تلفن خانه زنگ خورد مادر رفت گوشی رو برداشت.
الو منزل علیزاده؛
مادر گفت: بله
با آقا سعید کار داشتم
مادر بغض گلویش را گرفت و گفت: بفرمایید امرتون ؟؟
از بانک خون زنگ می زنم آقا سعید هرسال ماه رمضان می آمد برا اهدای خون امسال نیامده جهت
یاد آوری تماس گرفتم .
مادر که اشکهایش چون ابر بهار می ریخت گفت؛ سعید تمام خونش را یک جا هدیه به خانم زینب(س) کرده و مدافع حرم شده با اهدای خونش
(به نقل از مادر بزرگوار شهید سعید علیزاده)
پروکسی | پروکسی | پروکسی | پروکسی
همراه | همراه | همراه | همراه
پروکسی | پروکسی | پروکسی | پروکسی
همراه | همراه | همراه | همراه
الو منزل علیزاده؛
مادر گفت: بله
با آقا سعید کار داشتم
مادر بغض گلویش را گرفت و گفت: بفرمایید امرتون ؟؟
از بانک خون زنگ می زنم آقا سعید هرسال ماه رمضان می آمد برا اهدای خون امسال نیامده جهت
یاد آوری تماس گرفتم .
مادر که اشکهایش چون ابر بهار می ریخت گفت؛ سعید تمام خونش را یک جا هدیه به خانم زینب(س) کرده و مدافع حرم شده با اهدای خونش
(به نقل از مادر بزرگوار شهید سعید علیزاده)
پروکسی | پروکسی | پروکسی | پروکسی
همراه | همراه | همراه | همراه
پروکسی | پروکسی | پروکسی | پروکسی
همراه | همراه | همراه | همراه
اتصال پرسرعت
➡️ @Proxy_Qavi💙