Фильтр публикаций


🧞‍♀طلسم جدایی بین دو نفر ۲۴ ساعته
🧞‍♀بازگشت معشوق و بختگشایی
🧞‍♀دفع_دعا و جادو و چشم نظر
🧞‍♀فروش_ملک و آپارتمان معامله
🧞‍♀جذب پول و رونق کسب و کار

🧞‍♀گره_گشایی در مشکلات زندگی
💥جهت عضو شدن و دیدن رضایت مشتریان روی لینک زیر کلیک کنید👇👇
https://t.me/telesmohajat
♦️همین الان پیام بدهr 🔮⅒👇👇👇👇👇
ارتباط مستقیم با استاد سید حسینی
🆔@ostad_seyed_hoseyni
@telesmohajat


هر لحظـہ من آغـوش تو را میخواهـم ،
شرمنـده ڪـہ ڪودڪ درونـم بغلـی سـت


‏بعضی موقع ها
‏الکی صدات میکنه
‏که ببینه میگی بله یا جونم!!


Ayağa kalk ve herkese
Geleceğinin Geçmişinle
Hiç ilgisi olmadığını kanıtla
"Günaydın" 🌸💗

پاشو به همه ثابت کن که آینده ات ؛
هیچ ربطی به گذشتت نداره !😉👌
"صبح بخیر" 🌞🌻


آروم آروم ..


Репост из: تبلیعات کویر
_باسنت میخواره؟

با تعجب به ارمین نگاه میکنم
-چی؟!

یکی از سینه هامو تو چنگش گرفت و دم گوشم پچ زد:
-هزار بار بهت گفتم تو جمعی که دستم کوتاهست برای اینکه عقب جلوتو یکی کنم اون برجستگی های کوفتیتو به تن و بدنم نمال وگرنه اختیار از کف بدم رو همون میز وسط پذیرایی جلو چشم تک تکشون حسابتو میرسم..

من که از سر به سر گذاشتن پسر مثلا
مظلوم حاجی لذت میبردم دستمو روی خشتکش گذاشتم:
-با این یه تیکه گوشته آویزون شده میخوای حساب منو برسی پسر حاجی؟حداقل برو تراش کاری برام سیخش کن بعد...

دستشو روی گلوم گذاشت و اروم تو دستش فشار داد:
-تو که دلت برای زیر من خوابیدن تنگ شده غلط کردی دیشب ادا تنگارو دراوردی وقتی نسخ بودم..

اروم سینه‌ام و روی تنش کشیدم و با پرویی گفتم:
-میبینی که الان مثل کوره آتیشم پَ چرا این مار خوش خط و خالت برا تن من حرکت نمیکنه؟؟

یهو برم گردوند و به دیوار سرد اتاق کوبوندم و مجبورم کرد سمتش قمبل کنم:
_ جلوی دهنتو بگیر که صدای اه و ناله‌ات به گوش حاجی و اهل خونه نرسه خانم کوچولو

چشمکی میزنه و ادامه میده
_ دلم میخواد شب عید دو تا توله‌ای که تو شکمت کاشتم به عنوان کادو به حاجی و حاج خانم معرفی کنم

https://t.me/+NZJoiVeN8SkzMzhk
https://t.me/+NZJoiVeN8SkzMzhk

سر تیتر روزنامه با طعم سینه😂🤣😃💦🔞

_ تخلک رو بریز رو سینت شردع کن به ماساز دادن
بهت زده به ارمین نگاه میکنم
-چی؟
با جدیت بهم نگاه میکنه
_ سینت بعد از زایمان افتاده شده........دلم نمیتواد اینطوری باشه
سرم رو با خجالت پایین میندازم
-به خاطر شیر داخلشه که افتادست اقا
خونسردانه شونه‌ی بالا میندازه
_ عیبی نداره با تلخک سریع درست میشه
وارفته مینالم
-اخه چون داخل شیر هست بهش فشار وارد کنم درد میگیره!
پوف کلافه ای میکشه
_ ای بابا........چاره‌ا‌ی نیست برات وقت پروتز میگیرم
بهت زده نگاهش میکنم
-اقا
گوشه‌ی لبم رو خشن میبوسه
_ اقا نداریم........رسانه ها دنبال سوژن......هیچ خوشم نمیاد فردا سر تیتر روزنامه ها بشه سینه‌ی افتاده کاپیتان تیم ملی فوتبال


Репост из: تبلیعات کویر
- هم تورو میکشم هم اون پسره ی زرد قناری که فوتش کنی باد می‌برش! بیا درو باز کن تا خوردش نکردم و نیفتادم به جونت

