مثل آن چایی که میچسبد به سرما بیشتر
با همه گرمیم با دل های تنها بیشتر
زندگی تلخ است از وقتی رفتی تلخ تر
بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر
هیچکس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید
هر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر
بر بخار شیشه یک شب نوشتی عاشقم
خون شد انگشتم بر آجر حک کنم ما بیشتر
-بوچر خالی
با همه گرمیم با دل های تنها بیشتر
زندگی تلخ است از وقتی رفتی تلخ تر
بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر
هیچکس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید
هر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر
بر بخار شیشه یک شب نوشتی عاشقم
خون شد انگشتم بر آجر حک کنم ما بیشتر
-بوچر خالی