میگه بابام راننده تریلی بود همون شب زلزله از بم رد میشه میگه میحواستم برم استراحت کنم پیش یکی از بچه ها صبح برم .پشیمون شدم راهمو رفتم.صبح که شنیدم زلزله شده دور زدم برگشتم رفتم بم دلم طاقت نیورد..میگفت یه صحنه دیدم صبح طلوع افتاب تا روز مرگش افسردگی این صحنه رو کشید..میگفت .ته شهر وایمیسادی سر شهرو میدیدی!! یه جوری با خاک یکی شده بود خیلی از ناجیا و هلال احمریا بخاطر سکوت خوفناک بعد زلزله مشکل اعصابروان پیدا کردن هنوزم درگیرشن..
🔻با آخرین خبر به روز باشید
@ShahrekordOnline
🔻با آخرین خبر به روز باشید
@ShahrekordOnline