🍃🍃
🔸قوانین فعلی در مورد خشونت علیه زنان بازدارندگی ندارند یا میزان بازدارندگی ضعیف است. موادی از قانون از خشونت علیه زنان پشیبانی می کند، مثل ماده ۲۲۰ و ماده ۶۳۰ قانون مجازات اسلامی. مواد دیگری چون مجازات قتل زنان را نصف مردان تعیین کرده در واقع به مردان اجازه خشونت علیه زنان را اعطا کرده است. علاوه بر این خشونت علیه زنان مخصوصا در خانواده جرم انگاری نشده است. پس قانون به طور کلی پشتیبان و محافظ زنان نیست و باید اصلاح شود. این کاستی ها سالهاست که توسط فعالان حقوق زنان بیان می شود و لایحه تامین امنیت زنان برای برطرف کردن این خلا قانونی تدوین شد که پس از جرح و تعدیل های بسیار هنوز همان قانونی حمایتی ناقص و غیرموثر هم به تصویب نرسیده است و بعد از ۱۳ سال سرنوشتش نامشخص است.
🔸نمی توانیم بدون توجه به قانون از خشونت جلوگیری کنیم. اصلاح قوانین اولین قدم و شرط لازم برای پیشگیری از خشونت علیه زنان است، هر چند به تنهایی کافی نیست. باید در نظر داشت که قانون تجلی ارزش ها و هنجارها در یک جامعه است. وقتی قانون می گوید دیه زن نصف مرد است، یا مرد به عنوان همسر یا پدر در شرایطی می تواند بدون عقوبت و مجازات دختر یا زنش را بکشد، دلالت بر این دارد که در آن جامعه جان زن به اندازه مرد ارزش ندارد، و مردان اختیار جان زن را به عنوان مایملکشان دارند. چنین جامعه ای به طور پیش فرض برای زنان ناامن است. به هر حال جدای از قوانین کاری که می توان کرد این است که نباید خشونت و قتل زنان عادی جلوه داده شود و با سرپوش "اختلافات خانوادگی"، روابط قدرت نابرابر بین دو جنس انکار شود.
🔸در ایران هنوز خشونت مبتنی بر جنسیت به رسمیت شناخته نشده و اصرار بر این است که قتل زنان به اختلافات خانوادگی تحریف شود. خبر هر زن کشی که منتشر می شود، در توجیه آن گفته می شود، به خاطر اختلافات خانوادگی بوده است. وقتی گفته می شود، اختلافات خاتوادگی، یعنی موضوع مربوط به حوزه خصوصی است و ربطی به جامعه و ساختار اجتماعی و فرهنگی و نظام حقوقی ندارد. به این ترتیب دسته بندی زن کشی ذیل اتیکت "اختلافات خانوادگی" یعنی اینکه نقش عوامل بیرونی در خشونت علیه زنان نادیده گرفته شده، و نقش ساختار سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و نظام حقوقی در شکل گیری چنین خشونت هایی انکار یا پنهان شده است. اما ما می دانیم که خانواده در ایران جایی نیست که قدرت، حقوق، منابع و امتیازات به تساوی تقسیم شده باشد، بلکه اولین کانون نابرابری و تضییع حقوق زنان است.
🔸این واقعیت عمدتا نادیده گرفته می شود. وقتی خانواده محل روابط قدرت نابرابر و مبتنی بر عدم مساوات مرد و زن باشد، قابل انتظار است که تعارض و درگیری در آن پیش بیاید و قربانیان این درگیری و تعارض هم در اکثر موارد زنان هستند. در نگاه رسمی، آنچه از خشونت خانوادگی و قتل زنان برجسته می شود، همین اختلافات یا تعارضات است، بدون آنکه به ریشه ها و زمینه های آن توجه شود. باید بدانیم که خشونت مساله ای نیست که با دعوت به آرامش و نصیحت متوقف شود. زمینه های عینی و مادی دارد که نیازمند توجه است.
🔸نکته ای که لازم می دانم به آن اشاره کنم این است که ما شاهد آن هستیم که وقتی زنی کشته می شود، بسیاری به دنبال دلیلی هستند که قربانی را مقصر بدانند. یعنی اینکه گویا زنی که به هر دلیل نافرمانی کند، سزاوار مرگ یا جراحت است. این نشان می دهد که جامعه ما همچنان یک جامعه تحت تسلط فرهنگ مردسالاری است. در فرهنگ مردسالاری است که از زنان انتظار تمکین می رود و خشم و خشونت مردانه واجد حقانیت است. در جامعه ای که خشونت علیه زنان تحت هر عنوان و به هردلیل توجیه شود، و میل به خشونت علیه زنان به همه ارکان و بدنه آن نفوذ کرده و به جزیی از فرهنگ تبدیل شده باشد، پیشگیری از خشونت علیه زنان در چنین جامعه ای کار بسیار دشواری است.
