ایشان مؤید آن بود که زبان ارمنی با زیرگروه زبانهای هندواروپایی تراکو-فریژی پیوندهایی دارد.
اما چگونه این نظریه ابطال شد؟
پژوهشی سترگ این فرضیه را به بوتهی آزمون گذاشت: اگر نیاکان ارمنیها از نواحی بالکان به ارمنستان مهاجرت کردهاند پس باید در مقایسهی ژنتیکی مردم دو ناحیه شواهدی از این ارتباط تاریخی رصد شود. پژوهشی انجام شد اما قرابت ژنتیکی مورد انتظار رصد نشد. نتایج در نشریهی آمریکایی ژنتیک انسانی منتشر شد و بنابراین فرضیهای جاافتاده در تاریخ نادرست ازکار درآمد.
نویسندهی ارشد مقاله به درستی میگوید «قرنهاست که باورهای تاریخی درک ما را از گذشته شکل دادهاند و اغلب باعث آنند که برخی فرضیهها را عین حقیقت درنظر گیریم».
مسلماً داستان به اینجا ختم نمیشود. فرضیهی ابطالشده نقشی بسیار مهم در تفسیر دیگر دادهها داشته است و به این ترتیب بخشهای مهمی از تاریخ آن منطقه نیاز به بازنویسی دارد. به یک مورد آن که اکنون در همین پژوهش آشکار شده و در مقاله از آن سخن میرود نگاهی کنیم.
جمعیتی از ارامنه که در قسمت جنوبی ارتفاعات ارمنی (جنوب شرقی ترکیه امروزی) زندگی میکردند ساسونها نام داشتند و فرض بر آن بود که تباری آشوری دارند. این فرضیه در بسیاری از منابع تاریخی، از جمله کتاب مقدس، در متون خط میخی و داستانهای سنتی محلی ذکر شده است. پژوهش ژنتیکی این فرضیه را نیز رد کرد.
پژوهش همچنین نشان داد که ساختار جمعیت و تنوع ژنتیکی گروههای مختلف ارمنی که در بخشهای شرقی، غربی و مرکزی ارتفاعات ارمنستان زندگی میکنند شباهت نسبتاً بالایی دارند و ارامنه جمعیتی به لحاظ ژنتیکی نسبتاً یکدست هستند.
به احتمال زیاد این پژوهش با مخالفتهای زیادی نیز مواجه خواهد شد. تغییر در فرضیههای جاافتاده، به ویژه فرضیههایی که بخشی از فرهنگ یک جامعه شدهاند به سادگی صورت نمیگیرد. چه بسا دادهی ژنتیکی بعدی نیز پژوهش کنونی را بازبینی کنند. اما یک چیز باید مسلم شده باشد: اینکه باید در مرزهای علوم انسانی و علوم تجربی پلهایی شاهراهمانند برقرار کرد.
دو فرهنگ
اصطلاح «دو فرهنگ» را سی پی اسنو، رماننویس-فیزیکدان بریتانیایی در سال ۱۹۵۹ مطرح کرد و مدعی شد که در جهانی زندگی میکنیم که کلیت فرهنگ غرب بر دو فرهنگ کاملاً مجزا بنا شده: علوم انسانی و علوم تجربی. اسنو میگوید بسیاری از فرهیختگان نامآور در علوم انسانی از بیسوادی دانشمندان علوم تجربی ابراز ناباوری میکنند. هرچند اسنو به این افراد حق میدهد و ابراز تأسف میکند که چرا نباید دانشمندان با شکسپیر آشنا باشند، اما از آنجا که خود در هر دو فرهنگ زیسته، در سوی مقابل فرهیختگان علوم انسانی را خطاب قرار میدهد و میگوید درست میگویید دانشمندان ما در علوم انسانی بیسواد هستند اما آیا شما میدانید قانون دوم ترمودینامیک چیست؟! در حالیکه بنای عظیم فیزیک مدرن بالا میرود و اکثریت این فرهیختگان علوم انسانی در حوزهی علوم تجربی سوادی بیش از انسانهای غارنشین ندارند!
زمان آن است که نه فقط افرادی که در این دو فرهنگ زیست میکنند به جهت تفرج هم شده سری به فرهنگ همسایه بزنند بلکه فراتر از آن پروژههای مشترکی عرضه شود؛ مورخانی که تکامل و ژنتیک را جدی بگیرند و نه آنکه در قبال چنین دعوتهایی با تعجب، و مانند یک سده قبل، بگویند مگر نظریهی تکامل ابطال نشده است؟!
هادی صمدی
@evophilosophy