#تاوان_دل_1120
مطمئن بودم که سارا اگه کنار من باشه خوشبختتره.
آونگ خودش به اندازه کافی بچه داشت و از نظر من صلاحیت نگهداری کردن از بچه ی من رو نداشت.
مارسل چند روزی میشد که کارش رو شروع کرده بود و به طرز عجیبی تو کارش موفق بود.
خودشون مدیرعامل یه شرکت بزرگ معرفی کرده بود و برام جالب بود که چطور تونسته بود به این سرعت مدارک رو هم فراهم کنه.
کم کم داشتم به این نتیجه میرسیدم این همه تعریفی که ازش میکنند بیخود نیست و واقعاً کار بلده.
جدا از این کاراش خیلی مهارت زیادی تو قانع کردن آدما داشت و زود هم تونسته بود کارلوس رو به خودش امیدوار کنه و من از این بابت واقعاً خوشحال بودم.
اگه میتونستم اموالمو از کارلوس پس بگیرم واقعاً هیچ چیزی نمیخواستم.
با صدای زنگ گوشیم از فکر بیرون اومدم دقیقاً خودش بود.
از این کارش خوشم میومد که هر کاری میکرد زنگ میزد و بهم خبر میداد.
بعد از چند بوق تماس رو وصل کردم و منتظر شدم که حرفشو بزنه.
مطمئن بودم که سارا اگه کنار من باشه خوشبختتره.
آونگ خودش به اندازه کافی بچه داشت و از نظر من صلاحیت نگهداری کردن از بچه ی من رو نداشت.
مارسل چند روزی میشد که کارش رو شروع کرده بود و به طرز عجیبی تو کارش موفق بود.
خودشون مدیرعامل یه شرکت بزرگ معرفی کرده بود و برام جالب بود که چطور تونسته بود به این سرعت مدارک رو هم فراهم کنه.
کم کم داشتم به این نتیجه میرسیدم این همه تعریفی که ازش میکنند بیخود نیست و واقعاً کار بلده.
جدا از این کاراش خیلی مهارت زیادی تو قانع کردن آدما داشت و زود هم تونسته بود کارلوس رو به خودش امیدوار کنه و من از این بابت واقعاً خوشحال بودم.
اگه میتونستم اموالمو از کارلوس پس بگیرم واقعاً هیچ چیزی نمیخواستم.
با صدای زنگ گوشیم از فکر بیرون اومدم دقیقاً خودش بود.
از این کارش خوشم میومد که هر کاری میکرد زنگ میزد و بهم خبر میداد.
بعد از چند بوق تماس رو وصل کردم و منتظر شدم که حرفشو بزنه.