می‌کوبید به در و وقتی این طوری هوار می‌زد گلویش درد نمی‌گرفت؟
چکاوک ترسیده بود و ارمان با هول و ولا می‌خواست از بالکن فرار کند ولی دلش گیر بود و گفت:
- بلایی سرت نیاره؟

یاشار کوبید به درو چکاوک ارمانو هول داد:
- ترو خدا سپهر برو به خدا میکشت برو

- تو چی آخه؟

نگران به در که هر آن ممکن بود خورد شود نگاهی داد با گریه لب زد:
- اون به من کاری نداره به من دست نمیزنه ولی تورو زنده زنده خاکت میکنه برو دیگه


جوری غرید که ارمان ناچار از بالکن پایین پرید و همون لحظه چکاوک برای این که یاشار درو خورد نکند سمت در اتاق رفت و قفل در رو باز کرد

صورت تو صورت مردی شد که رگ گردنش باد کرده بود شد و غرید
- چته چی میگی

بی توجه کنارش زد و مثل مجنون ها اینورو اونور اتاق می‌رفت و داد زد
- کو کجاست پسره ی حروم خور کجا قایمش کردی؟

زیر تخت و دید، در کمد و باز کرد و از عصبانیت آینه قدی رز رو هول داد و صدای خورد شدنش باعث جیغ چکاوک شد و گفت
- مگه عروسک قایمش کنم؟ رفت! به خدا فقط اومده بود کادو تولدمو بده فقط


خیره شد به دخترک نحیف و کارد میزدی خونش در نمی‌امد و با دیدن تاپ بندی مشکی تو تنش باز داغ کرد:
- برای همین سانتال مانتال کردی لباس جذب سکسی تنت کردی و  شیشه عطر و رو خودت خالی کردی؟


وَ با پایان جملش شیشه ی عطر گرون قیمتی که خودش برای چکاوک از فرانسه خریده بود و روی زمین کوبید و صدای گریه چکاوک بلند شد و عقب عقب رفت
- مگه چیکار کردم؟اومد کادو تولدم و بده لباس خوب پوشیدم چرا میگی سکسی؟ منم می‌خوام مثل هم سنام دوست پسر داشته باشم نه که از شیش سالگی بندازنم وبال خانواده ی شما و بشم ناف بریده ی تویی که ازم سیزده سال بزرگتری


جوری جمله ی اخرشو جیغ زد که گلوش تیر کشید و میکائیل دندون سابید بهم:
- تو بچگیت افتادی زمین بلندت کردم.. گریه کردی خندوندمت خراب کاری کردی گردن گرفتم، به هر چی اشاره کردی خریدم.. پنج سال فقط پنج سال نبودم و رفتم یادت رفت اینارو؟


بغض کرده چسبید به دیوار پشت سرش چون یاشار با هر جمله ای که می‌گفت سمتش می‌آمد
- حالا که برگشتم پسم می‌زنی پسر میاری تو اتاقت میگی حق دارم دوست پسر داشته باشم؟!


وَ چکاوک چرا کوتاه نمی‌امد و مگر‌ نمی‌دید یاشار سیم هایش قاطی کرده اگر جرقه ای رخ دهد مثل بمب می‌ترکد و گفت
- آره رفتی دوست دختر بازیاتو کردی مهمونیاتو رفتی حالا اومدی میگی زن می‌خوام؟ دختر آفتاب مهتاب ندیده می‌خوام؟

سر انداخت بالا و ادامه داد
- نمی‌خوامت من نمی‌خوامت


دستانش مشت شد و کاش چکاوک بحث را به این جا نمی‌کشاند
- اگه به این سن رسیدی و تو پر قو بزرگ شدی از صدقه سری خانواده ی منه و تو نمی‌تونی الان بگی من نوه ی ارشد خانواده دشت‌گردو نمی‌خوام


با پایان جملش تیشرت مشکیش رو از تنش کند و سمت در اتاق رفت و همین که قفلش کرد رنگ چکاوک پرید و لب زد
- دا.. داری چیکار می‌کنی؟

نگاهش خنثی شده بود و دیگر عصبی نبودو باید به دخترک یه سری چیز هارا می‌فهماند
- تولد هجده سالگیت مبارک! دیگه وقتشه یه سری چیزارو با کسی که صیغشی تجربه کنی


رز خواست سمت در برود و فرار کند اما میکائیل از پشت گرفتش و رز جیغ زد
- نمی‌تونی نمی‌تونی! ولم کن مامان فخری؟!


