فرخ غفاری؛ پیشگام سینمای «ملی و بومی» ایران🔻
✍ فرخ غفاری در اسفند سال ۱۳۰۰ در محلهی اختیاریهی تهران به دنیا آمد. پدرش علیحسن غفاری ملقب به معاونالدوله در دورهی رضا شاه رئیس تشریفات بود و پس از آن معاون و کفیل وزارت خارجه شد. خانوادهی غفاری از رجال معروف دورهی قاجار بودند و پدربزرگش والی تهران، فارس، خراسان و کرمان بود. خودش میگوید: «من در سنین کودکی، مدرسهی ابتدایی علمیه را ــ که در آن زمان مدرسهی خوبی و در ناحیهی ولیآباد واقع بود ــ تمام کردم. تا کلاس ششم درس خواندم و پس از آن، پدرم وزیرمختار بلژیک شد و من بیست روز قبل از امتحانات کلاس ششم ابتدایی ایران را ترک کردم.» پدرش دوست داشت پسرش مثل خود او و پدربزرگش دیپلمات شود؛ اما فرخِ جوان، کار سیاسی و اداری را دوست نداشت و فکر و ذکرش سینما بود.
✍ فرخ غفاری به همراه ابراهیم گلستان و فریدون رهنما سهم مهمی در بنای سینمای روشنفکری و غیرمتعارف ایران در ابتدای دههی چهل دارد. او با ساختن فیلمهای «جنوب شهر» و «شب قوزی» در کنار ابراهیم گلستان با فیلم «خشت و آینه» و فریدون رهنما با فیلم «سیاوش در تخت جمشید» ایستاده است. او برخلاف رهنما و گلستان که اعتقادی به کار با تهیهکنندگانِ فیلمفارسی نداشتند و برای تهیهی فیلمهایشان به آنها رجوع نکردند، امیدوار بود که بتواند این تهیهکنندهها را مجاب کند تا در زمینهی فیلمهای جدیتر و متفاوت با جریان غالب سینمای تجاری فارسی سرمایهگذاری کنند.در فاصلهی سالهای پس از ۱۳۳۲ تا سال ۱۳۴۵، صرفاً چهار فیلم جدی داستانی در سینمای روشنفکری ایران ساخته شد که نیمی از آنها سهم غفاری است. نیمهی دیگر سهم ابراهیم گلستان و فریدون رهنماست.
غفاری میگوید: «]من و گلستان[ توانستیم سینمای ایران را از حالت بند تنبونی (به معنای بدش را میگویم چون بند تنبون میتواند بامزه باشد) خارج بکنیم. اینکه یک عده میتوانند کارهای بهتری بکنند، جایزهی بینالمللی هم بگیرند و ایرانی هم میتواند خودش را در یک پایهی بالاتری ببیند.» برخی منتقدان معتقدند که ساخت و نمایش فیلمهایی چون قیصرِ مسعود کیمیایی، گاوِ داریوش مهرجویی، آرامش در حضور دیگرانِ ناصر تقوایی و حسن کچلِ علی حاتمی در واقع نتیجهی کار فیلمهایی مثل جنوب شهر و شب قوزی غفاری و خشت و آینهی گلستان بود.
✍ یک هفته بعد از استعفای رضا قطبی از مدیریت تلویزیون ملی ایران؛ غفاری نیز از سمت دولتی کنارهگیری کرد و در اواخر آبان ۱۳۵۷ به پیشنهاد پزشک معالجش، برای درمان تیروئید با یک چمدان وسایل شخصی راهی پاریس شد. اما چند ماه بعد وقتی انقلاب شد همه چیز از دست رفت. غفاری وسایل شرکت ایراننما را به خانهاش در اختیاریه منتقل کرده بود و اتاقی داشت به اسم فیلمخانه. نسخه فیلمهای خودش هم آنجا بود «بعد از انقلاب اسلامی ریختند و هشتهزار جلد کتاب را بردند، تابلوها را بردند، اینها را هم بردند. تمام نگاتیوها و کپیهای فیلمها را بردند.» چهار هزار کتاب به کتابخانهی دانشگاه تهران داده شد و بقیه را به گفتهی غفاری «تکه تکه» کردند.عباس کیارستمی کارگردان صاحبنام در ماههای آخر زندگی غفاری به دیدن او رفته و غفاری نظرش را در بارهی اینکه اگر به ایران برگردد مشکلی پیش میآید، میپرسد. کیارستمی میگوید فکر نمیکنم مشکلی باشد اما وقتی به ایران میآید از فرد متنفذی در بارهی بازگشت غفاری و مصائب و مشکلات احتمالی میپرسد. پاسخ همان بود که کیارستمی داده بود: «اصولاً او نباید مشکلی داشته باشد؛ اما در اوضاع کنونی جواب چنین سؤالی کمی ظریف و حساس است.» مدتی بعد از این ملاقات، غفاری بعد از چند عمل جراحی سخت در آذرماه ۱۳۸۵ در ۸۵ سالگی در گذشت و در گورستان مونپارناس به خاک سپرده شد.
@NashrAasoo 💭