روحیهی من به گونهایست که هستم، هستم، هستم... میگویم، میخندم، دوست دارم، لذت میبرم و عشق میورزم و ناگهان خودم را میکشم کناری و با خودم میگویم: ما کجایِ زندگیِ همیم؟ کیِ همیم؟ اصلا چه معنی دارد اینهمه با آدمها نزدیک بودن و از هر دری حرف زدن و بدون دلیل دوست داشتن و دوست داشتهشدن؟ انگار امنیتم را در تنهایی و سکوت میبینم و در دلِ رابطهها و آدمها، احساس ناامنی و خطر میکنم.
من همیشه جایی میانهی مسیرِ معاشرتها، انرژیام را برای ادامه از دست میدهم و گریز میزنم... انگار مرا برای ماندن و تا همیشه حضور داشتن نساختهاند.
@ForSt0ry
من همیشه جایی میانهی مسیرِ معاشرتها، انرژیام را برای ادامه از دست میدهم و گریز میزنم... انگار مرا برای ماندن و تا همیشه حضور داشتن نساختهاند.
@ForSt0ry