صدای جیغش بلند بود اما الان کسی در عمارت نبود و چکاوک روی تخت که پرتش کرد هق هقش شکست:
- نمی‌تونی..

تاپ رو از تنش به زور دراورد:
- چرا می‌تونم.. من از نُه سالگیت به بعد این حقو داشتم اما خر بودم که گفتم بچست فعلا

وَ لعنت..
یاشار در اخر کار خودش را کرد..🔞❌🔥🥀

https://t.me/+j6rOuVuXABszMmM0
https://t.me/+j6rOuVuXABszMmM0
رنگ و رویش پریده بود و درد داشت!
ناباور به سقف اتاق خیره بود و یاشار لیوان شربت در دستش را هم می‌زد و لب زد
- پاشو اینو بخور فشارت افتاده

نفرت داشت ازین که نگاهش کند و همین که کمی شربت به زور در دهانش ریخته شده صدای هق هق گریش بلند شد و یاشار بود که کلافه در آغوشش گرفت و لب زد:
- هیش بسه دیگه.. بسه


انگار خودش هم پشیمان شده بود و همان لحظه فخری و شهناز در اتاق را باز کردند.. با دیدن صحنه روبه رویشان فخری محکم کوبید تو صورتش
- خدا لعنتت کنه یاشار چیکار کردی؟

ملافه خونی بود و چکاوک گریه می‌کرد و رنگ به رو نداشت و بالا تنش برهنه بود اما در آغوش یاشار بود و چیزی از ممنوعه هایش مشخص نبود و میکائیل غرید
- بیرون.. برید بیرون میگم

صدا دادش بلند بود و دو زن بیرون رفتن و یاشار چکاوک رو روی تخت گذاشتو پیشونیش رو بوسید و رفت تا توضیح دهد حقش را گرفته نه چیز دیگر.. ولی چکاوک بود که با خارج شدن یاشار نگاهش به بالکن خورد و فرار کردن فقط راه نجاتش بود دیگر نه؟!
https://t.me/+j6rOuVuXABszMmM0
https://t.me/+j6rOuVuXABszMmM0
https://t.me/+j6rOuVuXABszMmM0


Репост из: تبلیعات کویر
_داداشیی من این بازی رو دوست دارم بیشتر می‌می هامو بخور.🍒👅

بدنم حسابی داغ کرده بود با حرفی که ماریانا زد دلم میخواست هم
جایش رو کبود کنم حیف که سنش پایین بود و بچه بود .

_باشه عزیزم پس یه کاری میکنیم بازی جذاب تر بشه! نظرت چیه؟

_من که خوشم میاد هر کاری دوست داری بکن.

دستم رو گذاشتم رو کمر شلوارش و کشیدم پایین با دیدن ناز سفید و بدون مو هوش از سرم رفت...

_ماریانا چشماتو بند تا نگفتم باز نکن این جز بازی هست باشه؟

_اخه داداشی شلوارم...‌‌؟

_من درس میکنم باشه؟

_باشه‌

تاپشو کامل زدم بالا شلوارشم تا زانوس کشیدم پایین دستم رو گذاشتم رو نازش خیلیی داغ بود🔥🍓

سینه هاشو زبون زدم و مک زدم رو سرخی میزد با انگشتم لایی بهشتش کشیدم دیدم
خیس شده یکم نازشش کردم بالا پایینش کردم نفساش تند شده بود🫧👄

یهو پاهاش لرزید دستمال کاغذی برداشتم پاکش کردم شلوارشو بالا کشیدم لباساشو مرتب کردم...🧻💦

https://t.me/+i0QjIhjLXeU1Nzc0
https://t.me/+i0QjIhjLXeU1Nzc0
https://t.me/+i0QjIhjLXeU1Nzc0

تپل خواهر ناتنی کوچولوشو میخوره...🤤💦💦🔞
#پارت_واقعی💦


Репост из: تبلیعات کویر
_دیشب صدای آه و ناله تو با مامانم شنیدم.

چشمکی زد و گفت:

_دلت خواست؟ هوسی شدی؟

اخمی کردم و به تته پته افتادم

_چ..چه ربطی داره من... من فقط میگم یکم آروم تر دختر مجرد هست تو خونه، چه معنی داره بلند اه و ناله میکنید!

بهم نزدیک شد، بالا تنه ی لختش وسوسه‌م میکرد دست بکشم روش، آخ مامان کوفتت بشه.

سرش و زیر گوشم آورد و پچ زد:

_اگه بخوای میتونی تو خودت حسش کنی، یبار میدم دستت.

