Фильтр публикаций


ما از وحشت فراموش کردن دیگران است
که عکس آنها را به دیوار می‌کوبیم،
یا روی طاقچه می‌گذاریم؛
یک وفاداری کاذب...
خود ما به عکس‌هایی که به دیوارهای اتاقمان می‌کوبیم نگاه نمی‌کنیم،
یا خیلی به ندرت و تصادفا نگاه می‌کنیم.
ما به حضور دائم آنها عادت می‌کنیم.
عکس، فقط برای مهمان است...

این را یادتان باشد که ذره‌ای در قلب،
بهتر از کوهی بر دیوار است.


🌸#نادر_ابراهيمی
📚رونوشت بدون اصل

🌼کانال تفکر در واقعیت

@chagvaa


هر کس که
دو سوم از اوقات شبانه روز
به خودش تعلق نداشته باشد،
برده است.
تفاوتی نمی‌کند که دولتمرد،
بازرگان یا دانشمند باشد!

📚
انسانی‌بسیار‌انسانی
#نیچه
کانال تفکر در واقعیت

@chagvaa


می‌دانم، می‌دانم که دیگر هرگز به چیزی یا کسی برخورد نخواهم کرد که احساس تندی را در من به وجود آورد؛
می‌دانی، شروع به دوست داشتن کسی کردن، اقدام مهمی است. لحظه‌ای هست، در آغاز، که باید از پرتگاهی پایین پرید، اگر کسی بهش فکر کند، این کار را نخواهد کرد. می‌دانم که من دیگر هیچ‌وقت نخواهم پرید.

🌨️#ژان_پل_سارتر
📚تهوع
❄️کانال تفکر در واقعیت

@chagvaa


▨ قطعه: فروغ در تصادف کشته شد
▨ با صدای: فروغ فرخ‌زاد و ابراهیم گلستان
♬ کارگردان صوتی: شهروز

─────♬ ─────
شعر با صدای شاعر |
@chagvaa


امروز سالروز درگذشت فروغ فرخ‌زاد است.
۵۷ سال پیش در چنین روزی یعنی در ساعت ۱۶:۳۰ دقیقه بعد از ظهر دوشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۴۵ در حالی که فروغ با جیپ سفیدرنگ ابراهیم گلستان از قلهک به سمت دروس می‌رفت، با یک استیشن متعلق به یک مدرسهٔ خصوصی تصادف کرد و کشته شد.

پی‌نوشت اول: آن‌چه می‌شنوید برش‌هایی است از مصاحبهٔ فروغ فرخ‌زاد، برش‌هایی از شعر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» و نیز برش‌هایی از مصاحبه شاهد عینی آن روز، ابراهیم گلستان.
پی‌نوشت دوم: عکس پوستر در واقع عکسی از سری آلبوم عکس‌های آزاده اخلاقی، عکاس معاصر است که صحنه‌ای از لحظات مرگ یا قتل چهره‌های مهم سیاسی-فرهنگی ایران معاصر را بازتولید کرده است. البته ابراهیم گلستان که با چند دقیقه تاخیر، شاهد عینی این تصادف بوده است، جزییات این عکس را منطبق بر واقعیت نمی‌داند.
❄️
#فروغ_فرخزاد
🌨️کانال تفکر در واقعیت

@chagvaa


🎼 Sleep dealer - Wayfarer


دریایی هست که هیچ‌کس
نمی‌بیندش
و گوری
که کسی در آن نمی‌میرد.
آفتابی هست که هیچ‌وقت غروب نمی‌کند
و در هر جایی
ساحلی...

صلاح خویش را اگر خواهانی
و پس از عبور ابرها اگر
می‌خواهی آزاد باشی
پس دنیایی بساز
دنیایی شایسته‌ی زیستن:
این‌جا دیگر سخن بر سر زندگی خودِ توست...

دنیایی هست جاودانه
نامه‌ای هست ناخوانده
نسیمی هست که همه‌چیز را می‌فهمد و
آزادیی بدون زخم!


ترانه‌ای برای آزادی
❄️
#میکیس_تئودراکیس
ترجمه: سلیمان قاسمیانی
🌨️کانال تفکر در واقعیت

@chagvaa


احساس می‌کنم
در هر کنار و گوشه‌ی این شوره‌زار یأس،
چندین هزار جنگل شاداب،
ناگهان
می‌روید از زمین.

