Репост из: Vahid Online وحید آنلاین
با مترو از فاطمی رفتم تا بازار. از سیر بودنم خجالت کشیدم بس‌که آدم گرسنه دیدم.
انگار توی داستان‌های چارلز دیکنز سیر می‌کنی. از همان فاطمی پیرمردی می‌گفت برایم غذا بگیر، تا آن بچه که چسبیده به پاهای مسافران مترو گدایی می‌کرد، تا کنج گلوبندک که زباله‌گردی از عابران سیگار می‌خواست.
saeed_arkan
📡 @VahidOnline
انگار توی داستان‌های چارلز دیکنز سیر می‌کنی. از همان فاطمی پیرمردی می‌گفت برایم غذا بگیر، تا آن بچه که چسبیده به پاهای مسافران مترو گدایی می‌کرد، تا کنج گلوبندک که زباله‌گردی از عابران سیگار می‌خواست.
saeed_arkan
📡 @VahidOnline