๋֢ ٚ𖠵⃝ ๋࣭❤️🔥#شیپ #scenario
•✦ حتی براتون یک سناریو هم نوشتم عشق کنید 😂
#آشنایی_طوفانی
(مکان : مانستد – نزدیکای "دون واینری" )
➠ Channel: @GachaWish
➠ Our Team: @FamilyFarsi
•✦ حتی براتون یک سناریو هم نوشتم عشق کنید 😂
#آشنایی_طوفانی
(مکان : مانستد – نزدیکای "دون واینری" )
هوا داشت تاریک میشد، چایلد با خیال راحت شنلش رو مرتب کرد و از کنار تاکستا رد شد. ماموریتش توی مانستد تموم شده بود، ولی خب... نمیشد همینجوری بره. یه کم کنجکاوی که ضرر نداشت، داشت؟و شاید، این فقط شروع ماجرا بود. 😈
تا رسید جلوی دروازهی واینری، یه دفعه صدای خشخش شنید. هنوز فرصت نکرده بود واکنش نشون بده که نوک یه شمشیر داغ و شعلهور نزدیک گلویش متوقف شد.
دیلوک:
«فاتوییها توی مانستد چی میخوان؟»
چایلد بدون اینکه خم به ابرو بیاره، با یه لبخند ریلکس، نگاهش کرد.
چایلد:
«اوه، چه استقبال گرمی! فکر نمیکردم خودِ ارباب بزرگ واینری بیاد شخصاً ازم استقبال کنه.»
دیلوک نگاهش جدیتر شد، ولی شمشیر رو پایین نیاورد. چایلد دستاشو بالا برد و با یه لبخند شیطونی گفت:
«هی، هی! آروم باش همیشه با مهمونا همینطوری برخورد میکنی؟! من فقط یه مسافرم... البته، اگه بخوای، میتونیم با یه دوئل آشنا بشیم.»
دیلوک، بدون اینکه تغییری توی حالتش ایجاد کنه، شمشیرشو رو عقب کشید.
دیلوک:
«دنبال دردسر نگرد. مانستد جای بازیای فاتویی نیست.»
چایلد، هنوزم با همون خندهی رو لبش، یه قدم نزدیکتر شد.
چایلد:
«پس این یعنی اگه دوباره ببینمت، شمشیرتو نمیکشی که منو بکشی، بلکه... شاید یه خوشامدگویی دیگه در کار باشه؟»
دیلوک چیزی نگفت، فقط یه نگاه کوتاه انداخت و پشتش رو کرد. رفت.
ولی چایلد مطمئن بود که یه لحظه گوشهی لب دیلوک یه لبخند محو دیده بود.
⏤͟͟͞͞★ #Genshin #GenshinImpact #Child #Diluc Source: ֶָ֢ 𝐍𝐨𝐫𝐚𓍢ִ໋🀦
➠ Channel: @GachaWish
➠ Our Team: @FamilyFarsi