❄️
#احمد_شاملو
🌨️کانال تفکر در واقعیت

@chagvaa


‏و
‏باز می‌گردی در خویش
‏و هیچ‌کس نخواهد دانست
‏که در دلت
‏چه گذشته است

🌨️
#محمد_مختاری
❄️کانال تفکر در واقعیت

@chagvaa


🔸به مناسبت زادروز فروغ فرخ‌زاد

کاش می‌توانستم مثل آدم‌های دیگر خودم را در ابتذال زندگی گم کنم. کاش یا لباس تازه یا یک محیط گرم خانوادگی و یا یک غذای مطبوع می‌توانست شادمانی را در لبخند من زنده کند. کاش رقصیدن دیگران می‌توانست مرا فریب بدهد و به صحنه‌های رقص و بی خبری و عیاشی بکشاند. کاش می‌توانستم برای کلمه موفقیت ارزشی قائل بشوم...
من در زندگی دنبال فریب تازه‌ای می‌گردم، ولی افسوس که دیگر نمی توانم خودم را گول بزنم...



• از نامه‌های 🌨️
#فروغ_فرخزاد به پرویز شاپور
❄️کانال تفکر در واقعیت

@chagvaa


در زندان اوین پاسبانی بود آذربایجانی که نصف وقت کار می‌کرد. روزی که غلامحسین را شلاق زده بودند، برای اینکه پاهایش ورم نکند، این پاسبان آنها را ماساژ می‌داد. ولی غلامحسین را نمی‌شناخت و فقط می‌دانست که دکتر است. از او می‌پرسد: تو چکار کرده‌ای که اینطور زده‌اند؟ صمد بهرنگی یا ساعدی را خوانده‌ای؟

پرتره‌ی ❄️#غلامحسین_ساعدی،
نقاش: #هانیبال_الخاص
🌨️کانال تفکر در واقعیت

@chagvaa


روبه‌روی آینه می‌ایستم
و آینه سعی می‌کند
سعی می‌کند
سعی می‌کند
از این‌همه خرابه
چهره بسازد.

🌨️#گروس_عبدالملکیان
❄️کانال تفکر در واقعیت

@chagvaa


شب یلدا و سفره ی خالی زحمتکشان
🍁
#شب_یلدا

🍂کانال تفکر در واقعیت

@chagvaa


آدم باید دیگران را همانطور که هستند بپذیرد یا همانطور که هستند به حال خودشان بگذارد.

آدم نمیتواند آن‌ها را عوض کند،
فقط توازن‌شان را برهم میزند؛
چون یک انسان از قطعه‌های واحدی درست نشده است که بتوان تکه‌ای را برداشت و به‌جایش چیز دیگری گذاشت؛ او یک کل است.




🍁
#فرانتس_کافکا
🍂کانال تفکر در واقعیت

@chagvaa


اگر من درختم
پس روزی به زمین می‌افتم
از من پایه نسازید
مرا در شومینه نیندازید
از من پلی بسازید بر بستر رودی،
دری،
یا چارچوبی،
جایی که دونفر
به یکدیگر می‌رسند
و عشق می‌بازند.

🍁
#مارسیلیوس_مارتینایتیس
🍂کانال تفکر در واقعیت
@chagvaa


تشییع جنازه ام آیا از حیاط ساختمان خواهد بود؟
مرا از طبقه ی سوم چگونه پائین خواهند آورد؟
تابوت در آسانسور جا نمیگیرد
و راه پله ها هم که باریکند.

شاید حیاط پر خواهد بود از آفتاب
و کبوتر تا زانو
شاید برف خواهد بود و هیاهوی بچه ها
شاید اسفالت خیس خواهد بود از باران
و ظرف آشغال ها مثل همیشه پر
اگر مرا،به رسم این ها
رو به آسمان در نعش کش ببرند
کبوتری شاید فضله ای روی پیشانی ام بیاندازد
شگون دارد.
چه مارش عزا باشد چه نه
بچه ها دنبال تابوتم خواهند دوید
بچه ها تشییع جنازه را دوست دارند.
پنجره آشپزخانه مان با نگاهی بدرقه ام خواهد کرد
چه سعادتمند بودم در این حیاط
همسایه ها،عمرتان دراز و دلتان شاد


🍁#ناظم_حکمت
🍂کانال تفکر در واقعیت

@chagvaa


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
...من برمی خیزم!
چراغی در دست
چراغی در دلم.
زنگار روحم را صیقل می زنم
آینه ئی برابر آینه ات می گذارم
تا از تو
ابدیتی بسازم.