گیج لب زدم:
_چیو؟

دستم و گرفت و گذاشت رو خشتکش.
برجستگی پایین تنش برق از سرم پروند.

_همینی و که برات سیخ کرده رو، دلت میخواد بخوریش؟

خیره به پایین تنش آب دهانم و قورت دادم.

_برو عقب شاهرخ، تو شوهر مادرمی

توجهی نکرد، دستش و فرو برد داخل شورتم و خیسی بین پام و لمس کرد

_واسه شوهر مادرت خیس کردی؟

حرکت دستاش دیوونه کننده بود.
وا دادم و آهی کشیدم..

_جووون، همینه حتی صدای ناله هاتم تحریک کنندس دختر

شلوارم و کشید پایین و سرش و برد بین پام..

https://t.me/+a4LuAeaTEaw0YTE0
https://t.me/+a4LuAeaTEaw0YTE0
https://t.me/+a4LuAeaTEaw0YTE0

گوهر زنی چهل ساله که بعد فوت شوهرش تو مجازی با پسری آشنا میشه که همسن دخترشه..
گوهر محبت ندیده به حدی دلبسته شاهرخ میشه که متوجه نیت اون نمیشه و پای شاهرخ و تو زندگی خودش باز می‌کنه..
همه چی از جایی شروع میشه که شاهرخ دلبسته ی گیوا(دختر گوهر) میشه!!
و حماقتی که تبدیل شد به ویرانی..


#عاشقانه‌وصحنه‌دار💦💦
#عشقی_ممنوعه🔞


#قسمت95
#یواشکیها‌ی‌اتاق‌خواب‌من🔞💦

از بحث با معصومه خسته بودم برای همین با قدمای بلند از خونه خارج شدم واقعا نمیدونستم چیکار کنم

نمیدونستم به کی پناه ببرم ... اشتباهی کرده بودم که توش مونده بودم و هیچ جوره نمیتونستم خلاص بشم

برگشتم خونه نرگس شال و کلاه کرده بود با دیدن من اخمی کرد

_په عجب برگشتی!

سویج رو میز گذاشتم :کجا میری؟؟

_ پدرم داره از بیمارستان مرخص میشه میرم اونجا

_مگه نگفتی نمیری؟؟

_حالا میخوام برم!

‌_نه بابا؟؟
_بخدا
دلم نمیخواست بره اونجا اعصاب خودشو خراب کنه و بعد بیاد بیوفته جان منه

اصلا دلم نمیخواست... با تمسخر گفت

_رفتی خوش گذرونی بعد اومدی افتادی جون من‌؟؟

‌_مگه من چیکار کردم؟؟

جوابمو نداد خم شد کفششو پاش کردو از خونه خارج شد پوف بلند بالایی کشیدم

میدونستم چند روز وضع نرگس همینه و با من بدرفتاری میکنه!

براش متاسفم بودم ... از این بدرفتاریاس متنفر بودم!

خودمو رو مبل پرت کردم نمیدونم چرا یه حسی بهم گفت

_حسین این همه مرد دارن خیانت میکنن توام روش مگه چی میشه؟؟

از کجا نرگس میخواد متوجه بشه؟؟ برو به پول و ثروت فکر کن


آغُــوش «تُــــــــو»
حِصـار «دلخـــــواهَِ» مَنـه..!
#شبتون_عاشقانه


شب فقط اونجاش که بی‌خوابی میزنه به سرت روتو برمیگردونی که بری تو بغلش ولی اون یهو لباتو با ولع میخوره!


‏و عشق یعنی چشمهایش را اندازه دنیا ببینی و دنیا را اندازه آغوشش!


شب فقط اونجاش که بی‌خوابی میزنه به سرت روتو برمیگردونی که بری تو بغلش ولی اون یهو لباتو با ولع میخوره!




•••♡-[ امروزمون😍💋]-♡•••


‌‌‌
And suddenly,
you've become my everything...

و ناگهـان،
تُ همـہ چیـز مـن شـدی:)


صدای خنده رو هیچکس نمیشنوه از این خونه ..


صدایت میکنم با عشق
جوابم میدهی با جان
همین جان گفتنت عشقم
هوایی میکند دل را♡


شب را باید مزه مزه کرد
مخصوصا آن قسمتی که
تو مینویسی شب بخیر...
و منتظر جوابم.....


‏حس خوب وقتی زیر گوشت حرف میزنه و نفساش میخوره به گردنت :)

Показано 20 последних публикаций.