✍ دکترسیمین کاظمی
اتحاد بازنشستگان
@etehad_bazn
🔸قوانین فعلی در مورد خشونت علیه زنان بازدارندگی ندارند یا میزان بازدارندگی ضعیف است. موادی از قانون از خشونت علیه زنان پشیبانی می کند، مثل ماده ۲۲۰ و ماده ۶۳۰ قانون مجازات اسلامی. مواد دیگری چون مجازات قتل زنان را نصف مردان تعیین کرده در واقع به مردان اجازه خشونت علیه زنان را اعطا کرده است. علاوه بر این خشونت علیه زنان مخصوصا در خانواده جرم انگاری نشده است. پس قانون به طور کلی پشتیبان و محافظ زنان نیست و باید اصلاح شود. این کاستی ها سالهاست که توسط فعالان حقوق زنان بیان می شود و لایحه تامین امنیت زنان برای برطرف کردن این خلا قانونی تدوین شد که پس از جرح و تعدیل های بسیار هنوز همان قانونی حمایتی ناقص و غیرموثر هم به تصویب نرسیده است و بعد از ۱۳ سال سرنوشتش نامشخص است.
🔸نمی توانیم بدون توجه به قانون از خشونت جلوگیری کنیم. اصلاح قوانین اولین قدم و شرط لازم برای پیشگیری از خشونت علیه زنان است، هر چند به تنهایی کافی نیست. باید در نظر داشت که قانون تجلی ارزش ها و هنجارها در یک جامعه است. وقتی قانون می گوید دیه زن نصف مرد است، یا مرد به عنوان همسر یا پدر در شرایطی می تواند بدون عقوبت و مجازات دختر یا زنش را بکشد، دلالت بر این دارد که در آن جامعه جان زن به اندازه مرد ارزش ندارد، و مردان اختیار جان زن را به عنوان مایملکشان دارند. چنین جامعه ای به طور پیش فرض برای زنان ناامن است. به هر حال جدای از قوانین کاری که می توان کرد این است که نباید خشونت و قتل زنان عادی جلوه داده شود و با سرپوش "اختلافات خانوادگی"، روابط قدرت نابرابر بین دو جنس انکار شود.
🔸در ایران هنوز خشونت مبتنی بر جنسیت به رسمیت شناخته نشده و اصرار بر این است که قتل زنان به اختلافات خانوادگی تحریف شود. خبر هر زن کشی که منتشر می شود، در توجیه آن گفته می شود، به خاطر اختلافات خانوادگی بوده است. وقتی گفته می شود، اختلافات خاتوادگی، یعنی موضوع مربوط به حوزه خصوصی است و ربطی به جامعه و ساختار اجتماعی و فرهنگی و نظام حقوقی ندارد. به این ترتیب دسته بندی زن کشی ذیل اتیکت "اختلافات خانوادگی" یعنی اینکه نقش عوامل بیرونی در خشونت علیه زنان نادیده گرفته شده، و نقش ساختار سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و نظام حقوقی در شکل گیری چنین خشونت هایی انکار یا پنهان شده است. اما ما می دانیم که خانواده در ایران جایی نیست که قدرت، حقوق، منابع و امتیازات به تساوی تقسیم شده باشد، بلکه اولین کانون نابرابری و تضییع حقوق زنان است.
🔸این واقعیت عمدتا نادیده گرفته می شود. وقتی خانواده محل روابط قدرت نابرابر و مبتنی بر عدم مساوات مرد و زن باشد، قابل انتظار است که تعارض و درگیری در آن پیش بیاید و قربانیان این درگیری و تعارض هم در اکثر موارد زنان هستند. در نگاه رسمی، آنچه از خشونت خانوادگی و قتل زنان برجسته می شود، همین اختلافات یا تعارضات است، بدون آنکه به ریشه ها و زمینه های آن توجه شود. باید بدانیم که خشونت مساله ای نیست که با دعوت به آرامش و نصیحت متوقف شود. زمینه های عینی و مادی دارد که نیازمند توجه است.
🔸نکته ای که لازم می دانم به آن اشاره کنم این است که ما شاهد آن هستیم که وقتی زنی کشته می شود، بسیاری به دنبال دلیلی هستند که قربانی را مقصر بدانند. یعنی اینکه گویا زنی که به هر دلیل نافرمانی کند، سزاوار مرگ یا جراحت است. این نشان می دهد که جامعه ما همچنان یک جامعه تحت تسلط فرهنگ مردسالاری است. در فرهنگ مردسالاری است که از زنان انتظار تمکین می رود و خشم و خشونت مردانه واجد حقانیت است. در جامعه ای که خشونت علیه زنان تحت هر عنوان و به هردلیل توجیه شود، و میل به خشونت علیه زنان به همه ارکان و بدنه آن نفوذ کرده و به جزیی از فرهنگ تبدیل شده باشد، پیشگیری از خشونت علیه زنان در چنین جامعه ای کار بسیار دشواری است.
✍ دکترسیمین کاظمی
اتحاد بازنشستگان
@etehad_bazn