🍁 
#احمد_شاملو
صدای: غلام‌حسین بنان
🍂کانال تفکر در واقعیت

@chagvaa


در آخرین نامه ات از من پرسیده بودی
که چه سان تو را دوست دارم؟

عزیزکم، همچون بهار
که آسمان کبود را دوست دارد.

همچون پروانه ای در دل کویر
یا زنبوری کوچک در عمق جنگل
که به گل سرخی دل داده است
و به آن شهد شیرین اش.

آری، من اینگونه تو را دوست دارم.

همچون برفی بر بلندای کوه
یا چشمه ای روان در دل جنگل
که تراوش ماهتاب را دوست دارد

عزیزکم
آنگونه که خودت را دوست داری
آنگونه که خودم را دوست دارم
همانگونه دوستت دارم

🍁#شیرکو_بیکس
🍂کانال تفکر در واقعیت

@chagvaa


ﻣﻮﺭﭼﮕﺎﻥ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمیزنند،
ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺩﺍﻧﻪ ﺟﻤﻊ میکنند

ﺯﻧﺒﻮﺭﻫﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمیزنند،
ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺧﺎﻧﻪ میسازند

ﭘﺮﺳﺘﻮﻫﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمیزنند،
ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺑﻪ ﺳﻔﺮ میروند

ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﻮﺏ حرف می‌زنند...
ﺗﻨﻬﺎ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺟﻤﻊ می‌کنند...
ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻨﺎ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ..
ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺳﻔﺮ می‌کنند...
براستی ﮐﻪ ﺁﺩﻣﯽ ﺗﻨﻬﺎﺗﺮﯾﻦ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﺖ.!




🍁#ژان_پل_سارتر
🍂کانال تفکر در واقعیت

@chagvaa




مرگ من سفری نیست
هجرتی است
از سرزمینی که دوست نمی داشتم
به خاطر نامردمانش !
خود آیا از چه هنگام این چنین
آئین مردمی از دست بنهاده اید ؟

پر ِ پرواز ندارم
اما
دلی دارم و حسرت ِ درناها
و به هنگامی که مرغان مهاجر
در دریاچه ی ماهتاب
پارو می کشند

خوشا رها کردن و رفتن !
خوابی دیگر
به مردابی دیگر !
خوشا ماندابی دیگر
به ساحلی دیگر
به دریایی دیگر !
خوشا پر کشیدن ، خوشا رهایی !

آه ، این پرنده
در این قفس تنگ
نمی خواند ...


🌼
#احمد_شاملو
🌸کانال تفکر در واقعیت

@chagvaa


‍ مامور اعدام به چی فکر می‌کنه
وقتی شبا از سرِ کار
برمی‌گرده خونه؟
وقتی کنار زن و بچه‌ش می‌شینه
تا یه فنجون قهوه بخوره
یا یه بشقاب نیمرو...
یعنی ازش می‌پرسن:
روز خوبی داشتی،
همه چی مرتب بود...
یا واسه فرار از این سوالا
از بیس‌بال حرف می‌زنن،
از آب و هوا،
از سیاست،
از مجله‌های فکاهی و
فیلمای سینمایی؟
یعنی دستاشو نگاه می‌کنن
وقتی قهوه،
یا نیمرو جلوش می‌دارن؟

اگه بچه‌ی کوچولوش بهش بگه:
بیا اسب بازی کنیم بابا!
بیا! اینم طناب،
اون به شوخی می‌گه:
امروز به اندازه‌ی کافی طناب دیدم؟
یا صورتش از شادی موج برمی‌داره و
می‌گه:
تو دنیای معرکه‌ای زنده‌گی می‌کنیم؟
اگه ماه
به پنجره‌ی اتاقِ دختربچه‌ش
که تو خوابِ نازه بتابه و
موهاشو و گوشاشو عینهو مِیِت سفید کنه
مأمور اعدام
چی‌کار می‌کنه؟

باید براش آسون باشه
من فکر می‌کنم
هرچیزی برای مأمور اعدام آسونه...

🌼
#کارل_سندبرگ
🌸کانال تفکر در واقعیت

@chagvaa

Показано 20 последних публикаций.